عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ :
بازدید : 230
نویسنده : آرش ایزدمهر

درود بر شما

قبل از اینکه در مورد شاخاب پارس که بعد از دگرگونی عمدی در زبان پارسی به خلیج فارس مشهور است صحبت کنم لازم می بینم در مورد درود و واژه ای به نام سلام اول کمی صحبت کنم .

متاسفانه همین که می خواهیم قدمی از قدم برداریم دچار مشکلاتی منجمله واژگان ایرانی و الفاظ عربی هستیم چه رسد به بحث پیرامون مناقشات اعراب بر سر شاخاب پارس . من فکر نمی کنم ایرانیان بر سر این موضوع مناقشه ای داشته باشند . گمان می کنم اعراب این مسئله را مناقشه برانگیز جلوه می دهند تا واکنش ما را بینند .

به هر حال

به آن هم خواهیم رسید .

می گویند سلام سلامتی می آورد در صورتیکه این دو واژه از نظر ریشه ای هیچ ارتباطی با هم ندارند . واژه درود یک واژه ناب پارسی و ایرانی است . استاد فریدون جنیدی در اینباره می گوید : واژه ای در اوستا وجود دارد به نام دراوات که به معنی تندرستی است .این واژه در زبان پهلوی تبدیل به درات و آنگاه در پارسی به دراد شده و امروزه به آن می گوییم درود .

واما سلام

واژه سلام در زبان عربی از واژه اسلام به معنی تسلیم و سرسپردگی است . واژه تندرستی در زبان عربی می شود : صحه .

بعلاوه اگر بخواهیم به کلمه سلامتی نیز ارتباط دهیم باز هم نمی شود چرا که سلامتی خود نیز از سلامه و ی ساخته شده که ارتباطی با موضوع نخواهد داشت .

اینگونه کلمات در به کارگیری روزمره کم کم نهادینه شده و به صورت واژگان درخواهد آمد که در مورد سلام اینگونه بوده است .

هرچند کلمه سلام تنها یک واژه می باشد و در مقابل تمامی کلمات عربی در زبان امروزی پارسی هیچ است اما با درست ادا کردن یک واژه که در آغاز تمام جملات استفاده می شود می توانیم از بروز دیگر وازگان منحوس عربی جلوگیری کنیم . زیرا زیبایی و شیوایی زبان پارسی به کلمات پسندیده و ریشه دار کهن وابسته است .

در مورد شاخاب پارس نیز همینطور است . سستی در به کارگیری کلمات پارسی و بی اهمیتی به واژگان اصیل ایرانی این توهم را در ذهن اعراب ایجاد خواهد کرد که می توان با تغییر دادن نام شاخاب پارس به خلیج العربی گام دیگری را در هویت بخشیدن به تمدنی بی ریشه و اساس و رنگ بخشیدن به فرهنگی بی پایه و دون پایه برداشت .

جای بسی تاسف است که ایرانیان در یک خواب طولانی به سر می برند و نمی خواهند ببینند که در بیداری رنگهایی برای دیدن وجود دارد .در بیداری جایگاهی برای بودن وجود دارد . در بیداری هویتی برای افتخار به آن وجود دارد . در بیداری ترنمی برای شنیدن وجود دارد .

 شیوه اعراب فعلی در تاراج سرزمینها و فرهنگ و تمدن ملل دیگر دقیقا مشابه اجدادشان است . اگر در تاریخ نگاهی افکنیم  اولین حمله اعراب در براندازی پادشاهی ایران به صورت یک حمله کوچک و بی اهمیتی به آرامی نشینان بصره بود و بعد از آن حمله به تعدادی از سربازان ایرانی . فروکش کردن ترس از امپراتوری ایران در وجودشان با عدم پیگیری و مجازات اعراب متجاوز از سوی ایران باعث جری شدن آنها و گردآوری سپاه و در نهایت حمله به ایران شد .

حمله ای که با خیانت عده ای در دربار ایران برای رسیدن به تاج و تخت به پیروزی اعراب انجامید و مسیر تاریخ را به بیراهه برد .

بیراهه ای که امروز شاهد تبعات پیاپی آن خواهیم بود . به نظرم نسل جدید اعراب بر خلاف ما ایرانیان به توصیه ها و وصیت اجدادشان به خوبی عمل می کنند و در نهایت اگر به همین منوال پیش بروند موفق نیز خواهند شد .

ملتی که هویت خود را از دست بدهد ثروت ملی خود را نیز از کف می دهد . و وقتی ثروتی نباشد تن به هر کاری می دهد .

امروز اگر بتوانند نام شاخاب پارس را به خلیج العربی و یا هر واژه عربی دیگری تغییر بدهند فردا نیز جزایر را طلب کرده و پس فردا نیز به ما موالی خواهند گفت .

به قسمتی از ویکی پدیا  توجه کنید :

به هنگامیکه تازیان به سوی ایران تاختند بر خلاف اصول اسلام که آوای برابری و برادری سر می‌دادند، شهرها و قلعه‌های بسیاری را ویران بساختند و دودمانهای زیادی را ازمیان برداشتند. عربان مال و ثروت توانگران و اغنیا را غارت نموده و غنایم وانفال نام نهادند و دختران و زنان ایرانی را در بازارهای حجاز به نامهایی بسان سبایا و اسرا فروختند و از کشاورزان و پیشه وران ایرانی که اسلام را نمی‌پذیرفتند به زور باج گرفته و نام جزیه بر آن نهادند. بدیهی است که تمامی این اعمال در سایه تازیانه و شمشیر انجام می‌پذیرفت. ایرانیان  پس از تأسیس سلسله موروثی امویان به دست معاویه بن ابوسفیان که پایه‌های حکومت خویش را برپایه برتری نژادی اعراب و تحقیر غیرعربان بنا نهاده بود مورد ستم و ازار بیشتری نسبت به دوران حکومت خلفای راشدین قرار گرفته بودند و بسیار پست شمرده می‌شدند و با انان بسان بندگان رفتار می‌گشت و موالی خوانده می‌شدند

 بنابراین به وضوح می توان به انگیزه آنها که فقط جمع آوری هویت و اعتبار بین المللی ولو به قیمت تاراج فرهنگ و تمدن دیگران باشد پی برد .

 

گفته می شود برای برحق بودن ایران امضاء دهید و مدارک تاریخی دال بر برحق بودن ایران بر سر این موضوع ارائه دهید . در مورد اینکه ایران بر حق است یا اعراب اصلا حیف وقت و زمان که بخواهیم به این مورد اختصاص دهیم . مانند این است که اعراب بخواهند در مورد کل کشورمان دعوی مالکیت کنند و ما بخواهیم درمورد برحق بودنمان و اینکه ایران برای ما بوده است و اسنادی به میان بیاوریم بحث کنیم . واقعا جای تعجب است که عده ای ایرانی نما سنگ عربها را خواسته و ناخواسته به سینه می زنند .

شاخاب فارس برای ایران است و اگر خود ما هم بخواهیم دو دستی به عربها بدیم نمی شود . به راستی نمی شود دریای به این بزرگی را که از کهن ترین دست نبشته ها تا کنون شاخاب پارس نام داشته برای قوم و قبیله ای که چند صد سال بیشتر سابقه تاریخی ندارد به نام انها زد و تقدیم آنها کرد حتی اگر مخارج کل جهان را نیز بپردازند باز هم نمی شود .

شاید کشورهایی مثل دول اروپایی و ارگانها و شرکتهایی همچون گوگل برای گریز از بحرانهای اقتصادی به تبلیغ و ترویج نامهای دلخواه کارفرمایانشان که همان اعراب هستند بپردازند ولی به راستی چنین چیزی شدنی نیست . موضوع اصلی اهانت و توهین همیشگی عربها به کیان و خاک این مملکت است که متاسفانه به دلایل عدیده ای نمی توان آنها را جای خودشان نشاند و می بایستی تحمل نمود

 



:: موضوعات مرتبط: تاریخی , عمومی , ,
:: برچسب‌ها: هویت , خلیج پارس , خلیج فارس , درود , سلام , اعراب , شاهنشاهی , اوستا , بسان , سبایا , اسلام , ثروت , غارت , غنایم , سرسپردگی , شاخاب پارس ,
تاریخ :
بازدید : 131
نویسنده : آرش ایزدمهر

نگار پاکدل :
تخت جمشید را همه می‌شناسیم، ايرانيان باستان آن‌را «پارسه» مي‌خوانده‌اند و يونانيان بدان فرنام(لقب) «پرسپوليس» داده‌اند. نخستين‌بار، آشيل، چكامه‌سراي(شاعر) يوناني اين فرنام را براي تخت‌جمشيد به كار برده است. تخت‌جمشيد، سازه‌ای که جهانیان را به ستايش واداشته است، آناني كه اين سازه را ديده‌اند، از این همه شکوه و دانش و آگاهی، انگشت شگفتي بر دندان، گزيده‌اند.
 

 


این روزها خارجی‌ها، همان‌هايي كه گمان مي‌كنيم با فرهنگ سرزمین ما بيگانه‌اند، از خودمان به آیین‌هایمان آگاه‌ترند و فرهنگ و تمدن باستان کشور گرانمايه‌مان ایران را بیش از فرزندان این سرزمین پاس می‌دارند و مي‌شناسند. شايد گاه آن باشد كه نمادها و نمودهاي تخت‌جمشيد را بشناسيم.
 
يكي از كنده‌كاري‌‌هاي تخت‌جمشید، شيري را نشان مي‌دهد كه در حال يورش به گاوي است. به باور برخی پژوهشگران، اين نقش، نشاني از نمايش سالگشت سال نو و نوروز است. پژوهندگان مي‌گويند؛ شير نماد سال نو و گاو، نماد سال كهنه و گذشته است كه با آمدن سال نو از ميان مي‌رود.
 
 
 «دکتر جونز لوید»، استاد دانشگاه ادینبورگ، این گونه گفته است: «من برای نخستین‌بار که تخت جمشید،(پارسه یا پرسپولیس) را دیدم سخت شگفت‌زده شدم، تخت جمشید معرکه‌ است، ما می‌توانیم با دیدن جاهايي مانند پرسپولیس به پارسیان شخصیت بدهیم و با هویت راستين آنان آشنا شویم. پارسیان 250 سال فرمانرواي گسترده‌ترین شاهنشاهي جهان بوده‌اند و تخت‌جمشید كه در دل این شاهي جاي گرفته، پایتختی شکوهمند و سزاوار بوده است برای شاهنشاهي بزرگ پارسيان. باشکوه‌ترین شهر پارسیان و حتا دنیای باستان.

شهري مدفون زير خاك به مدت 2000 سال
تخت‌جمشيد، مجموعه‌ای به گستردگی 135هزار‌متر‌مربع است که ساخت آن در 515 یا به باور برخي 518 پیش از میلاد به دستور داریوش بزرگ، چهارمین شاه از دودمان هخامنشیان آغاز شده است. شهری بر بلندي‌‌هاي کوه‌ مهر(رحمت) در جلگه‌ی مرودشت در سرزمین پارس نزدیک شیراز. همه‌ي کاخ‌های تخت‌جمشید،(پارسه یا پرسپولیس)، بر روی ستون‌های سنگی بزرگی ساخته شده‌اند. چیزی که ما امروزه از تخت‌جمشید می‌بینیم به درازاي 2000 سال زیر شن‌ها پنهان بوده و در دهه‌ی 30، حفاران برجاي‌مانده‌هاي تخت‌جمشید را از دل خاک بیرون کشیدند، شکوهی که هیچ‌کس انتظار دیدنش را نداشت. باشکوه، رمزآلود و ستودني.

گل‌نبشته‌ها، رمزگشای پارسه
در كاوش‌هاي باستان‌شناسي، يافته‌هاي شگفت‌انگیزی پیدا شد که در  روشن شدن راز زندگي و ويژگي‌هاي شخصيتي پارسیان باستان، كارساز بود. 30 هزار گل‌نبشته‌ي كوچك در میان ویرانه‌های تخت‌جمشید یافت شد. این گل‌نبشته‌ها یکی از چند منبع آگاهي‌دهنده‌‌ای بودند که هویت این شاهنشاهي را آشکار ساختند، گل‌نبشته‌‌هايي به اندازه‌ی کف دست.
این گل‌نبشته‌‌ها، گواهاني هستند براي  حکومتی بر پایه‌ی داد. چرا‌ که تخت‌جمشید به مانند اهرام مصر با بیگاری کشیدن از بردگان ساخته نشده است. از نبشته‌های این گل‌نبشته‌‌ها،‌چنين برمي‌آيد که کارگران و تنديس‌‌سازان و نجاران و همه‌ي کسانی که در این مجموعه کار می‌کرده‌اند، همه و همه از مرد و زن، به میزان کاری که انجام می‌داده‌اند، دستمزد دريافت می‌كرده‌اند.

 

 

 ورودی پارسه
آناني كه براي ديدار شاه آمده بودند برای ورود به این کاخ باشکوه باید از «دروازه‌ی ملل» وارد این مجموعه می‌شدند. دو رديف پلكان همانند، ورودي اصلي به تخت‌جمشيد هستند هر ورودي 111 پله دارد و هر پله نزديك به 7 متر درازا، 40 سانتيمتر پهنا و تنها 10سانتيمتر بلندي دارد.
مي‌‌گويند؛ پله‌ها از آن روي كوتاه ساخته شده‌اند كه دیداركنندگان با برداشتن گام‌های کوتاه، ديد‌گانشان هرچه بیشتر بر‌روي این فر ‌و‌ برازندگي ميخكوب بماند و آفرينندگان اين شگفتي‌ها را بستايند. پس از گذشتن از پلکان، نخست؛ گاوهایی سنگی با سرهای انسانی بر بالای ستون‌ها، بیننده را شگفت‌زده می‌کرده است. این دروازه در سقف، پوششی از چوب‌های سرو داشته که بوی خوبی را نیز مي‌پراكنده و درهایش با تكه‌هاي زر، آرايش شده بود. در سراسر پارسه، زر فراواني براي آرايش مجموعه به کار برده بودند. شگفت اين‌كه بدانید؛ مهندسان هخامنشی 2500 سال پیش، از عدد پی (3/14 )، در ساخت سازه‌های سنگی و ستون‌های مجموعه‌ی تخت‌جمشید، سود مي‌جسته‌اند.

آپادانا
 «کاخ آپادانا»، در دل این مجموعه‌ی بزرگ جاي داشته و ساخت آن 30 سال به درازا کشیده است. کاخی که ویژه‌ی ديدار با ميهمانان بوده و داریوش بزرگ در آن ديدار‌کنندگان را می‌پذیرفته است. گستردگی این کاخ 3600 متر مربع بوده و 36 ستون  18 متری داشته با سقفی ساخته شده از چوب سرو. امروزه تنها 10 ستون از آن برجاي مانده است. این تالار گنجایش پذيرش 10هزار تن را داشته است.
 

کاخ تچر(تالار‌آیینه)
کاخ تچر، كاخ داریوش بزرگ است. از روی گنبدهای جلا داده شده، نور ملایمی از پنجره‌ها وارد اين كاخ می‌شده است و تالار را روشن و پرنور مي‌كرده است. شايد از همین روي از آن به تالار آیینه نیز یاد می‌کنند. این کاخ در جنوب کاخ آپادانا جاي گرفته و دارای 12 ستون به بلنداي 10 متر بوده است که از آن‌همه، امروزه تنها تاق‌های ورودی برجای مانده‌اند. این سازه بر روی یک تراس به بلنداي 45 متر بنا شده بود.
 

کاخ هدیش
این کاخ در جنوب خاوري(:شرقی) کاخ تچر، جاي گرفته‌ است و ويژه‌ي خشایارشا بوده است.

کاخ ملکه
کاخ ملكه را خشایارشا ساخته است. اين كاخ نسبت به ديگر بناها، بلنداي كمتري داشته است. کاخ ملکه كه به شکل حرف ال لاتین است، در جنوب کاخ خشایارشا و در باختر(:غرب) خزانه جای گرفته است. بخشی از این کاخ در سال 1931 به كوشش «پرفسور هرتسفلد»، خاور‌شناس، خاک‌برداری و بهسازی شد. امروزه از همين كاخ به عنوان موزه و اداره‌ی مرکزی تاسیسات تخت‌جمشید بهره مي‌گيرند.

ساختمان خزانه‌ی شاهنشاهی
این ساختمان داراي چندین تالار، اتاق و حیاط است و با دیوار بزرگی از دیگر جاهای تخت‌جمشید جدا شده ‌است و جايگاه پيشكشي و چیزهای ارزشمند بوده‌ است.

تالار شورا( سه دروازه)
این تالار در بخش جنوبی حیاط روبه‌روي پلکان خاوري(:شرقی) کاخ آپادانا جای گرفته است و کوچک‌ترین کاخ این مجموعه (تخت‌جمشید) است. اين كاخ سه دروازه‌ی بزرگ و سکویی در میان دارد که مرکز هندسی سکوی تخت‌جمشید است. ساختمان این کاخ در زمان اردشیر اول به پایان رسید. به گمان مي‌آيد که شاه در اینجا با بزرگان به بحث‌و‌مشورت می‌پرداخته است. در این تالار دو سرستون انسان وجود داشته است. سر انسان نماد انديشه است.
 
صدستون
صد ستون، کاخی چهارگوش است كه به شکل یک مربع کامل، ساخته شده است. 10 ستون در 10 ردیف(100 ستون) دارد و 8 درگاه گسترده، که خشایار‌شاه آن را بنا گذارد و اردشیر فرزندش آن را به پايان رساند. این کاخ در شمال و روبه‌روی کاخ آپادانا است، کاخی که روزگاری بزرگ‌ترین کاخ تخت‌جمشید بوده است.
 

آرامگاه اردشیر دوم و سوم
در دامنه‌ی کوه‌ مهر مشرف به سکوی تخت‌جمشيد 2 آرامگاه به گونه‌ی فرورفتگی در کوه هست که به اردشیر‌دوم و اردشیر‌‌سوم منسوب است.‌

تخت‌جمشید سمفونی معماري
دکتر ماریا براسیس(پژوهشگر)، تخت‌جمشید را یک سمفونی معماری می‌خواند، جایی که هر ساختمان با دیگر ساختمان‌ها هماهنگ شده و در نهایت یک مجموعه‌ی شگرف آفريده شده است.

چرا پارسه ساخته شد؟
ساخت این مجموعه‌ی بزرگ و باشکوه، برای يك شاهنشاهي 250 ساله ناگزیر بوده است. چرا‌که پارسیان باید برتری خود را به جهانیان و افرادی که در سايه‌ي شاهنشاهي‌شان بودند، نشان می‌دادند و ثابت می‌کردند که شاهنشاهي به آن گستردگي، سزاوار‌شان است. تصاویری بی‌مانند بر سنگ‌نگاره‌‌هاي تخت‌جمشید، نشان از آن دارد که مردم گوناگونی به این شاهنشاهي می‌آمدند تا پيشكش‌هاي خود را به پادشاه ايران، پيشكش كنند و وفاداری خود را به شاهنشاه نشان دهند، اهالی حبشه از آفریقا، لیدیه از ترکیه‌ی امروزی و.... این‌جا یک جاي نظامی نبوده بلکه یک جاي تشریفاتی و نمادین بوده است.
دکتر ماریا براسیس(پژوهشگر)،می‌گوید: «بر روي هم نمادهايي كه بر روی سنگ‌نگاره‌ها به چشم می‌خورد ما را بر آن استوار مي‌دارد که این شاهنشاهي، نماد صلح‌ و‌ مهر بوده‌ است و هیچ نشانی از جنگ و خشونت و بی‌مهری بر آدمیان در این كنده‌كاري‌ها نمی‌توان یافت و این به خوبی نمایشگر روحیه‌ی صلح‌جویی پارسیان است و سنگ‌نبشته‌ها نشانی دیگر است از حکومتی خیرخواهانه. اگر مردم مالیات می‌دادند و پادشاه را ارج مي‌‌گذاردند هیچ مشکلی برایشان پیش نمی‌آمد. در کتاب عذرا نيز یهودیان، پارسیان را گرامي و بزرگ داشته‌اند که اجازه می‌دادند مردمان زير فرمانشان، مذهب و باورهای خود را داشته ‌باشند.»
«دکتر لوید»، گفتن این سخن را سزاوار می‌داند که پارسیان در به تصویر کشیدن چگونگی اداره‌ی یک شاهنشاهي ويژه و بي‌همتا بوده‌اند. کسانی که یونانیان، (دشمنان سوگند‌خورده‌ی ایرانیان)، همیشه تلاششان بر این بوده که وحشی و بی‌رحم و زورگو و عقب‌مانده نشانشان دهند.
 

راه‌هایی به سوی این شاهنشاهي بزرگ
برای کنترل شاهنشاهي به  گستردگی 4 هزار‌کیلومتر، پادشاهان هخامنشی نیازمند شبکه‌ی راهي خوب و ويژه‌اي بودند که بتوانند پيشامد‌ها را از هر گوشه‌ هرچه سریع‌تر دریافت کنند. پس، آن‌ها راه‌‌هايي ساختند که از تخت‌جمشید به شوش و سپس از 1500 مایل به باختر(:غرب) می‌رفت و به شهر «افسوس» که در مدیترانه بود مي‌رسيد. این راه‌ها همچنین به هند و از جنوب به مصر راه داشته‌اند. حتا یونانی‌ها که دشمنان سوگند‌خورده‌ی ایرانیان بوده‌اند این شبکه‌های بزرگ راهي را ستوده‌اند. آن‌ها به‌ویژه از پیک‌هایی که در این راه‌‌ها سفر می‌کرده‌اند سخت شگفت‌زده بوده‌اند به گونه‌ای که هرودوت(رخدادنگار یونانی)، در نوشته‌هايش آورده: «هیچ موجود زنده‌ای نمی‌تواند تند‌تر از پیک‌های پارسیان حرکت کند.»

چاپارخانه‌ها
پارسیان این سرعت در آگاهي يافتن از همه‌جاي شاهنشاهي بزرگشان را در كوتاهترين زمان ممكن، با چاپارخانه‌ها پديد آورده بودند. به‌گونه‌اي که، پیکی با اسب آغاز به تاختن می‌کرد و 35 کیلومتر جلوتر در چاپارخانه، اسبی تازه‌نفس را جايگزين اسبي خسته‌ می‌کرد. بسته به درازای راه چندبار این جايگزيني انجام می‌شد و این‌گونه سرعت، بالا و یکنواخت می‌ماند. پادشاهان هخامنشي با این شیوه در کوتاه‌ترین زمان از همه‌ی رويدادهاي شاهنشاهي گسترده‌شان آگاهی می‌يافتند و به نیکی آن را اداره می‌کردند.

دروغ نگفتن ایرانیان و برانگیختن حسادت یونانیان
«دکتر لوید»، می‌گوید: «‌به نظر مي‌رسد دروغ نگفتن یکی از پايبندي‌هاي اخلاقی پارسیان بوده است که یونانیان با حالتی تحسین‌آمیز به آن حسادت می‌کردند، زيرا پارسیان راستگو و درستكار بودند و به راستی باور داشتند.»

شكوه پارسه در دستان يك اوباش
در 331 پیش از میلاد اسکندر گجستك(پليد، ملعون)، وارد پارسه شد. در این زمان سپاهیان ایرانی تار و‌ مار شده بودند و شهر بی‌دفاع بود، اما اسکندر و سربازانش، دست به كشتار مردم و تاراج شهر زدند.
«دکتر لوید»، می‌گوید: «فراموش نکنید اسکندر اهل مقدونیه بوده است، پس یک مشت جانی و آدمکش ولگرد، ارتش اسکندر را تشکیل داده بودند. به گفته‌ی برخی منابع یونانی و لاتین، زنی فاسد که همراه اسکندر بوده و مانند اسکندر و افرادش احتمالا هم مست کرده بود، از اسکندر اجازه‌ی به آتش کشیدن شهر را می‌گیرد و با موافقت وی، شهر را به آتش می‌کشد. اسکندر با این آتش‌سوزی مي‌خواسته ثابت کند قدرت پارسیان را نابود کرده چرا که وی خوب از ارزش نمادین این شهر آگاهي داشته است.»
«دکتر ماریا براسیس» نیز بر این باور است که: « شهر بی‌دفاع بوده، بی‌هیچ نیروی نگهباني که از مردم شهر پارسه پشتيباني کنند. سربازان اسکندر شهر را تاراج می‌کنند و خانه‌ها را به آتش می کشند. وی اسکندر را نخستین اوباشی می‌داند که نامش در تاریخ ثبت شده است چرا که بی‌هیچ ضرورتی، وحشی‌بازی درآورده و به کسی رحم نکرده است. شهر را به آتش كشيده و مردم بی‌دفاع را كشته‌ و شهر را به تاراج برده است.»
«کورتيوس روفوس»، رخدادنگار زمان كلوديوس، امپراتور روم، مي‌نويسد: «اسکندر و سپاهيانش تخت‌جمشيد را تاراج کردند، پارچه‌ها و پرده‌هاي زيبا را تکه‌تکه کردند تا هر‌کدام پاره‌اي از آ‌ن‌را بربايند. پيکره‌هاي سنگين را خرد مي‌‌کردند تا پاره‌اي از آن‌را صاحب شوند. صندلي‌هاي باشکوه را مي‌شکستند تا عاج و سنگ‌هاي گرانبهاي آن‌را به تاراج ببرند و هر‌چه را که نمي‌توانستند ببرند، نابود مي‌کردند.»
 به گفته‌ی «پلوتارك»، رخدادنگار يونان باستان، ثروت تخت‌جمشید را اسکندر و همراهانش بر پشت 000/20 قاطر و 000/5 شتر به تاراج برده‌اند.
اما اسکندر، با به آتش کشیدن این شهر وارون(: برخلاف) انتظارش نتوانست این شهر را نابود كند، چرا‌که با سوزاندن شهر، کتیبه‌ها که از خشت‌های خام بودند پخته و ماندگار شدند تا پس از هزار و اندي سال، شکوه و بی‌مانند این شهرياري باستانی را به رخ بکشند.
در تاریخ آمده که اسکندر پس از گشودن شاهنشاهي پارس برای ارج گذاردن به قهرمانش كوروش، 2 بار، به آرامگاه کوروش رفته و قربانی به پیشگاه وي برده‌ است.

ثبت  پارسه در آثار ملی و جهانی
«تخت‌جمشيد»، 24شهريور 1310 به ثبت آثار ملي در‌آمد و در چهارم آبان‌ماه 1358 با شماره ی 114 در سياهه‌ي ميراث جهاني در نشستي كه در شهر قاهره‌ی مصر برگزار شد، به ثبت رسيد.
این شاهکار جهان باستان از آن روي شگفتی را چند برابر برمی‌انگیزد که مجموعه‌ای چنین شگرف تنها با ابزا‌های ساده‌ای مانند چکش‌های سنگی ساخته شده است.
 

 

منبع : امرداد - روزنامه رسمی زرتشتیان



:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,
:: برچسب‌ها: تخت جمشید , پارسه , پرسپولیس , آشیل , نماد , شیر و گاو , کنده کاری , نوروز , دکتر جونز لوید , شاهنشاهی , شهر پارسیان , دنیای باستان , هخامنشیان , کوه مهر , رحمت , مرودشت , جلگه مرودشت , ستونهای سنگی , گل نبشته , گل نوشته , تندسی سازان , ور , ودی پارسه , گاو سنگی , آپادانا , کاخ نچر , تالار آیینه , داریوش بزرگ , کاخ هدیش , خشایار شاه , کاخ ملکه , تالار شورا , سه دروازه , صد ستون , اردشیر , آرامگاه اردشیر دوم , سمفونی معماری , دکتر مازیا براسیس , سنگ نگاره , لیدیه , چاپار , چاپارخانه , دروغ , گجستک , اسکنر , کورتیوس روفوس , کلودیوس , پلوتارک , میراث جهانی , ,
تاریخ :
بازدید : 126
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

دین زرتشتی یا مزدیسنا نامِ دینِ پیامبرِ ایرانی، اشوزرتشت اسپنتمان است. مزدَیَسنا صفت است و بمعنای پرستندهٔ اهورامزدا است
 
زرتشت به ویرایش و بازبینی کیش آئین کهن آریاییان پرداخت و بتدریج برای خود پیروانی یافت که پس از وی به مزدیسنان یا زرتشتیان شُهره شدند. در ادبیاتِ مزدیسنا نیز مزدیسن با گویشِ پهلوی، معادلِ دین آورده به زرتشت، راستی پرست و با صفتِ زرتشتی آمده‌است . همچنین به زرتشتیان بهدین نیز می‌گویند.
خدای نیک‌سرشت در کیش زرتشتی، اهورامزدا نام دارد که به معنی سرور دانا است و پرستیده می‌شود. برای اهورا مزدا در هرمزد یشت، در حدود شصت صفتِ نیک آورده شده و تقریباً همهٔ چیزهای خوب به وی منتسب شده‌است. بر اساسِ گاتها، اهورامزدا هم آفریننده روشنایی و هم تاریکی است .
بر اساسِ کتابِ بندهشن که پس از ساسانیان نوشته شده، نیروی مخالفِ اهورامزدا و زایندهٔ بدی‌ها را اهریمن (انگره مینیو) معرفی می‌کند که نص صریح گاتها است  در کیش زرتشتی، اهریمن هیچگاه توانِ ذاتی برای مقابله با قدرتِ اهورا مزدا را ندارد و رقیبی برای او نیست بلکه اهریمن همان اندیشهٔ بد است اما در باورِ زروانیان، اهریمن برادر و رقیبِ اهورا مزدا و پسر زروان و دارای هویتی جداگانه از اهورا مزدا است.
زرتشتیان امروزی نیز خود را یکتاپرست می‌دانند و اهریمن را تنها نمادی تمثیلی از بدی‌ها می‌نامند نه یک خدا.این شائبه احتمالا بدلیل تغییر مفهوم و ماهیت انگره مینو در دین مربوط می شود که این قطب مخالف سپنته مینو با اهریمن یکی گشته است.
 


:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,
تاریخ :
بازدید : 295
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

ماندانا یا ماندانای مادی ، یک شاهدخت مادی بود، که بعدها به همسری کمبوجیه اول درآمد و ملکه او شد. وی مادر کورش کبیر، شاهنشاه ایران و مؤسس سلسله هخامنشی است.

به گفته هرودوت، ماندانا فرزند ایشتوویگو، پادشاه ماد و پسر هووخشتره بزرگ بود، و آرینیس شاهزاده اهل لیدیه مادر او به شمار می‌آمد. آرینیس خود دختر آلیاتس دوم، پدر کرزوس شاه معروف لیدیه بود و بدین ترتیب آرینیس خواهر کرزوس محسوب می‌شد. با این حال، کریستین استفانی می‌گوید که آرینیس دختری بود که از مادری دیگر [به جز مادر کرزوس] بدنیا بود.

بر مبنای گزارش هرودوت، مدت کوتاهی بعد از تولد ماندانا، ایشتوویگو در عالم خواب، رویایی عجیب و غریب دید و آن رویا این بود که خواب دید از ادرار دخترش (ماندانا)، سیلی عظیم پدید آمد و این سیل آنقدر عظیم بود که سرتاسر آسیا را فراگرفت. او دربارهٔ این رویا به مشورت با یک مغ که تعبیر خواب می‌دانست، می‌پردازد و او ضمن تعبیر به وی هشدار می‌دهد که خوابش بدین معناست که فرزند ماندانا، حکومت وی را سرنگون خواهد نمود.

ایشتوویگو، به منظور جلوگیری از تحقق چنین نتیجه‌ای، ماندانا را برای یک شاهزاده هخامنشی که جزو رعایای خودش است، یعنی برای کمبوجیه اول، نامزد می‌نماید. کمبوجیه (کامبیز)، مردی است از خانواده‌ای خوب و آرام و مطیع، که از نظر ایشتوویگو، هیچگونه خطری برای تاج و تخت ماد به شمار نمیاید.

امّا ایشتوویگو برای بار دوم نیز، هنگامیکه ماندانا باردار بود، وی را در عالم رویا مشاهده نمود، در حالی که از درون رحم او، یک درخت مو می‌روید و به سرعت رشد می‌کند تا تمام جهان را فرامی گیرد. به همین دلیل ایشتوویگو، وحشت زده وفادارترین محرم اسرار بارگاه خویش، که هارپاگ نام دارد را، برای کشتن کودک برمی گزیند. با این حال، هارپاگ از بر زمین ریختن خون سلطنتی بیزار بود، کودک را، که همان کورش (کورش بزرگ) بود، مخفی نمود و او را به چوپانی به نام میتراداتس سپرد.

سال‌ها بعد، کوروش به مخالفت و سرپیچی از پدر بزرگ خویش، ایشتوویگو پرداخت و او را به مبارزه طلبید، که این امر منجر به جنگ میان آنها گردید؛ جنگی که گرچه نخست کورش در آن توفیقی نداشت، اما بعد از فرار هارپاگ از میدان جنگ به پاسارگاد، منجر به سرنگونی ایشتوویگو و تحقق پیش بینی‌هایی شد که از رویاهای وی برمی خاست.

 

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

 



:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

به عنوان تریدر بازارهای مالی و تحلیلگر تکنیکال سعی دارم در گردآوری و ارائه مطالب مرتبط با بازار فارکس و یا ارز برای علاقمندان خدماتی را در این وبلاگ ارائه دهم

فارکس چگونه بازاری است ؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 36
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 217
بازدید ماه : 284
بازدید کل : 55768
تعداد مطالب : 40
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

 

RSS

Powered By
loxblog.Com