عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ :
بازدید : 136
نویسنده : آرش ایزدمهر

درود بر ایرانیان عزیزی که در شرایط فعلی و به جهت تحریمهای مربوطه و ناعادلانه مورد ظلم واقع شده اند .

بروکر FBS هم از خدمات خود به ایرانیان خودداری کرد .

حسابهای ایرانیان  در این بروکر با ضرب العجل چند ساعته و اطلاع رسانی مسدود شدند و یا کم کم در حال انجام هستند .

پیشنهاد می کنم اگر به تازگی از بروکرهای همچون FBS اخراج شده اید به بروکر آلپازی مهاجرت کنید .

در حال حاضر امنترین بروکر می باشد .

 

 

 


تاریخ :
بازدید : 133
نویسنده : آرش ایزدمهر

شرکت آلپاری یکی از بروکرهای پیشتاز دنیا است که شهرتی بین المللی در ارائه سیستم های ابتکاری Forex دارد و توانسته طی سال ها فعالیت درخشان اعتماد مشتریانی از بیش از 150 کشور دنیا را به خود جلب کند. با برخورداری از تکنولوژی مدرن،  شرایط عالی معاملات، سال ها تجربه موفق و خدمات غیر قابل رقابت به مشتریان، آلپاری هر آنچه که معامله گران برای معامله موفق در بازار بین المللی نیاز دارند، در اختیار آنها قرار می دهد. این شرکت که در سال 1998 تأسیس شد، امروز یکی از بزرگ ترین برندها در صنعت جهانی Forex است و به شکلی پویا به توسعه خود ادامه می دهد. شهرت بی رقیب، رویکرد نوآورانه و شرایط معاملاتی سودآور مزایای اصلی آلپاری است و به همین دلیل این شرکت انتخاب بیشتر از دو میلیون مشتری در سرتاسر دنیا از جمله ایران است.  بیش از 10 سال حضور بی وقفه در بازار ایران، ارائه بهترین خدمات پشتیبانی به مشتریان ایرانی و  اطمینان هزاران مشتری ایرانی به این شرکت، آلپاری را به فعال ترین بروکر Forex در ایران تبدیل کرده است.

در حال حاضر بدون شک الپری دارای بیشترین تریدر ایرانی در بین تمام بروکرهاست. حتی با بررسی اطلاعات وبسایت های مختلف آن در وبسایت الکسا شاید بتوان گفت تعداد کاربران ایرانی الپاری بیشتر از کاربران کشورهای دیگر در این بروکر است. به عنوان مثال رنک وبسایت alpariforex در الکسا حدود 16000 جهانی است که حتی از دامنه  Alpari.com هم رتبه بهری دارد. 46.6 درصد این ترافیک از ایران است و 27.7 درصد از آمریکاست. با توجه به اینکه الپاری مشتری آمریکایی ندارد می توان حدس زد که این 27 درصد هم مشتریان ایرانی هستند که از VPN استفاده کردند.

سابقه 22 ساله آلپاری و داشتن صدها هزار کاربر ایرانی و بیش از 2 میلیون کاربر از سرتاسر دنیا و اینکه تا کنون شنیده نشده که پول مشتریی را نپردازد، می‌تواند دلیل خوبی برای اطمینان کردن به آلپاری باشد

یکی از مزیت‌های آلپاری همین انواع حساب آن است. امروزه اکثر بروکرها حساب استاندارد و ECN را پشتیبانی می‌کنند ولی در اکثر آنها حساب نانو یا Cent وجود ندارد.

حساب نانو Nano

همان حساب استاندارد است با این تفاوت که بالانس حساب به جای دلار به Cent هست، یعنی به ازای هر دلار 100 سنت. در این حالت سود و زیان و حجم معاملات و مارجین همه بر حسب سنت محاسبه می‌شود. به این ترتیب ریسک معاملات یک صدم می‌شود. حساب نانو مناسب تریدرهای تازه وارد به بازار فارکس است.

حساب استاندارد Standard

این نوع از حساب، حساب پایه در تمام بروکرهاست. حسابی با اسپرد متوسط و بدون کمیسیون، حداقل واریزی پایین برای فعال کردن حساب و همچنین به طور معمول دارای بیشترین تعداد از نمادهای معاملاتی در بین حساب‌های بروکر. هرچند این مورد آخری در آلپاری صادق نیست

تاریخ :
بازدید : 275
نویسنده : آرش ایزدمهر

روزی انیشتین به چارلی چاپلین گفت :
می دانی آنچه که باعث شهرت تو شده چیست؟
"این است که تو حرفی نمیرنی و همه حرف تو را می فهمند"!
چارلی هم با خنده می گوید :
... تو هم می دانی آنچه باعث شهرت تو شده چیست؟
"این است که تو با اینکه حرف میزنی، هیچکس حرفهایت را نمی فهمد"! 



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 248
نویسنده : آرش ایزدمهر

 آربیتراژ عبارت است از فرصت دستیابی به سود بدون ریسک ، از طریق ورود همزمان در دو یا چند بازار ، با یک مثال ساده می خواهیم اشاره ای به مفهوم آربیتراژ داشته باشیم .

فرض کنید سهامی در بورس سهام نیویورک و در بورس لندن معامله می‌شود همچنین فرض کنید، قیمت این سهام در بورس نیویورک 172 دلار و در بورس لندن 100 پوند است. اگر نرخ مبادله پوند و دلار برابر 75/1 دلار برای هر پوند باشد، آنگاه آربیتراژ می‌تواند با خرید مثلاً 100 سهام از بورس نیویورک و فروش آن سهام در بازار لندن به سود بدون ریسک زیر دست پیدا کند.
دلار 300={172-(100×75/1)}×100
یعنی سودی معادل 300 دلار بدون در نظر گرفت هزینه معاملات برای آربیتراژگر تضمین می‌شود.معاملات برای سرمایه‌گذاران کوچک سود آربیتراژی را از بین می برد ، با این حال، هزینه های مربوط به معاملات در بازار تبادلات ارز، برای معاملات بزرگ رقم چندانی نیست و همین موضوع سبب می‌شود که فرصت آربیتراژ بسیار جذاب باشد و همگان بکوشند تا از این فرصت‌ها بیشتر منفعت را کسب کنند.
همچنین باید توجه داشت که فرصت‌های آربیتراژی که یک نمونه آن در بالا ذکر شد نمی‌تواند برای مدت طولانی استمرار داشته باشد . با خرید سهام در بازار نیویورک ، نیرو های عرضه و تقاضا باعث افزایش قیمت سهام می‌شوند و همچنین فروش آنها در بازار لندن ، زمینه کاهش قیمت را فراهم می آورد و به زودی دو قیمت فوق با نرخ مبادله فعلی در دو بازار یکسان خواهند شد. نکته جالب تر این است ، که وجود آربیتراژگرانی که به دنبال کسب سود آربیتراژی هستند، امکان تفاوتی قابل ملاحظه بین قیمت دلار و قیمت پوند را از همان ابتدا غیر ممکن می سازد . به طور کلی می‌توان گفت، وجود تعداد زیادی آربیتراژگر در بازار، به این معنی است که در عمل، فرصت آربیتراژی بسیار کمی در بازار های مالی مشاهده می‌شود .به همین دلیل، بیشتر مسایلی که در خصوص قیمت قراردادهای آتی، پیمان های آینده و ارزش معاملات قراردادهای اختیار معاملات مطرح می‌شوند، بر این پیش فرض مبتنی هستند که فرصت آربیتراژ دیگر وجود ندارد.



:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
تاریخ :
بازدید : 89
نویسنده : آرش ایزدمهر
واعظي بالاي منبر از اوصاف بهشت مي گفت و از جهنم حرفي نمي زد.يکي از حاضرين پاي منبر خواست مزه اي بيندازد گفت:اي آقا،شما هميشه از بهشت تعريف مي کنيد،يک بار هم از جهنم بگوييد.واعظ که حاضر جواب بود گفت:آنجا را که خودتان مي رويد و مي بينيد.بهشت است که چون نمي رويد لااقل بايد وصفش را بشنويد


:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 57
نویسنده : آرش ایزدمهر

افسر راهنمائی یه آقایی رو به علت سرعت غیرمجاز نگه می داره.
افسر-می شه گواهینامه تون رو ببینم؟
راننده-گواهینامه ندارم .بعد از پنجمین تخلفم باطلش کردن.
افسر-میشه کارت ماشینتون رو ببینم؟
-
این ماشین من نیست ! من این ماشینو دزدیده ام !!!
-
این ماشین دزدیه؟
-
آره همینطوره ولی بذار یه کم فکر کنم !فکر کنم وقتی داشتم تفنگم رو می زاشتم تو داشبورد کارت ماشین صاحبش رو دیدم!
-
یعنی تو داشبورد یه تفنگ هست؟
-
بله .همون تفنگی که باهاش خانم صاحب ماشین رو کشتم و بعدش هم جنازه اش رو گذاشتم تو صندوق عقب .
--
یه جسد تو صندوق عقب ماشینه ؟
بله قربان همینطوره!!!

با شنیدن این حرف افسر سریعا با مافوقش (سروان )تماس می گیره.طولی نمی کشه که ماشینهای پلیس ماشین مرد رو محاصره می کنن و سروان برای حل این قضیه پیچیده به پیش مرد می آد.
سروان:-ببخشید آقا میشه گواهینامه تون رو ببینم ؟
مرد:- بله بفرمائید !!
گواهینامه مرد کاملا صحیح بود!
سروان:-این ماشین مال کیه؟
مرد:-مال خودمه جناب سروان .اینم کارتش !
اوراق ماشین درست بود و ماشین مال خود مرد بود!
-
میشه خیلی آروم داشبورد رو باز کنی تا ببینم تفنگی تو اون هست یا نه؟
-
البته جناب سروان ولی مطمئن باشین که تفنگی اون تو نیست !!
واقعا هم هیچ تفنگی اون تو نبود !
-
میشه صندوق عقب رو بزنین بالا .به من گفتن که یه جسد اون تویه !!
-
ایرادی نداره
مرد در صندوق عقب رو باز می کنه و صد البته که جسدی اون تو نیست !!!
سروان:- من که سر در نمی آرم .افسری که جلوی شما رو گرفته به من گفت که شما گواهینامه ندارین،این ماشین رو دزدیدین ،تو داشبوردتون یه تفنگ دارین و یه جسد هم تو صندوق عقبتونه !!!
مرد:- عجب !!! ، شرط می بندم که این دروغگو به شما گفته که من تند هم می رفتم.



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 58
نویسنده : آرش ایزدمهر

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب ديد که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چيز جمع و جور شده. يک پاکت هم به روي بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترين پيشداوري هاي ذهني پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :پدر عزيزم،با اندوه و افسوس فراوان برايت مي نويسم. من مجبور بودم با دوست دختر جديدم فرار کنم، چون مي خواستم جلوي يک رويارويي با مادر و تو رو بگيرم. من احساسات واقعي رو با اين دختر پيدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما مي دونستم که تو اون رو نخواهي پذيرفت، به خاطر تيزبيني هاش، خالکوبي هاش ، لباسهاي تنگ موتور سواريش و به خاطر اينکه سنش از من خيلي بيشتره. اما فقط احساسات نيست، پدر. اون حامله است.  به من گفت ما مي تونيم شاد و خوشبخت بشيم. اون يک تريلي توي جنگل داره و کُلي هيزم براي تمام زمستون. ما يک رؤياي مشترک داريم براي داشتن تعداد زيادي بچه. چشمان من رو به روي حقيقت باز کرد که ماريجوانا واقعاً به کسي صدمه نمي زنه. ما اون رو براي خودمون مي کاريم، و براي تجارت با کمک آدماي ديگه اي که توي مزرعه هستن، براي تمام کوکائينها و اکستازيهايي که مي خوايم. در ضمن، دعا مي کنيم که علم بتونه درماني براي ايدز پيدا کنه، و اين دختر هم بهتر بشه. اون لياقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و مي دونم چطور از خودم مراقبت کنم. يک روز، مطمئنم که براي ديدارتون بر مي گرديم، اونوقت تو مي توني نوه هاي زيادت رو ببيني.

با عشق،پسرت.

 
پاورقي : پدر، هيچ کدوم از جريانات بالا واقعي نيست، من بالا هستم تو خونه . فقط مي خواستم بهت يادآوري کنم که در دنيا چيزهاي بدتري هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روي ميزمه. دوسِت دارم! هروقت براي اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن.



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 54
نویسنده : آرش ایزدمهر

روزگاري كه بستني با شكلات به گراني امروز نبود، پسر ١٠ ساله‌اي وارد قهوه فروشي هتلي شد و پشت ميزي نشست. خدمتكار براي سفارش گرفتن سراغش رفت.

پسر پرسيد: «بستني با شكلات چند است؟»

خدمتكار گفت: «٥٠ سنت»

پسر كوچك دستش را در جيبش كرد، تمام پول خردهايش را در آورد و شمرد. بعد پرسيد: «بستني خالي چند است؟»

خدمتكار با توجه به اين كه تمام ميزها پر شده بود و عده‌اي بيرون قهوه فروشي منتظر خالي شدن ميز ايستاده بودند، با بي‌حوصلگي گفت: «٣٥ سنت»

پسر دوباره سكه‌هايش را شمرد و گفت: «براي من يك بستني بياوريد.»

خدمتكار يك بستني آورد و صورت‌حساب را نيز روي ميز گذاشت و رفت. پسر بستني را تمام كرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت كرد و رفت. هنگامي كه خدمتكار براي تميز كردن ميز رفت، گريه‌اش گرفت. پسر بچه روي ميز در كنار بشقاب خالي، ١٥ سنت براي او انعام گذاشته بود. يعني او با پول‌هايش مي‌توانست بستني با شكلات بخورد امّا چون پولي براي انعام دادن برايش باقي نمي‌ماند، اين كار را نكرده بود و بستني خالي خورده بود.



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 90
نویسنده : آرش ایزدمهر
این 3 پرسش و پاسخ‌های آن 3 محور اساسی در یک سرمایه‌گذاری پیروزمندانه و موفق به شمار می‌رود.
برای اینکه بتوانید در جاده بازار سهام منحرف نشده و در مسیر خود حرکت کنید، بهتر است این نکات خواندنی نوشته شده در کتاب 23 اصل موفقیت وارن بافت را مرور کنید:
هنگامی که باورهای خود درباره علت تغییر قیمت‌ها را مشخص نمودید، قدم بعدی در ایجاد فلسفه سرمایه‌گذاری این است که منظور خود از «ارزش» را مشخص کنید. ممکن است با گراهام و بافت هم عقیده باشید که یک سرمایه‌گذاری از ارزشی ذاتی و قابل اندازه‌گیری برخوردار است یا ممکن است که دیدگاهی مشابه شوارتز داشته باشید مبنی بر اینکه ارزش، هدفی دائما متغیر است که با تغییر دریافت‌ها و اقدامات اشخاص فعال در بازار، مشخص می‌شود یا ممکن است بر این باور باشید که ارزش، در حالی که قابل اندازه‌گیری است، وابسته به شرایط نیز هست. به گونه‌ای که یک لیوان آب برای فردی که در بیابان از فرط تشنگی در حال مردن است،
در مقایسه با من یا شما، ارزش ذاتی (حیات بخش) بسیار بیشتری دارد.
تعریف سرمایه‌گذاری خوب
با مشخص کردن باور خود در مورد ماهیت ارزش حالا می‌توانید تعریف خود از یک سرمایه‌گذاری خوب را ارائه دهید. شما باید قادر باشید که آن را به صورت خلاصه در یک جمله بیان کنید. به این نمونه‌ها در تعریف سرمایه‌گذاران خوب توجه کنید:
وارن بافت: شرکت خوبی که بتوان آن را پایین‌تر از ارزش فعلی درآمدهای آتی خریداری کرد.
جورجی شوارتز: یک سرمایه‌گذاری که بتوان پیش از تشخیص کلی جو روانی بازار آن را خرید و فروش کرد که این موضوع ارزشی را که بازار برای آن متصور است، تغییر خواهد داد.
کارل آیکان: شرکتی بدون سهامدار مدیریتی (کنترل‌کننده) که پایین‌تر از ارزش آن در هنگام انحلال، در حال خرید و فروش است و به صورت بالقوه نمونه‌ای مجذوب‌کننده برای قبضه نمودن مالکیت باشد. بنجامین گراهام: شرکتی که به میزان بسیار کمتری نسبت به ارزش ذاتی‌اش قابل خریداری باشد.
صدها امکان دیگر وجود دارد. چند نمونه دیگر:
تصاحب‌کننده شرکت‌ها: شرکت‌هایی که بخش‌هایی از آنها بیش از کل شرکت ارزش دارد.
تحلیلگر تکنیکال: سرمایه‌گذاری در جایی که شاخص‌های تکنیکال، تغییر در روند قیمت‌ها را نشان می‌دهند.
تعمیرکننده و فروشنده املاک: املاک نیازمند به تعمیر که می‌توان آنها را با ارزشی بسیار بیشتر از میزان سرمایه‌گذاری لازم برای خرید و بازسازی آنها، به فروش رساند.
آربیتراژگر: یک دارایی مالی که بتوان آن را در یک بازار اوراق بهادار خریداری کرد و همزمان در بازار اوراق بهادار دیگری با قیمتی بالاتر فروخت.
سرمایه‌گذار زمان بحران: دارایی‌هایی که پس از سقوط بازار به علت‌ترسی خاص، می‌توان آنها را با قیمت‌های بسیار مناسب و ارزان خریداری کرد.
رسیدن به تعریفی از یک سرمایه‌گذاری خوب که در ذهن شما وجود دارد، اگر نسبت به انواع سرمایه‌گذاری‌هایی که برایتان جالب است، آگاه باشید و باورهای خود درباره قیمت‌ها و ارزش‌ها را شفاف ساخته باشید، آسان خواهد بود
راهنمای خود را انتخاب کنید
سریع‌ترین راه برای تسلط یافتن بر هر چیزی، این است که با فردی خبره در آن زمینه کار کنید.
اگر شخصی هم‌اکنون روش سرمایه‌گذاری مورد نظر شما را تکمیل کرده است، چرا مجددا به ایجاد آن بپردازید؟ به دنبال او بروید. اگر لازم است به او پیشنهاد کنید تا بدون دستمزد برای او کار کنید (همانطور که بافت به گراهام پیشنهاد کرد).
اگر چنین کاری ممکن نیست، می‌توانید راهنمای دیگری از هر کجا که مایلید انتخاب کنید. تا آنجا که می‌توانید هر مطلبی را در مورد او و روش‌هایش بخوانید و مطالعه کنید. هنگامی که در مورد ایجاد یک سرمایه‌گذاری فکر می‌کنید، همیشه از خود بپرسید: «او در این شرایط چه کاری انجام می‌دهد؟»
خود را جای شخص دیگری گذاشتن به ذهن ناخودآگاه شما کمک می‌کند تا برخی از رفتارهای طبیعی و خصوصیت‌های آن شخص را بپذیرید، در حالی که تنها با خواندن در مورد او و تقلید آگاهانه از کارهای او متوجه چنین نکاتی نمی‌شوید. پیش از آنکه فیلمبرداری فیلم «مرد بارانی» آغاز شود، داستین ‌هافمن سه هفته شخصی را که داستان بر اساس او شکل گرفته بود، در همه جا تعقیب کرد. در مرحله‌ای از فیلمبرداری او با تغییر چراغ راهنما از خیابان عبور می‌کند. در حالی که در متن فیلمنامه اینگونه نیست؛‌ هافمن در میان راه ایستاد. آنها بعدا متوجه شدند که این دقیقا همان کاری است که شخصیت اصلی در چنین شرایطی در واقعیت انجام می‌دهد.
حتی اگر بعدا به اصلاح روشی که از راهنمای خود گرفته اید، بپردازید، الگو برداری از او، پذیرش روش‌های پیروزمندانه سرمایه‌گذاری مربوط به وارن بافت و جورجی شوارتز را برای شما آسان‌تر می‌کند.
همان‌طور که وارن بافت می‌گوید: «نکته کلیدی در زندگی این است که چه کسی را به عنوان الگوی خود برگزینیم.»
شخصیت سرمایه‌گذاری شما چیست؟
شاید تعریف شما و بافت از یک سرمایه‌گذاری خوب مشترک باشد. آیا به این معنا است که باید از او الگوبرداری کنید؟
الزاما اینطور نیست. برای مثال می‌توانید برای سرمایه‌گذاری از قوانین بافت پیروی کنید؛ اما همچون برخی از معامله‌گرها اصلاحات خود را در مورد آنها انجام دهید.
تعداد کمی از سرمایه‌گذاران موفق، روش سرمایه‌گذاری بنجامین گراهام را تغییر می‌دهند. آنها شرکت‌هایی را که بسیار بالاتر از ارزش ذاتی خود به فروش می‌رسند، مشخص می‌کنند سپس به فروش استقراضی آنها می‌پردازند.
علاوه بر تصمیم‌گیری در مورد سرمایه‌گذاری‌هایی که می‌خواهید بر آنها متمرکز شوید، شما همچنین باید روش سرمایه‌گذاری خود را انتخاب کنید. یکی از راه‌های انتخاب روشی که کاملا مناسب شما باشد این است که تصمیم بگیرید که آیا شما در درجه اول یک تحلیلگر، معامله‌گر یا آمارگر هستید. هم‌اکنون‌ احتمالا متوجه شده‌اید که کدام شخصیت سرمایه‌گذاری بیشتر با شما تناسب دارد. اگر متوجه نشدید، باید در این مورد فکر کنید که آیا افق سرمایه‌گذاری شما بلندمدت، کوتاه‌مدت یا میان‌مدت است. آیا قصد دارید که خرید کنید و آن را حفظ کنید، یا اینکه به هر دو شکل کوتاه‌مدت و بلندمدت می‌پردازید، در داخل و خارج به خرید و فروش می‌پردازید یا همچون قمارباز حرفه‌ای رویکردی صرفا آماری دارید؟
نکات دیگری که در همین ارتباط باید مورد توجه قرار دهید استعدادها، مهارت‌ها و توانایی‌های شما است. آیا شما از لحاظ ریاضی با استعداد هستید؟ اگر اینطور است، لزوما به این معنی نیست که شما باید از بافت پیروی کنید. ممکن است‌ترجیح دهید که سیستم کامپیوتری و بر پایه محاسبات ریاضیاتی طرح کنید تا از طریق آن به انتخاب سرمایه‌گذاری‌هایی بپردازید که به طور متوسط از انتظار سود مثبت برخوردار هستند؛ این رویکردی کاملا آماری است.
یا شاید شما فردی اجتماعی هستید و یافتن ایده‌های سرمایه‌گذاری از طریق صحبت با مدیران، رقبا، خرده فروش‌ها، تهیه‌کنندگان، و افراد دیگری که در معاملات هستند، را روش آسان‌تری بدانید. یا شاید روش شما، خواندن احساس معامله‌گرها در تالار بورس است.
نکته کلیدی، اتخاذ روش و راهبردی است که به بهترین شکل با شخصیت شما هماهنگ باشد و از مهارت‌ها و توانایی‌های شما به خوبی استفاده کند. یکی از راه‌های میانبر، بررسی سرمایه‌گذاران و معامله‌گران مختلف است تا رویکردی را بیابید که بیشترین تاثیر را بر روی شما دارد. هنگامی که چنین کاری را انجام دادید، آماده خواهید بود تا طراحی سیستم سرمایه‌گذاری خود را آغاز کنید.
استرس عاملی است که باید در هنگام انتخاب روش و طرح سیستم سرمایه‌گذاری خود به آن توجه کنید و برای موفقیت آن را مدیریت کنید. سرمایه‌گذاران موفق به طرق مختلف با استرس برخورد می‌کردند، از جمله از طریق ورزش کردن، انجام مدیتیشن، استفاده کامل از تعطیلات و مرخصی‌ها یا از طریق اصلاح سیستم‌های خود برای کاهش یا از بین بردن میزان استرس.
 

منبع: www.bourse24.ir


:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
:: برچسب‌ها: سرمایه گذاری , املاک , ,
تاریخ :
بازدید : 53
نویسنده : آرش ایزدمهر

چهل و پنج دقیقه ای می شد که در آن سوز سرما ایستاده بود. زن ٬ کنار جاده منتظر کمک ایستاده بود . ماشین ها یکی پس از دیگری رد می شدند . انگار با آن پالتوی کرمی اصلا توی برف ها دیده نمی شد .به ماشینش نگاه کرد که رویش حسابی برف نشسته بود .شالش را محکم تر دور صورتش پیچید و کلاه پشمی اش را تا روی گوش هایش کشید .یک ماشین قدیمی کنار جاده ایستاد و مرد جوانی از آن پیاده شد . زن ، کمی ترسید اما بر خودش مسلط شد مرد جوان جلو آمد و به او سلام کرد و مشکلش را پرسید .زن توضیح داد که ماشینش ، پنچر شده و کسی هم به کمک او نیامده است .مرد جوان از او خواست بیش از این در آن سرمای آزار دهنده نماند و تا او پنچرگیری می کند زن در ماشین بماند .او واقعا از خداوند متشکر بود که مرد جوان را برایش فرستاده است. در ماشین نشسته بود که مرد جوان تق تق به شیشه زد .زن پولی چند برابر پول پنچرگیری در مغازه را که کنار گذاشته بود برداشت و از ماشین پیاده شد و بعد از اینکه از وی تشکر کرد ، پول را به طرفش گرفت . مرد جوان ، با ادب ، پول را پس زد و گفت که این کار را فقط برای رضای خاطر خداوند انجام داده است و به او گفت :"در عوض ، سعی کنید آخرین کسی نباشید که کمک می کند."

از هم خداحافظی کردند و زن که به شدت گرسنه بود به طرف اولین رستوران به راه افتاد. از فهرست غذای رستوران یکی را انتخاب کرده بود که زن جوانی که ماه های آخر بارداری خود را می گذراند با لباس بسیار کهنه و مندرسی به طرفش آمد و با مهربانی از او پرسید چه میل دارد. زن ، غذایی 80 دلاری سفارش داد و پس از آنکه غذا را تمام کرد ، یک اسکناس صد دلاری به زن جوان داد. زن جوان رفت تا بیست دلار بقیه را برگرداند.اما وقتی بازگشت خبری از آن زن نبود . در عوض ، روی یک دستمال کاغذی روی میز یادداشتی دیده می شد .زن جوان یادداشت را برداشت . در یادداشت نوشته شده بود که آن بیست دلار به علاوه ی چهارصد دلار زیر دستمال کاغذی برای وی گذاشته شده است تا برای زایمان دچار مشکل نشود . یادداشت برای آن زن بود و در آخر نوشته شده بود : "سعی کن آخرین نفری نباشی که کمک می کند.

شب که شوهر زن جوان به خانه بازگشت، بسیار محزون بود و گفت که به خاطر پول بیمارستان نگران است چون نزدیک زمان زایمان است و اون ها آهی در بساط ندارند . زن جوان ماجرای آن روز را برایش تعریف کرد : درباره ی زنی با پالتوی روشن که مبلغ کافی برای او گذاشته بود و نامه را هم به او نشان داد.

قطره ی اشکی از گوشه ی چشم مرد جوان فرو ریخت و برای همسرش تعریف کرد که آن روز صبح در جاده به همین زن برای رضای خداوند کمک کرده است..



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 50
نویسنده : آرش ایزدمهر

مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره مصاحبه‌ش کرد و تمیز کردن زمین‌ رو به عنوان نمونه کار دید و گفت: «شما استخدام شدین، آدرس ایمیل‌تون رو بدین تا فرم‌های مربوطه رو واسه‌تون بفرستم تا پر کنین و همین‌طور تاریخی که باید کار رو شروع کنین مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم » .

رئیس هیئت مدیره گفت: متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین و کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمی‌تونه داشته باشه.

مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد. نمی‌دونست با تنها 10 دلاری که در جیب‌ش داشت چه کار کنه. تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق 10 کیلویی گوجه‌فرنگی بخره. یعد خونه به خونه گشت و گوجه‌فرنگی‌ها رو فروخت. در کمتر از دو ساعت، تونست سرمایه‌ش رو دو برابر کنه. این عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت. مرد فهمید می‌تونه به این طریق زندگی‌ش رو بگذرونه، و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه. در نتیجه پولش هر روز دو یا سه برابر می‌شد. به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون، و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت .

پنج سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده‌فروشان امریکاست. شروع کرد تا برای آینده‌ی خانواده‌ش برنامه‌ربزی کنه، و تصمیم گرفت بیمه‌ی عمر بگیره . به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد. وقتی صحبت‌شون به نتیجه رسید، نماینده‌ی بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید. مرد جواب داد: «من ایمیل ندارم .»

نماینده‌ی بیمه با کنجکاوی پرسید: «شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراتوری در شغل خودتون به وجود بیارین. می‌تونین فکر کنین به کجاها می‌رسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟».

مرد برای مدتی فکر کرد و گفت: «آره! احتمالاً می‌شدم یه آبدارچی در شرکت مایکروسافت».

ا



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 62
نویسنده : آرش ایزدمهر

دختري بود نابينا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود
اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم
عروس حجله گاه تو خواهم شد

***
و چنين شد که آمد آن روزي
که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست

***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش و گفت :
بيا و با من عروسي کن
ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام

***
دختر برخود بلرزيد
و به زمزمه با خود گفت :
اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسري با او نيست

***
دلداده رو به ديگر سو کرد
که دختر چهره اش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت
پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي

ا



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 58
نویسنده : آرش ایزدمهر

گویند شخصی که ادعای پیامبری می کرد به نزد حاکم رفت حاکم از او دلایل یا معجزه پیامبری خواست شخص جواب داد: معجزه ی من این است که چشم های فرد را از حدقه بیرون می آورم بعد از آن دعایی می کنم تا فوری خوب شوند . حاکم گفت : نیازی به معجزه نیست دین تو را پذیرفتم.



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 57
نویسنده : آرش ایزدمهر

مردي متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايي اش کم شده است.

به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولي نمي دانست اين موضوع را چگونه با او درميان گذارد. به اين خاطر نزد دکتر خانوادگي شان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت.

دکتر گفت: براي اينکه بتواني دقيق تر به من بگويي که ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است، آزمايش ساده اي وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو . ابتدا در فاصله 4 متري او بايست و با صداي معمولي، مطلبي را به او بگو. اگر نشنيد، همين کار را در فاصله 3 متري تکرار کن. بعد در 2 متري و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد.

آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق پذيرايي نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم.

سپس با صداي معمولي از همسرش پرسيد:

عزيزم، شام چي داريم؟ جوابي نشنيد بعد بلند شد و يک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسيد و باز هم جوابي نشنيد. بازهم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسيد. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابي نشنيد. اين بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: «عزيزم شام چي داريم؟» و همسرش گفت:مگه کري؟ براي چهارمين بار ميگم: «خوراک مرغ»! حقيقت به همين سادگي و صراحت است.

مشکل، ممکن است آن طور که ما هميشه فکر ميکنيم در ديگران نباشد؛ شايد در خودمان باشد.



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 94
نویسنده : آرش ایزدمهر

فارکس چیست ؟
 به زبان ساده "فارکس" بورس بین المللی تجارت ارز می باشد. این بازار به دلیل نوسانات قابل توجه و حجم بالای معاملات، فرصت مناسبی است برای افراد و موسساتی که مایل اند در بورس بین المللی به تجارت و سرمایه گذاری بپردازند.
 امروزه با استفاده از تکنولوژی پیشرفته، این امکان فراهم شده است تا سرمایه گذاران، تحولات و نوسانات لحظه به لحظه تمامی بورس های جهان را زیر نظر گرفته و از فرصت های سرمایه گذاری در هر کجای جهان بهره اقتصادی ببرند. در واقع تکنولوژی محدودیت ها را از بین برده و سرمایه گذاری و معامله در تمامی بورس های جهان برای تمامی افراد میسر گردیده است. به این معنی که همه می توانند از طریق اینترنت به شبکه تجارت بین المللی متصل شده و قیمت های لحظه ای تمامی کالا ها، ارز ها و سهام را مشاهده و تحلیل نمایند و در فرصت های مناسب، دستورات خرید و فروش خود را به کارگزاران بین المللی برای معامله ارز، سهام، طلا، نفت و سایر کالاهای قابل معامله ارسال کنند.
 کافی است تحلیل کنید و به نتیجه برسید که کدام ارز در مقابل ارز دیگر قوی خواهد شد، کدام کالا (نفت، طلا و...) ارزان یا گران خواهد شد و کدام شاخص سهام (داو جونز، نزدک، S&P و...) رشد یا نزول خواهد داشت. در این هنگام می توانید با یک کلیک دستور خرید یا فروش را به کارگزار خود ارسال کنید. معامله مورد نظر شما در عرض چند ثانیه اجرا خواهد شد و شما می توانید از نوسانات قیمت منتفع شوید.
 بورس بین المللی ارز (فارکس) با میانگین گردش مالی 2 تریلیون دلار در روز، بزرگترین بازار مالی جهان محسوب می شود که هم اکنون شما نیز می توانید به عنوان یک معامله گر و سرمایه گذار خصوصی، از نوسانات آن بهترین بهره را ببرید.
 بسیاری از موسسات سرمایه گذاری، بانک ها و اشخاص حقیقی در سراسر جهان به تجارت و سرمایه گذاری در بورس های بین المللی ارز، کالا و سهام مشغول اند و از این راه پول می سازند. در ایران نیز طی چند سال گذشته شرکت ها و افراد بسیاری به تجارت در بورس بین المللی ارز ( فارکس ) و سایر بورس های جهانی روی آورده اند و رفته رفته با پی بردن به پتانسیل های بالای این بازار و نقش آن در تولید ثروت، سرمایه گذاران و معامله گران بسیاری جذب این بازار ها شده اند.
 نکته ای که لازم است به آن اشاره شود، لزوم کسب دانش تحلیل این بازارها می باشد. در دنیای تجارت امروزی، دانش و اطلاعات مهم ترین نقش را ایفا می کند. یعنی شما باید بدانید که در چه زمانی، کدام ارز، کالا و یا سهام را بخرید و کدام را بفروشید. همین نکته است که باعث سود یا ضرر شما خواهد شد. بنا بر این توصیه اکید ما این است که قبل از شروع انجام معاملات، حتما دانش کافی را کسب کنید و پس از آن اقدام به معامله نمایید.
 
 بازار فارکس یک بازار بین بانکی است که در آن ارزهای مختلف معامله می شوند در این بازار یک ارز را توسط ارز دیگری معامله می کنید . برای مثال اگر احساس می کنید که ارزش ارزی در حال افزایش است آن ارز را خریداری می کنید و هنگامیکه ارزش آن افزایش یافت به فروش آن می پردازید.
 
 البته این معامله می تواند بر عکس نیز انجام پذیرد . بدین معنا که ارز گران را ابتدا بفروشید و پس از ارزان شدن بخرید . این ویژگی، دو طرف بودن بازار است . پس در هر معامله دو ارز وجود دارد، ارزهایی که در برابر دلار قرار می گیرند را ارزهای Major و ارزهایی که برابر دلار نمی باشند را Cross rate گویند . برابری ارزها به شکل، EUR/USD ، USD/JPY و... نمایش داده می شود .
 
 معامله در فارکس را می توان در دو شعار خلاصه کرد : ( ابتدا در نرخ بالا بفروشید و سپس در نرخ پایین بخرید یا ابتدا در نرخ پایین بخرید و سپس در نرخ بالا بفروشید ) .
 
 بازار فارکس بزرگترین بازار تجاری جهان بوده و حجم معاملات روزانه بسیار بالایی دارد . این بازار در ابتدای شکل گیری تنها بر روی بانکها و سایر موسسات دولتی بزرگ باز بود اما با گسترش علم ارتباطات و الکترونیک امروزه این بازار فرا گیر شده است . نحوه شکل گیری این بازار در بخش تاریخچه فارکس آمده است . برای موفقیت در این بازار باید تدابیری در نظر گرفته شود، این تدابیر را می توان به طور کلی به دو گروه تجزیه و تحلیل فنی، تجزیه وتحلیل خبری تقسیم کرد .
 چرا و چگونه در بازار تبادل ارز جهانی معامله کنید ؟
 
 
 برای تجزیه وتحلیل فنی سه نظریه اصلی وجود دارد :
 
 1- همه چیز در روند بازار خلاصه می شود.
 
 2- تغییر نرخها هدفمند است .
 
 3- تاریخ تکرار پذیر است .
 
 
 بازار فارکس بزرگترین وشناورترین بازار جهان است . این بازار تا کنون عرصه فعالیت بزرگترین موسسات اقتصادی همچون بانکهای مرکزی ، تعاونی های جهانی و ... بوده است .
 
 امروزه در کنار این شرکتهای بزرگ، معامله گران شخصی نیز به این بازار دسترسی داشته و از موقعیتهای موجود آن سود می برند ودر حقیقت این اشخاص بازیگران بزرگترین بازار اقتصادی جهان هستند .
 
 حال با استفاده از تحلیل آماری و ریاضیاتی ، قادر خواهید بود تا حد موثری روند بازار را تخمین بزنید .
 
 در بخش تجزیه و تحلیل خبری باید وضعیت کنونی ارز را از دیدگاه اقتصادی ، سیاسی و اخبار بررسی کرد و با پیش بینی تاثیر این اخبار بر روی بازار ، روند تغییر نرخ را حدس زد . رخدادهای مهمی که دراین بخش موثرند شامل نرخ تورم ، نرخ بیکاری ، نرخ بهره بانک مرکزی و ... می باشند . 
 



:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
:: برچسب‌ها: بازار فارکس , نفت , طلا , نواسانات , سرمایه گذاری , بورس بین الملل , کالا , ارز , تجارت ارز , تحلیل , Cross rate , روند , شناور , تجزیه و تحلیل , نرخ تورم , ژیش بینی , نرخ بیکاری , سیاسی , اخبار , بهره بانکی ,
تاریخ :
بازدید : 186
نویسنده : آرش ایزدمهر

درود بر شما

قبل از اینکه در مورد شاخاب پارس که بعد از دگرگونی عمدی در زبان پارسی به خلیج فارس مشهور است صحبت کنم لازم می بینم در مورد درود و واژه ای به نام سلام اول کمی صحبت کنم .

متاسفانه همین که می خواهیم قدمی از قدم برداریم دچار مشکلاتی منجمله واژگان ایرانی و الفاظ عربی هستیم چه رسد به بحث پیرامون مناقشات اعراب بر سر شاخاب پارس . من فکر نمی کنم ایرانیان بر سر این موضوع مناقشه ای داشته باشند . گمان می کنم اعراب این مسئله را مناقشه برانگیز جلوه می دهند تا واکنش ما را بینند .

به هر حال

به آن هم خواهیم رسید .

می گویند سلام سلامتی می آورد در صورتیکه این دو واژه از نظر ریشه ای هیچ ارتباطی با هم ندارند . واژه درود یک واژه ناب پارسی و ایرانی است . استاد فریدون جنیدی در اینباره می گوید : واژه ای در اوستا وجود دارد به نام دراوات که به معنی تندرستی است .این واژه در زبان پهلوی تبدیل به درات و آنگاه در پارسی به دراد شده و امروزه به آن می گوییم درود .

واما سلام

واژه سلام در زبان عربی از واژه اسلام به معنی تسلیم و سرسپردگی است . واژه تندرستی در زبان عربی می شود : صحه .

بعلاوه اگر بخواهیم به کلمه سلامتی نیز ارتباط دهیم باز هم نمی شود چرا که سلامتی خود نیز از سلامه و ی ساخته شده که ارتباطی با موضوع نخواهد داشت .

اینگونه کلمات در به کارگیری روزمره کم کم نهادینه شده و به صورت واژگان درخواهد آمد که در مورد سلام اینگونه بوده است .

هرچند کلمه سلام تنها یک واژه می باشد و در مقابل تمامی کلمات عربی در زبان امروزی پارسی هیچ است اما با درست ادا کردن یک واژه که در آغاز تمام جملات استفاده می شود می توانیم از بروز دیگر وازگان منحوس عربی جلوگیری کنیم . زیرا زیبایی و شیوایی زبان پارسی به کلمات پسندیده و ریشه دار کهن وابسته است .

در مورد شاخاب پارس نیز همینطور است . سستی در به کارگیری کلمات پارسی و بی اهمیتی به واژگان اصیل ایرانی این توهم را در ذهن اعراب ایجاد خواهد کرد که می توان با تغییر دادن نام شاخاب پارس به خلیج العربی گام دیگری را در هویت بخشیدن به تمدنی بی ریشه و اساس و رنگ بخشیدن به فرهنگی بی پایه و دون پایه برداشت .

جای بسی تاسف است که ایرانیان در یک خواب طولانی به سر می برند و نمی خواهند ببینند که در بیداری رنگهایی برای دیدن وجود دارد .در بیداری جایگاهی برای بودن وجود دارد . در بیداری هویتی برای افتخار به آن وجود دارد . در بیداری ترنمی برای شنیدن وجود دارد .

 شیوه اعراب فعلی در تاراج سرزمینها و فرهنگ و تمدن ملل دیگر دقیقا مشابه اجدادشان است . اگر در تاریخ نگاهی افکنیم  اولین حمله اعراب در براندازی پادشاهی ایران به صورت یک حمله کوچک و بی اهمیتی به آرامی نشینان بصره بود و بعد از آن حمله به تعدادی از سربازان ایرانی . فروکش کردن ترس از امپراتوری ایران در وجودشان با عدم پیگیری و مجازات اعراب متجاوز از سوی ایران باعث جری شدن آنها و گردآوری سپاه و در نهایت حمله به ایران شد .

حمله ای که با خیانت عده ای در دربار ایران برای رسیدن به تاج و تخت به پیروزی اعراب انجامید و مسیر تاریخ را به بیراهه برد .

بیراهه ای که امروز شاهد تبعات پیاپی آن خواهیم بود . به نظرم نسل جدید اعراب بر خلاف ما ایرانیان به توصیه ها و وصیت اجدادشان به خوبی عمل می کنند و در نهایت اگر به همین منوال پیش بروند موفق نیز خواهند شد .

ملتی که هویت خود را از دست بدهد ثروت ملی خود را نیز از کف می دهد . و وقتی ثروتی نباشد تن به هر کاری می دهد .

امروز اگر بتوانند نام شاخاب پارس را به خلیج العربی و یا هر واژه عربی دیگری تغییر بدهند فردا نیز جزایر را طلب کرده و پس فردا نیز به ما موالی خواهند گفت .

به قسمتی از ویکی پدیا  توجه کنید :

به هنگامیکه تازیان به سوی ایران تاختند بر خلاف اصول اسلام که آوای برابری و برادری سر می‌دادند، شهرها و قلعه‌های بسیاری را ویران بساختند و دودمانهای زیادی را ازمیان برداشتند. عربان مال و ثروت توانگران و اغنیا را غارت نموده و غنایم وانفال نام نهادند و دختران و زنان ایرانی را در بازارهای حجاز به نامهایی بسان سبایا و اسرا فروختند و از کشاورزان و پیشه وران ایرانی که اسلام را نمی‌پذیرفتند به زور باج گرفته و نام جزیه بر آن نهادند. بدیهی است که تمامی این اعمال در سایه تازیانه و شمشیر انجام می‌پذیرفت. ایرانیان  پس از تأسیس سلسله موروثی امویان به دست معاویه بن ابوسفیان که پایه‌های حکومت خویش را برپایه برتری نژادی اعراب و تحقیر غیرعربان بنا نهاده بود مورد ستم و ازار بیشتری نسبت به دوران حکومت خلفای راشدین قرار گرفته بودند و بسیار پست شمرده می‌شدند و با انان بسان بندگان رفتار می‌گشت و موالی خوانده می‌شدند

 بنابراین به وضوح می توان به انگیزه آنها که فقط جمع آوری هویت و اعتبار بین المللی ولو به قیمت تاراج فرهنگ و تمدن دیگران باشد پی برد .

 

گفته می شود برای برحق بودن ایران امضاء دهید و مدارک تاریخی دال بر برحق بودن ایران بر سر این موضوع ارائه دهید . در مورد اینکه ایران بر حق است یا اعراب اصلا حیف وقت و زمان که بخواهیم به این مورد اختصاص دهیم . مانند این است که اعراب بخواهند در مورد کل کشورمان دعوی مالکیت کنند و ما بخواهیم درمورد برحق بودنمان و اینکه ایران برای ما بوده است و اسنادی به میان بیاوریم بحث کنیم . واقعا جای تعجب است که عده ای ایرانی نما سنگ عربها را خواسته و ناخواسته به سینه می زنند .

شاخاب فارس برای ایران است و اگر خود ما هم بخواهیم دو دستی به عربها بدیم نمی شود . به راستی نمی شود دریای به این بزرگی را که از کهن ترین دست نبشته ها تا کنون شاخاب پارس نام داشته برای قوم و قبیله ای که چند صد سال بیشتر سابقه تاریخی ندارد به نام انها زد و تقدیم آنها کرد حتی اگر مخارج کل جهان را نیز بپردازند باز هم نمی شود .

شاید کشورهایی مثل دول اروپایی و ارگانها و شرکتهایی همچون گوگل برای گریز از بحرانهای اقتصادی به تبلیغ و ترویج نامهای دلخواه کارفرمایانشان که همان اعراب هستند بپردازند ولی به راستی چنین چیزی شدنی نیست . موضوع اصلی اهانت و توهین همیشگی عربها به کیان و خاک این مملکت است که متاسفانه به دلایل عدیده ای نمی توان آنها را جای خودشان نشاند و می بایستی تحمل نمود

 



:: موضوعات مرتبط: تاریخی , عمومی , ,
:: برچسب‌ها: هویت , خلیج پارس , خلیج فارس , درود , سلام , اعراب , شاهنشاهی , اوستا , بسان , سبایا , اسلام , ثروت , غارت , غنایم , سرسپردگی , شاخاب پارس ,
تاریخ :
بازدید : 87
نویسنده : آرش ایزدمهر

نگار پاکدل :
تخت جمشید را همه می‌شناسیم، ايرانيان باستان آن‌را «پارسه» مي‌خوانده‌اند و يونانيان بدان فرنام(لقب) «پرسپوليس» داده‌اند. نخستين‌بار، آشيل، چكامه‌سراي(شاعر) يوناني اين فرنام را براي تخت‌جمشيد به كار برده است. تخت‌جمشيد، سازه‌ای که جهانیان را به ستايش واداشته است، آناني كه اين سازه را ديده‌اند، از این همه شکوه و دانش و آگاهی، انگشت شگفتي بر دندان، گزيده‌اند.
 

 


این روزها خارجی‌ها، همان‌هايي كه گمان مي‌كنيم با فرهنگ سرزمین ما بيگانه‌اند، از خودمان به آیین‌هایمان آگاه‌ترند و فرهنگ و تمدن باستان کشور گرانمايه‌مان ایران را بیش از فرزندان این سرزمین پاس می‌دارند و مي‌شناسند. شايد گاه آن باشد كه نمادها و نمودهاي تخت‌جمشيد را بشناسيم.
 
يكي از كنده‌كاري‌‌هاي تخت‌جمشید، شيري را نشان مي‌دهد كه در حال يورش به گاوي است. به باور برخی پژوهشگران، اين نقش، نشاني از نمايش سالگشت سال نو و نوروز است. پژوهندگان مي‌گويند؛ شير نماد سال نو و گاو، نماد سال كهنه و گذشته است كه با آمدن سال نو از ميان مي‌رود.
 
 
 «دکتر جونز لوید»، استاد دانشگاه ادینبورگ، این گونه گفته است: «من برای نخستین‌بار که تخت جمشید،(پارسه یا پرسپولیس) را دیدم سخت شگفت‌زده شدم، تخت جمشید معرکه‌ است، ما می‌توانیم با دیدن جاهايي مانند پرسپولیس به پارسیان شخصیت بدهیم و با هویت راستين آنان آشنا شویم. پارسیان 250 سال فرمانرواي گسترده‌ترین شاهنشاهي جهان بوده‌اند و تخت‌جمشید كه در دل این شاهي جاي گرفته، پایتختی شکوهمند و سزاوار بوده است برای شاهنشاهي بزرگ پارسيان. باشکوه‌ترین شهر پارسیان و حتا دنیای باستان.

شهري مدفون زير خاك به مدت 2000 سال
تخت‌جمشيد، مجموعه‌ای به گستردگی 135هزار‌متر‌مربع است که ساخت آن در 515 یا به باور برخي 518 پیش از میلاد به دستور داریوش بزرگ، چهارمین شاه از دودمان هخامنشیان آغاز شده است. شهری بر بلندي‌‌هاي کوه‌ مهر(رحمت) در جلگه‌ی مرودشت در سرزمین پارس نزدیک شیراز. همه‌ي کاخ‌های تخت‌جمشید،(پارسه یا پرسپولیس)، بر روی ستون‌های سنگی بزرگی ساخته شده‌اند. چیزی که ما امروزه از تخت‌جمشید می‌بینیم به درازاي 2000 سال زیر شن‌ها پنهان بوده و در دهه‌ی 30، حفاران برجاي‌مانده‌هاي تخت‌جمشید را از دل خاک بیرون کشیدند، شکوهی که هیچ‌کس انتظار دیدنش را نداشت. باشکوه، رمزآلود و ستودني.

گل‌نبشته‌ها، رمزگشای پارسه
در كاوش‌هاي باستان‌شناسي، يافته‌هاي شگفت‌انگیزی پیدا شد که در  روشن شدن راز زندگي و ويژگي‌هاي شخصيتي پارسیان باستان، كارساز بود. 30 هزار گل‌نبشته‌ي كوچك در میان ویرانه‌های تخت‌جمشید یافت شد. این گل‌نبشته‌ها یکی از چند منبع آگاهي‌دهنده‌‌ای بودند که هویت این شاهنشاهي را آشکار ساختند، گل‌نبشته‌‌هايي به اندازه‌ی کف دست.
این گل‌نبشته‌‌ها، گواهاني هستند براي  حکومتی بر پایه‌ی داد. چرا‌ که تخت‌جمشید به مانند اهرام مصر با بیگاری کشیدن از بردگان ساخته نشده است. از نبشته‌های این گل‌نبشته‌‌ها،‌چنين برمي‌آيد که کارگران و تنديس‌‌سازان و نجاران و همه‌ي کسانی که در این مجموعه کار می‌کرده‌اند، همه و همه از مرد و زن، به میزان کاری که انجام می‌داده‌اند، دستمزد دريافت می‌كرده‌اند.

 

 

 ورودی پارسه
آناني كه براي ديدار شاه آمده بودند برای ورود به این کاخ باشکوه باید از «دروازه‌ی ملل» وارد این مجموعه می‌شدند. دو رديف پلكان همانند، ورودي اصلي به تخت‌جمشيد هستند هر ورودي 111 پله دارد و هر پله نزديك به 7 متر درازا، 40 سانتيمتر پهنا و تنها 10سانتيمتر بلندي دارد.
مي‌‌گويند؛ پله‌ها از آن روي كوتاه ساخته شده‌اند كه دیداركنندگان با برداشتن گام‌های کوتاه، ديد‌گانشان هرچه بیشتر بر‌روي این فر ‌و‌ برازندگي ميخكوب بماند و آفرينندگان اين شگفتي‌ها را بستايند. پس از گذشتن از پلکان، نخست؛ گاوهایی سنگی با سرهای انسانی بر بالای ستون‌ها، بیننده را شگفت‌زده می‌کرده است. این دروازه در سقف، پوششی از چوب‌های سرو داشته که بوی خوبی را نیز مي‌پراكنده و درهایش با تكه‌هاي زر، آرايش شده بود. در سراسر پارسه، زر فراواني براي آرايش مجموعه به کار برده بودند. شگفت اين‌كه بدانید؛ مهندسان هخامنشی 2500 سال پیش، از عدد پی (3/14 )، در ساخت سازه‌های سنگی و ستون‌های مجموعه‌ی تخت‌جمشید، سود مي‌جسته‌اند.

آپادانا
 «کاخ آپادانا»، در دل این مجموعه‌ی بزرگ جاي داشته و ساخت آن 30 سال به درازا کشیده است. کاخی که ویژه‌ی ديدار با ميهمانان بوده و داریوش بزرگ در آن ديدار‌کنندگان را می‌پذیرفته است. گستردگی این کاخ 3600 متر مربع بوده و 36 ستون  18 متری داشته با سقفی ساخته شده از چوب سرو. امروزه تنها 10 ستون از آن برجاي مانده است. این تالار گنجایش پذيرش 10هزار تن را داشته است.
 

کاخ تچر(تالار‌آیینه)
کاخ تچر، كاخ داریوش بزرگ است. از روی گنبدهای جلا داده شده، نور ملایمی از پنجره‌ها وارد اين كاخ می‌شده است و تالار را روشن و پرنور مي‌كرده است. شايد از همین روي از آن به تالار آیینه نیز یاد می‌کنند. این کاخ در جنوب کاخ آپادانا جاي گرفته و دارای 12 ستون به بلنداي 10 متر بوده است که از آن‌همه، امروزه تنها تاق‌های ورودی برجای مانده‌اند. این سازه بر روی یک تراس به بلنداي 45 متر بنا شده بود.
 

کاخ هدیش
این کاخ در جنوب خاوري(:شرقی) کاخ تچر، جاي گرفته‌ است و ويژه‌ي خشایارشا بوده است.

کاخ ملکه
کاخ ملكه را خشایارشا ساخته است. اين كاخ نسبت به ديگر بناها، بلنداي كمتري داشته است. کاخ ملکه كه به شکل حرف ال لاتین است، در جنوب کاخ خشایارشا و در باختر(:غرب) خزانه جای گرفته است. بخشی از این کاخ در سال 1931 به كوشش «پرفسور هرتسفلد»، خاور‌شناس، خاک‌برداری و بهسازی شد. امروزه از همين كاخ به عنوان موزه و اداره‌ی مرکزی تاسیسات تخت‌جمشید بهره مي‌گيرند.

ساختمان خزانه‌ی شاهنشاهی
این ساختمان داراي چندین تالار، اتاق و حیاط است و با دیوار بزرگی از دیگر جاهای تخت‌جمشید جدا شده ‌است و جايگاه پيشكشي و چیزهای ارزشمند بوده‌ است.

تالار شورا( سه دروازه)
این تالار در بخش جنوبی حیاط روبه‌روي پلکان خاوري(:شرقی) کاخ آپادانا جای گرفته است و کوچک‌ترین کاخ این مجموعه (تخت‌جمشید) است. اين كاخ سه دروازه‌ی بزرگ و سکویی در میان دارد که مرکز هندسی سکوی تخت‌جمشید است. ساختمان این کاخ در زمان اردشیر اول به پایان رسید. به گمان مي‌آيد که شاه در اینجا با بزرگان به بحث‌و‌مشورت می‌پرداخته است. در این تالار دو سرستون انسان وجود داشته است. سر انسان نماد انديشه است.
 
صدستون
صد ستون، کاخی چهارگوش است كه به شکل یک مربع کامل، ساخته شده است. 10 ستون در 10 ردیف(100 ستون) دارد و 8 درگاه گسترده، که خشایار‌شاه آن را بنا گذارد و اردشیر فرزندش آن را به پايان رساند. این کاخ در شمال و روبه‌روی کاخ آپادانا است، کاخی که روزگاری بزرگ‌ترین کاخ تخت‌جمشید بوده است.
 

آرامگاه اردشیر دوم و سوم
در دامنه‌ی کوه‌ مهر مشرف به سکوی تخت‌جمشيد 2 آرامگاه به گونه‌ی فرورفتگی در کوه هست که به اردشیر‌دوم و اردشیر‌‌سوم منسوب است.‌

تخت‌جمشید سمفونی معماري
دکتر ماریا براسیس(پژوهشگر)، تخت‌جمشید را یک سمفونی معماری می‌خواند، جایی که هر ساختمان با دیگر ساختمان‌ها هماهنگ شده و در نهایت یک مجموعه‌ی شگرف آفريده شده است.

چرا پارسه ساخته شد؟
ساخت این مجموعه‌ی بزرگ و باشکوه، برای يك شاهنشاهي 250 ساله ناگزیر بوده است. چرا‌که پارسیان باید برتری خود را به جهانیان و افرادی که در سايه‌ي شاهنشاهي‌شان بودند، نشان می‌دادند و ثابت می‌کردند که شاهنشاهي به آن گستردگي، سزاوار‌شان است. تصاویری بی‌مانند بر سنگ‌نگاره‌‌هاي تخت‌جمشید، نشان از آن دارد که مردم گوناگونی به این شاهنشاهي می‌آمدند تا پيشكش‌هاي خود را به پادشاه ايران، پيشكش كنند و وفاداری خود را به شاهنشاه نشان دهند، اهالی حبشه از آفریقا، لیدیه از ترکیه‌ی امروزی و.... این‌جا یک جاي نظامی نبوده بلکه یک جاي تشریفاتی و نمادین بوده است.
دکتر ماریا براسیس(پژوهشگر)،می‌گوید: «بر روي هم نمادهايي كه بر روی سنگ‌نگاره‌ها به چشم می‌خورد ما را بر آن استوار مي‌دارد که این شاهنشاهي، نماد صلح‌ و‌ مهر بوده‌ است و هیچ نشانی از جنگ و خشونت و بی‌مهری بر آدمیان در این كنده‌كاري‌ها نمی‌توان یافت و این به خوبی نمایشگر روحیه‌ی صلح‌جویی پارسیان است و سنگ‌نبشته‌ها نشانی دیگر است از حکومتی خیرخواهانه. اگر مردم مالیات می‌دادند و پادشاه را ارج مي‌‌گذاردند هیچ مشکلی برایشان پیش نمی‌آمد. در کتاب عذرا نيز یهودیان، پارسیان را گرامي و بزرگ داشته‌اند که اجازه می‌دادند مردمان زير فرمانشان، مذهب و باورهای خود را داشته ‌باشند.»
«دکتر لوید»، گفتن این سخن را سزاوار می‌داند که پارسیان در به تصویر کشیدن چگونگی اداره‌ی یک شاهنشاهي ويژه و بي‌همتا بوده‌اند. کسانی که یونانیان، (دشمنان سوگند‌خورده‌ی ایرانیان)، همیشه تلاششان بر این بوده که وحشی و بی‌رحم و زورگو و عقب‌مانده نشانشان دهند.
 

راه‌هایی به سوی این شاهنشاهي بزرگ
برای کنترل شاهنشاهي به  گستردگی 4 هزار‌کیلومتر، پادشاهان هخامنشی نیازمند شبکه‌ی راهي خوب و ويژه‌اي بودند که بتوانند پيشامد‌ها را از هر گوشه‌ هرچه سریع‌تر دریافت کنند. پس، آن‌ها راه‌‌هايي ساختند که از تخت‌جمشید به شوش و سپس از 1500 مایل به باختر(:غرب) می‌رفت و به شهر «افسوس» که در مدیترانه بود مي‌رسيد. این راه‌ها همچنین به هند و از جنوب به مصر راه داشته‌اند. حتا یونانی‌ها که دشمنان سوگند‌خورده‌ی ایرانیان بوده‌اند این شبکه‌های بزرگ راهي را ستوده‌اند. آن‌ها به‌ویژه از پیک‌هایی که در این راه‌‌ها سفر می‌کرده‌اند سخت شگفت‌زده بوده‌اند به گونه‌ای که هرودوت(رخدادنگار یونانی)، در نوشته‌هايش آورده: «هیچ موجود زنده‌ای نمی‌تواند تند‌تر از پیک‌های پارسیان حرکت کند.»

چاپارخانه‌ها
پارسیان این سرعت در آگاهي يافتن از همه‌جاي شاهنشاهي بزرگشان را در كوتاهترين زمان ممكن، با چاپارخانه‌ها پديد آورده بودند. به‌گونه‌اي که، پیکی با اسب آغاز به تاختن می‌کرد و 35 کیلومتر جلوتر در چاپارخانه، اسبی تازه‌نفس را جايگزين اسبي خسته‌ می‌کرد. بسته به درازای راه چندبار این جايگزيني انجام می‌شد و این‌گونه سرعت، بالا و یکنواخت می‌ماند. پادشاهان هخامنشي با این شیوه در کوتاه‌ترین زمان از همه‌ی رويدادهاي شاهنشاهي گسترده‌شان آگاهی می‌يافتند و به نیکی آن را اداره می‌کردند.

دروغ نگفتن ایرانیان و برانگیختن حسادت یونانیان
«دکتر لوید»، می‌گوید: «‌به نظر مي‌رسد دروغ نگفتن یکی از پايبندي‌هاي اخلاقی پارسیان بوده است که یونانیان با حالتی تحسین‌آمیز به آن حسادت می‌کردند، زيرا پارسیان راستگو و درستكار بودند و به راستی باور داشتند.»

شكوه پارسه در دستان يك اوباش
در 331 پیش از میلاد اسکندر گجستك(پليد، ملعون)، وارد پارسه شد. در این زمان سپاهیان ایرانی تار و‌ مار شده بودند و شهر بی‌دفاع بود، اما اسکندر و سربازانش، دست به كشتار مردم و تاراج شهر زدند.
«دکتر لوید»، می‌گوید: «فراموش نکنید اسکندر اهل مقدونیه بوده است، پس یک مشت جانی و آدمکش ولگرد، ارتش اسکندر را تشکیل داده بودند. به گفته‌ی برخی منابع یونانی و لاتین، زنی فاسد که همراه اسکندر بوده و مانند اسکندر و افرادش احتمالا هم مست کرده بود، از اسکندر اجازه‌ی به آتش کشیدن شهر را می‌گیرد و با موافقت وی، شهر را به آتش می‌کشد. اسکندر با این آتش‌سوزی مي‌خواسته ثابت کند قدرت پارسیان را نابود کرده چرا که وی خوب از ارزش نمادین این شهر آگاهي داشته است.»
«دکتر ماریا براسیس» نیز بر این باور است که: « شهر بی‌دفاع بوده، بی‌هیچ نیروی نگهباني که از مردم شهر پارسه پشتيباني کنند. سربازان اسکندر شهر را تاراج می‌کنند و خانه‌ها را به آتش می کشند. وی اسکندر را نخستین اوباشی می‌داند که نامش در تاریخ ثبت شده است چرا که بی‌هیچ ضرورتی، وحشی‌بازی درآورده و به کسی رحم نکرده است. شهر را به آتش كشيده و مردم بی‌دفاع را كشته‌ و شهر را به تاراج برده است.»
«کورتيوس روفوس»، رخدادنگار زمان كلوديوس، امپراتور روم، مي‌نويسد: «اسکندر و سپاهيانش تخت‌جمشيد را تاراج کردند، پارچه‌ها و پرده‌هاي زيبا را تکه‌تکه کردند تا هر‌کدام پاره‌اي از آ‌ن‌را بربايند. پيکره‌هاي سنگين را خرد مي‌‌کردند تا پاره‌اي از آن‌را صاحب شوند. صندلي‌هاي باشکوه را مي‌شکستند تا عاج و سنگ‌هاي گرانبهاي آن‌را به تاراج ببرند و هر‌چه را که نمي‌توانستند ببرند، نابود مي‌کردند.»
 به گفته‌ی «پلوتارك»، رخدادنگار يونان باستان، ثروت تخت‌جمشید را اسکندر و همراهانش بر پشت 000/20 قاطر و 000/5 شتر به تاراج برده‌اند.
اما اسکندر، با به آتش کشیدن این شهر وارون(: برخلاف) انتظارش نتوانست این شهر را نابود كند، چرا‌که با سوزاندن شهر، کتیبه‌ها که از خشت‌های خام بودند پخته و ماندگار شدند تا پس از هزار و اندي سال، شکوه و بی‌مانند این شهرياري باستانی را به رخ بکشند.
در تاریخ آمده که اسکندر پس از گشودن شاهنشاهي پارس برای ارج گذاردن به قهرمانش كوروش، 2 بار، به آرامگاه کوروش رفته و قربانی به پیشگاه وي برده‌ است.

ثبت  پارسه در آثار ملی و جهانی
«تخت‌جمشيد»، 24شهريور 1310 به ثبت آثار ملي در‌آمد و در چهارم آبان‌ماه 1358 با شماره ی 114 در سياهه‌ي ميراث جهاني در نشستي كه در شهر قاهره‌ی مصر برگزار شد، به ثبت رسيد.
این شاهکار جهان باستان از آن روي شگفتی را چند برابر برمی‌انگیزد که مجموعه‌ای چنین شگرف تنها با ابزا‌های ساده‌ای مانند چکش‌های سنگی ساخته شده است.
 

 

منبع : امرداد - روزنامه رسمی زرتشتیان



:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,
:: برچسب‌ها: تخت جمشید , پارسه , پرسپولیس , آشیل , نماد , شیر و گاو , کنده کاری , نوروز , دکتر جونز لوید , شاهنشاهی , شهر پارسیان , دنیای باستان , هخامنشیان , کوه مهر , رحمت , مرودشت , جلگه مرودشت , ستونهای سنگی , گل نبشته , گل نوشته , تندسی سازان , ور , ودی پارسه , گاو سنگی , آپادانا , کاخ نچر , تالار آیینه , داریوش بزرگ , کاخ هدیش , خشایار شاه , کاخ ملکه , تالار شورا , سه دروازه , صد ستون , اردشیر , آرامگاه اردشیر دوم , سمفونی معماری , دکتر مازیا براسیس , سنگ نگاره , لیدیه , چاپار , چاپارخانه , دروغ , گجستک , اسکنر , کورتیوس روفوس , کلودیوس , پلوتارک , میراث جهانی , ,
تاریخ :
بازدید : 174
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

حساب PAMM

سرویس مذکور امکان مدیریت سرمایه سرمایه گذاران در یک حساب به معامله گران می دهد.
در عین حال سرمایه گذاران امکان دارند معامله گران را بطور مستقل با استفاده از لیست رتبه بندی معامله گران در سایت این شرکت انتخاب کنند.

حساب PAMM مخفف Percentage Allocation Management Module و بمعنی مدول توزیع درصد است که امکان مدیریت سرمایه سرمایه گذاران بطور جامع می دهد.
اصل اساسی طرز کار حساب های PAMM این است که توزیع حجم معاملات تجاری و سود میان سرمایه گذاران به تناسب و بطور اتوماتیک انجام می شود که امکان مدیریت هم یک هم صد تا سرمایه براحتی می دهد.

بدین ترتیب حساب PAMM که در آن معامله گر ترید می کند عبارت است از یک یا چند تا حساب جزء سرمایه گذاران. سود از هر حساب جزء بین معامله گر و سرمایه گذار بر اساس شرایط معامله گر توزیع می شود (مثلاً 50% به 50%). در لیست رتبه بندی حساب های PAMM سرمایه گذار می تواند حساب PAMM را بر اساس شرایط مناسب انتخاب کند.

جدول زیر به عنوان نمونه آورده شده است

 

قرارداد تاریخ افتتاح حساب پم ارز سرمایه مدیر سرمایه (معامله گر) کل سود حساب ↓ سود روز جاری شرایط پیشنهادی
coinbox 05.12.2011 USD 1400.00 USD 778.17% 0.18% 100/40/4
Euro 04.03.2010 USD 4430.00 USD 432.78% 0.00% 100/15/10
LEONARDO 23.05.2011 USD 5000.00 USD 287.86% 0.00% 4999/50/50
Mag 02.08.2011 USD 301.00 USD 244.62% 8.82% 300/50/99
SVS 03.01.2011 USD 300.00 USD 212.95% -0.16% 100/30/15
alladin 29.02.2012 USD 500.00 USD 200.19% 0.20% 1/50/10
RAFAEL 23.05.2011 USD 5000.00 USD 133.96% 0.00% 4999/50/50
Q U A T U M 09.09.2011 USD 1500.00 USD 115.76% 0.00% 1499/50/50
ParsTrader 21.06.2011 USD 1800.00 USD 88.41% -0.20% 300/50/10
G H O S T 03.02.2012 USD 300.00 USD 87.36% 21.12% 299/50/99
LTFT-1 27.07.2011 USD 8860.34 USD 84.08% 0.00% 1/30/0
[12 ~%] 03.02.2010 USD 2631.01 USD 64.76% 0.78% 100/45/0
INVESTMAKA 01.02.2012 USD 200000.00 USD 54.31% -0.32% 10000/50/20
Miracle 07.10.2011 USD 10000.00 USD 33.52% 0.70% 300/40/0
shikamaru 04.01.2012 USD 494.12 USD 30.88% 0.00% 200/20/10
MakProfit 02.03.2012 USD 300.00 USD 27.85% 0.31% 299/50/10
SKY MAX 29.03.2012 USD 1069.31 USD 26.92% 1.02% 1/50/0
Revolt 09.04.2012 RUR 19990.00 RUR 26.00% 0.00% 1500/30/30
men071 11.01.2011 USD 5100.00 USD 20.19% 0.00% 1/50/0
 

 

هلدینگ بین المللی فیبوگروپ

 

 



:: موضوعات مرتبط: فیبو گروپ , ,
:: برچسب‌ها: حساب PAMM , مدیریت سرمایه , معامله گران , لیست , درصد , حجم معاملات , سرمایه گذار , سود , توزیع , ,
تاریخ :
بازدید : 96
نویسنده : آرش ایزدمهر

       

سیاه چاله های فضایی

 

سیاه‌چاله ناحیه‌ای از فضا-زمان است که هیچ چیز، حتی نور نمی‌تواند از میدان گرانشی آن بگریزد.  وجود سیاه‌چاله‌ها در نظریه نسبیت عام آلبرت اینشتین پیش بینی می‌شود. این نظریه پیش بینی می‌کند که یک جرم به اندازه کافی فشرده می‌تواند سبب تغییر شکل و خمیدگی فضا-زمان وتشکیل سیاهچاله شود. پیرامون سیاهچاله رویه‌ای ریاضی به نام افق رویداد تعریف می‌شود که هیچ چیزی پس از عبور از آن نمی‌تواند به بیرون برگردد و نقطه بدون بازگشت است.
 صفت «سیاه» در نام سیاه‌چاله به این دلیل است که همه نوری که به افق رویداد آن راه می‌یابد را به دام می‌اندازد که این دقیقا مانند مفهوم جسم سیاه در ترمودینامیک می‌باشد.  مکانیک کوانتوم پیش‌بینی می‌کند که سیاهچاله‌ها مانند یک جسم سیاه با دمای متناهی از خود تابش‌های گرمایی گسیل می‌کنند. این دما با جرم سیاهچاله نسبت وارونه دارد و از این روی مشاهده این تابش برای سیاهچاله‌های ستاره‌ای و بزرگتر دشوار است.
اجسامی که به دلیل میدان گرانشی بسیار قوی اجازه گریز به نور نمی‌دهند برای اولین بار در سده ۱۸ (میلادی) توسط جان میشل و پیر سیمون لاپلاس مورد توجه قرار گرفتند. اولین راه حل نوین نسبیت عام که در واقع ویژگیهای یک سیاهچاله را توصیف می‌نمود در سال ۱۹۱۶ میلادی توسط کارل شوارتزشیلد کشف شد.  هر چند که تعبیر آن به صورت ناحیه‌ای از فضا که هیچ چیز نمی‌تواند از آن بگریزد، تا چهار دهه بعد به خوبی درک نشد.
برای دوره‌ای طولانی این چالش مورد کنجکاوی ریاضیدانان بود تا اینکه در میانه دهه ۱۹۶۰، پژوهش‌های نظری نشان داد که سیاهچاله‌ها به راستی یکی از پیش بینی‌های ژنریک نسبیت عام هستند. یافتن ستارگان نوترونی باعث شد تا وجوداجرام فشرده شده بر اثر رمبش گرانشی به عنوان یک واقعیت امکانپذیر فیزیکی مورد علاقه دانشمندان قرار گیرد.  اینگونه پنداشته می‌شود که سیاهچاله‌های ستاره‌ای در جریان فروپاشی ستاره‌های بزرگ در یک انفجار ابرنواختری درپایان چرخه زندگیشان بوجود می‌آیند.
جرم یک سیاهچاله پس از شکل گیری می‌تواند با دریافت جرم از پیرامونش افزایش یابد. با جذب ستارگان پیرامون و بهم پیوستن سیاهچاله‌های گوناگون، سیاهچاله‌های کلان جرم با جرمی میلیونها برابر خورشید تشکیل می‌شوند. .
یک سیاهچاله به دلیل اینکه نوری از آن خارج نمی‌گردد نادیدنی است اما می‌تواند بودن خود را از راه کنش و واکنش با ماده از پیرامون خود نشان دهد. از راه بررسی برهمکنش میان ستاره‌های دوتایی با همدم نامرئیشان، اخترشناسان نامزدهای احتمالی بسیاری برای سیاهچاله بودن در این منظومه‌ها شناسایی کرده‌اند. این باور جمعی در میان دانشمندان رو به گسترش است که در مرکز بیشتر کهکشان‌ها یک سیاه‌چاله کلان‌جرم وجود دارد. برای نمونه، دستاوردهای ارزشمندی بازگوی این واقعیت است که در مرکز کهکشان راه شیری ما نیز یک سیاهچاله کلان جرم با جرمی بیش از چهار میلیون برابر جرم خورشید وجود دارد.
مهمترین ویژگی که یک سیاهچاله را تعریف می‌کند پیدایش افق رویداد است. افق رویداد به شکل کروی یا تقریبا کروی با شعاع شوارتزشیلد حول نقطه مرکزی سیاهچاله‌است. این کره ناحیه‌ای از فضا زمان است که عبور نور و ماده از آن تنها در یک جهت و به طرف درون آن ممکن است. درون این کره سرعت گریز از سرعت نور بیشتر خواهد بود و از آنجاییکه هیچ جسمی توانایی حرکت باسرعت بیشتر از سرعت نور را ندارد، هیچ جسمی توانایی گریز از این منطقه را ندارد.
هر جرم یا انرژی که به یک سیاه چاله نزدیک شود، در داخل فاصله معینی که افق رویداد آن خوانده می‌شود، به طور مقاومت ناپذیری به درون سیاه چاله کشیده می‌شود. نوری که از اطراف یک سیاه چاله عبور می‌کند، اگر به افق رویداد نرسد، روی مسیری منحنی شکل از کنار آن می‌گذردو اگر به افق رویداد برسد، در سیاه چاله سقوط می‌کند. افق رویداد را از این رو به این نام می‌خوانند که از درون آن اطلاعات راجع به آن رخداد به مشاهده کننده نمی‌رسد ومشاهده کننده نمی‌تواند یقین حاصل کند که این اتفاق رخ داده‌است. .
آنگونه که در نسبیت عام پیش بینی می‌شود، حضور یک جسم باعث خمش فضا-زمان می‌شود به گونه‌ای که مسیرهایی که ذرات طی می‌کنند به سمت جرم خمیده می‌شوند.  در افق رویداد یک سیاهچاله این تغییر شکل به اندازه‌ای قوی می‌شود که هیچ مسیری که از سیاهچاله دور شود وجود نخواهد داشت.
از دید یک ناظر دور زمان در نزدیکی سیاهچاله کندتر از نقاط دورتر خواهد گذشت.  این پدیده به نام اتساع زمان نامیده می‌شود. شیئی که به افق رویداد نزدیک شود به نظر خواهد رسید که هرچه نزدیکتر می‌گردد از سرعت آن کاسته می‌شود و زمانی بی نهایت طول خواهد کشید تا به آن برسد.  و چون تمام فرایندهای این ذره کند تر می‌شود، نوری که منتشر می‌کند تاریکتر و قرمزتر خواهد شد که این اثر به نام انتقال به سرخ گرانشی نامیده می‌شود.  سرانجام در نقطه‌ای که به افق رویداد می‌رسد این جسم کاملا تاریک و غیر قابل مشاهده می‌شود.
ازسوی دیگر ناظری که به درون سیاهچاله سقوط می‌کند در زمانی که افق رویداد را رد می‌کند متوجه هیچکدام از این تاثیرات نخواهد شد. طبق ساعت خود وی، او افق رویداد را در زمانی متناهی رد می‌کند اگرچه هرگز نمی‌تواند بفهمد که دقیقا در چه زمانی از افق رویداد رد شده‌است زیرا غیر ممکن است که بتوان با مشاهدات محلی، موقعیت افق رویداد را تعیین کرد.
افق رویداد یک سطح جامد نیست و مانع ورود ماده یا تابشی که به سمت ناحیه داخل آن در حرکت است نمی‌شود. در واقع افق رویداد یک ویژگی تعریف شده سیاهچاله‌است که حدود سیاهچاله را مشخص می‌کند. علت سیاه بودن افق رویداد هم این است که هیچ پرتوی نور یا تابش دیگری نمی‌تواند از آن بگریزد. از این رو افق رویداد هر آنچه را که درون آن اتفاق می‌افتد از دید دیگران پنهان نگه می‌دارد.
با در نظر گرفتن ماهیت عجیب سیاهچاله‌ها شاید طبیعی باشد که این سوال به ذهن خطور کند که آیا چنین اجسام عجیبی می‌توانند در طبیعت وجود داشته باشند یا اینکه این اجسام تنها جواب‌های پاتولوژیکی برای معادلات انیشتین هستند. خود انیشتین به اشتباه گمان می‌کرد که سیاهچاله‌ها نمی‌توانند تشکیل شوند زیرا او بر این باور بود که تکانه زاویه‌ای ذرات در حال سقوط حرکت آنها را در شعاع خاصی پایدار می‌نمود.  این باعث شد که جامعه نسبیت عام تا مدت‌ها نتایج مخالف را از دست بدهد. هر چند که گروه کمتری از نسبیت پردازان همچنان بر این باور بودند که سیاهچاله‌ها اجسام فیزیکی واقعی هستند   و این گروه تا پایان دهه ۱۹۶۰ اکثر پژوهشگران این زمینه را متقاعد کرده بودند که هیچ مانعی برای بوجود آمدن افق رویداد وجود ندارد.
زمانی که یک افق رویداد تشکیل می‌شود، پنروز ثابت نمود که یک تکینگی در نقطه‌ای درون آن بوجود می‌آید. مدت کوتاهی پس از وی هاوکینگ نشان داد که بسیاری از راه حل‌های کیهان شناسی که مهبانگ را توصیف می‌کنند نقاط تکینه‌ای بدون میدان‌های اسکالر یا مواد عجیب دیگر دارند. راه حل کر، قضیه بدون مو و قوانین ترمودینامیک سیاهچاله‌ها نشان دادند که خواص فیزیکی سیاهچاله‌ها ساده و قابل فهم هستند و این اجسام موضوعات مناسبی برای پژوهش هستند.
ابتدایی ترین فرایندی که انتظار می‌رود به تشکیل سیاهچاله‌ها بینجامد، رمبش گرانشی اجسام بسیار سنگین همچون ستاره هاست. البته فرایندهای عجیب تری نیز هستند که ممکن است به تولید سیاهچاله‌ها بینجامد .
شمار سیاهچاله‌ها در جهان به قدری زیاد است که شمردن آنها امکانپذیر نیست. کهکشان راه شیری به تنهایی در حدود صد میلیارد ستاره دارد که از هر هزار ستاره تقریبا یکی به اندازه‌ای بزرگ هست که به سیاهچاله تبدیل شود. پس کهکشان ما باید در حدود صد میلیون سیاهچاله ستاره‌ای داشته باشد. اما تاکنون تنها یک دوجین از آنها شناسایی شده‌اند. از آنجا که در محدوده‌ای از جهان که از زمین قابل مشاهده‌است در حدود صد میلیارد کهکشان وجود دارد و سیاهچاله‌های کلان جرم نیز در مرکز این کهکشان‌ها قرار دارند پس باید در حدود صد میلیارد سیاهچاله کلان جرم در این ناحیه از جهان وجود داشته باشد.
 
منبع : ویکی پدیا


:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
:: برچسب‌ها: سیاه چاله , فضا , زمان , فضا-زمان , نور , میدان گرانشی , نسبیت , نسبیت عام , نسبیت عام آلبرت اینشتین , آلبرت اینشتین , جرم , فشرده , خمیدگی , افق رویداد , دام , جسم سیاه , ترمودینامیک , مکانیک کوانتوم , تابش های گرمایی , دما , ستاره , جان میشل , پیر سیمون لاپلاس , کارل شوارتزشیلد , ژنریک نسبیت عام , نوترونی , ستاره نوترونی , اجرام فشرده , فروپاشی ستاره ها , کلان جرم , خورشید , منظومه , اختر شناس , کهکشان , کهکشان راه شیری , کروی , منظومه , شعاع شوارتزشیلد , رخداد , خمش , اتساع زمان , پاتولوژیکی , تکانه زاویه‌ای , تکینگی , رمبش , ,
تاریخ :
بازدید : 93
نویسنده : آرش ایزدمهر

شهداد حیدری :

در روان‌شناسی امروز، رنگ‌ها ارزشی نمادین دارند و همانند کلیدی گمان بُرده می‌شوند که لایه‌های پنهانی شخصیت انسان‌ها را آشکار می‌سازند. هر رنگ تاثیر ویژه‌ای دارد: برخی شادی‌بخش‌اند، برخی سرزندگی و جنبش را پدید می‌آورند و رنگ‌هایی نیز اثری اندوه‌زا دارند. در استوره‌شناسی نیز همین‌گونه است و رنگ‌ها، رمزی برای درک مفاهیم دانسته می‌شوند. پس شگفت نیست اگر شاهنامه، که شالوده‌اش برپایه‌‌ي استوره و حماسه است، سرشار از اشاره‌های نمادین به رنگ‌ها باشد. یافتن آن معناهای نمادین، نه تنها ارزش‌های هنری شاهنامه را آشکار می‌سازد، بلکه راهی برای پی بردن به راز و رمز داستان‌ها و رویدادهای استوره‌ای و حماسی نیز هست. در شاهنامه بیش از 4 هزاربار از عنصر رنگ بهره برده شده است.

رنگ سپید
‌در رمزشناسی رنگ‌ها، سپید، رنگ مینوی و جاودانگی است. هرگاه سپید با رنگ زرین پیوسته شود، سپندینگی افزون‌تری خواهد یافت. برپایه‌ی پژوهش دکتر کاووس حسن‌لی، در شاهنامه 304 بار واژه‌ی سپید به کار رفته است که 28 بار آن برای برآمدن خورشید و ماه است و 25 بار دیگر درباره‌ی روشن شدن زمین. 114 بار نیز برای نشان دادن زیبایی است. از این میان 94 نمونه برای توصیف زیبایی زنان، 13 نمونه برای وصف پادشاهان و 8 بار نیز برای توصیف پهلوانان است. اما نکته این‌جاست که در همه‌ی این نمونه‌ها، هیچ‌گاه از خود واژه‌ی سپید نام برده نشده است. بلکه به جای آن واژه‌هایی چون: روزگون، ماه‌روی، ماه‌چهر، سیمین‌بر و... به کار رفته است.
-‌ در شاهنامه حتا به سپیدی سوگند خورده می‌شود: به دادار دارنده سوگند خورد/ به روز سپید و شب لاژورد.
-‌ با این‌همه در یک نمونه، سپید بارمعنایی منفی دارد؛ و آن در نام «دیو سپید» است. هرچند تَنِ این دیو نیز هم‌چون قیر، سیاه است.

رنگ بنفش
رنگ بنفش هیجان‌انگیز است و از دید روانی به رفتار انسان تندی و شتاب می‌بخشد. از این‌رو در شاهنامه رنگ درفش بسیاری از جنگجویان، بنفش است.‌ یک نمونه‌ی آن، درفش بنفش رستم است که بر زمینه‌ی آن پیکر اژدها نقش شده است. در روان‌شناسی رنگ‌ها، بنفش، رنگ پویایی شمرده می‌شود و اضطراب و ترس را می‌کاهد. افزون‌بر این‌که نیروزا است و پایداری بدن آدمی را افزایش می‌دهد. همین نکته نشان می‌دهد که چرا رنگ بنفش را برای درفش رستم- جهان‌پهلوان ایران- برگزیده‌اند.
-‌ در شاهنامه 89 بار واژه‌ی بنفش آمده است. از همه شگفت‌تر آن‌که گاه از واژه‌ی بنفش برای برآمدن یا فرورفتن خورشید بهره برده شده است.

رنگ سبز
رنگ سبز در هیچ‌کدام از ابزارها و کارزارهای شاهنامه دیده نمی‌شود. چون سبز نشانه‌ی بردباری و نرمش است و رنگ ساکن و ایستایی شمرده می‌شود که هیچ پیوندی با جنگ و نبرد و چالاکی رزم‌آوران ندارد. از این‌رو فردوسی آگاهانه این رنگ را برای نبردها به کار نمی‌برَد.
-‌ البته در شاهنامه 64 بار واژه‌ی سبز آورده شده که به پژوهش دکتر حسن‌لی، 26 بار آن توصیف چمن، درخت، طبیعت و مانند آن است. 20 بار نیز برای بازگویی تندرستی و شادکامی و دیرزیوی به کار رفته است؛ که هیچ‌کدام پیوندی با جنگ و کارزار ندارند.
-‌ سراپرده‌ی رستم نیز سبز است. چون او مایه‌ی سرافرازی و خرمی ایران است.

رنگ زرد
در روان‌شناسی رنگ‌ها، زرد نشانه‌ی آرامش و رهاشدن از دشواری‌هاست. افزون بر این‌که رنگی عاطفی است که امیدبخش هم هست. رنگ خورشید شاهنامه از جنس دیبا و یاقوت زرد(زبرجد) است. از این‌رو، گرم و گیرا و برانگیزاننده است: چو خورشید با رنگ دیبای زرد/ ستم کرده بر توده‌ی لاژورد.
-‌ 313 بار واژه‌ی زرد در شاهنامه دیده می‌شود. شگفت است که رنگ اشک در این کتاب، زرد است: همی ریخت از دیدگان آب زرد/ همی از جهان آفرین یاد کرد.

رنگ سیاه
دکتر حسن‌لی می‌نویسد که 668 بار رنگ سیاه در شاهنامه به کار رفته است که 485 با آن با واژه‌ی سیاه و نمونه‌های دیگری چون: آبنوس، قیر، قار، دیزه، شبرنگ، شبگون و... است. واژه‌ی تیره 443 بار و واژه‌ی تاریک 52 بار در شاهنامه آورده شده است. فردوسی بیش از 80 بار از واژه‌ی سیاه برای نشان دادن انبوهی لشکر بهره برده است.
-‌ در استوره و باور ایرانی، سیاه رنگ اهریمن و نیروهای آن است. هم‌چنین رمز دروغ و پلیدی شناخته می‌شود. از این‌رو همه‌ی دیوهای شاهنامه به رنگ سیاه‌اند. اژدها و مارها نیز رنگ سیاه دارند. همانند دو ماری که از دوش ضحاک سربرآوردند.
-‌ فردوسی هنگام توصیف چهره‌های منفی و اهریمنی شاهنامه، از رنگ سیاه سود می‌جوید. ابزارهای آن‌ها هم به رنگ سیاه و تیره است. در شاهنامه 35 بار از درفش سیاه نام بُرده شده است که به‌جز 4 نمونه، همه‌ی نمونه‌های دیگر درفش دشمنان ایران‌اند.
-‌ اما چون سیاه گاه نماد قدرت و شکوه دانسته شده است، خرگاه و سراپرده و مهد و چتر برخی از پادشاهان و وابستگان آن‌ها، به رنگ سیاه است. همانند سراپرده‌ی توس و یزدگرد سوم و بارگاه کیخسرو. در این نمونه‌ها سیاه رنگ مثبت است.
-‌ اگر سیاه در کنار رنگ زرد به کار بُرده شود، برای نشان دادن خطر و مرگ و هشدار است. از این‌رو، هنگامی که سیاوش می‌خواهد تورانیان را هشدار بدهد که اگر او را بکشند، ایرانیان به خونخواهی خواهند آمد، رنگ سیاه را به درفش کاویانی ایرانیان(درفشی که رنگ آن سرخ و زرد و بنفش است) می‌افزاید: بسی سرخ و زرد و سیاه و بنفش/ از ایران به توران ببینی درفش.
در نشانه‌شناسی امروز هم رنگ سیاه  در کنار زرد، خبر از هشدار و پرهیز دادن دارد.
-‌ رنگ برخی از اسب‌های شاهنامه نیز سیاه است که نشان از توانایی و قدرت آن‌ها دارد. همانند اسب سیاوش، اسفندیار و خسروپرویز. در شاهنامه بیش از 100 بار از رنگ سیاه برای نشان دادن رنگ حیوانات بهره برده شده است.

رنگ سرخ
سرخ نشان‌دهنده‌ی نیرو و کشش است و گرمی و هیجان روحی پدید می‌آورَد. از دیگر ویژگی‌های آن نیروی بدنی، پایداری و پشتکار است. افزون‌براین‌که دم و بازدم را افزایش می‌دهد. اما یک سویه‌ی منفی هم دارد: سرخ، رنگ گستاخی و خشونت هم هست.
-‌ در شاهنامه بارها به رنگ سرخ اشاره شده است و بسامد(:تکرار شوندگی) این واژه فراوان است.
-‌ سرخ نمودی از عشق هم هست. از این‌رو رنگ پیشکش‌های داستان عاشقانه‌ی «زال و رودابه» همگی سرخ است. فردوسی بیش از 120 بار رنگ سرخ را برای توصیف زیبایی به کار بُرده است. 80 بار نیز از این رنگ برای توصیف میدان جنگ سود جسته است.

یاری‌نامه:
«کارکرد رنگ سیاه و سپید در شاهنامه»( کاووس حسن‌‌لی و لیلا احمدیان- ادب پژوهی، تابستان 1386)
«بازنمود رنگ‌های سرخ، زرد، سبز و بنفش در شاهنامه‌ی فردوسی»(کاووس حسن‌لی و لیلا احمدیان- نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه باهنر کرمان، بهار 1387)
 «برابری اندیشه‌های فردوسی با امپرسیونیست‌ها در استفاده از رنگ»(زهرا محراب‌زاده- شاهنامه‌پژوهی، دفتر سوم)
«رنگ و نگار درفش و نقش آن در نبردها»(محمدحسین حسن‌زاده- شاهنامه‌پژوهی، دفتر سوم).


:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
تاریخ :
بازدید : 100
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

دین زرتشتی یا مزدیسنا نامِ دینِ پیامبرِ ایرانی، اشوزرتشت اسپنتمان است. مزدَیَسنا صفت است و بمعنای پرستندهٔ اهورامزدا است
 
زرتشت به ویرایش و بازبینی کیش آئین کهن آریاییان پرداخت و بتدریج برای خود پیروانی یافت که پس از وی به مزدیسنان یا زرتشتیان شُهره شدند. در ادبیاتِ مزدیسنا نیز مزدیسن با گویشِ پهلوی، معادلِ دین آورده به زرتشت، راستی پرست و با صفتِ زرتشتی آمده‌است . همچنین به زرتشتیان بهدین نیز می‌گویند.
خدای نیک‌سرشت در کیش زرتشتی، اهورامزدا نام دارد که به معنی سرور دانا است و پرستیده می‌شود. برای اهورا مزدا در هرمزد یشت، در حدود شصت صفتِ نیک آورده شده و تقریباً همهٔ چیزهای خوب به وی منتسب شده‌است. بر اساسِ گاتها، اهورامزدا هم آفریننده روشنایی و هم تاریکی است .
بر اساسِ کتابِ بندهشن که پس از ساسانیان نوشته شده، نیروی مخالفِ اهورامزدا و زایندهٔ بدی‌ها را اهریمن (انگره مینیو) معرفی می‌کند که نص صریح گاتها است  در کیش زرتشتی، اهریمن هیچگاه توانِ ذاتی برای مقابله با قدرتِ اهورا مزدا را ندارد و رقیبی برای او نیست بلکه اهریمن همان اندیشهٔ بد است اما در باورِ زروانیان، اهریمن برادر و رقیبِ اهورا مزدا و پسر زروان و دارای هویتی جداگانه از اهورا مزدا است.
زرتشتیان امروزی نیز خود را یکتاپرست می‌دانند و اهریمن را تنها نمادی تمثیلی از بدی‌ها می‌نامند نه یک خدا.این شائبه احتمالا بدلیل تغییر مفهوم و ماهیت انگره مینو در دین مربوط می شود که این قطب مخالف سپنته مینو با اهریمن یکی گشته است.
 


:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,
تاریخ :
بازدید : 79
نویسنده : آرش ایزدمهر

یک روز یک مرد روستایی یک کوله بار روی خرش گذاشت و خودش هم سوار شد تا به شهر برود. خر پیر و ناتوان بود و راه دور و ناهموار بود و در صحرا پای خر به سوراخی رفت و به زمین غلطید. بعد از اینکه روستایی به زور خر را از زمین بلند کرد معلوم شد پای خر شکسته و دیگر نمی تواند راه برود.

روستایی کوله بار را به دوش گرفت و خر پا شکسته را در بیابان ول کرد و رفت. خر بدبخت در صحرا مانده بود و با خود فکر می کرد که «یک عمر برای این بی انصاف ها بار کشیدم و حالا که پیر و دردمند شده ام مرا به گرگ بیابان می سپارند و می روند».

خر با حسرت به هر طرف نگاه می کرد و یک وقت دید که راستی راستی از دور یک گرگ را می بیند. گرگ درنده همینکه خر را در صحرا افتاده دید خوشحال شد و فریادی از شادی کشید و شروع کرد به پیش آمدن تا خر را از هم بدرد و بخورد. خر فکر کرد«اگر می توانستم راه بروم، دست و پایی می کردم و کوششی به کار می بردم و شاید زورم به گرگ می رسید ولی حالا هم نباید ناامید باشم و تسلیم گرگ شوم. پای شکسته مهم نیست. تا وقتی مغز کار می کند برای هر گرفتاری چاره ای پیدا می شود». نقشه ای را کشید، به زحمت از جای خود برخاست و ایستاد اما نمی توانست قدم از قدم بردارد.

همینکه گرگ به او نزدیک شد خر گفت:«ای سالار درندگان، سلام». گرگ از رفتار خر تعجب کرد و گفت:«سلام، چرا اینجا خوابیده بودی؟» خر گفت: «نخوابیده بودم بلکه افتاده بودم، بیمارم و دردمندم و حالا هم نمی توانم از جایم تکان بخورم. این را می گویم که بدانی هیچ کاری از دستم بر نمی آید، نه فرار، نه دعوا، و درست و حسابی در اختیار تو هستم ولی پیش از مرگم یک خواهش از تو دارم».

گرگ پرسید:«خواهش؟ چه خواهشی؟» خر گفت:«ببین ای گرگ عزیز، درست است که من خرم ولی خر هم تا جان دارد جانش شیرین است، همانطور که جان آدم برای خودش شیرین است البته مرگ من خیلی نزدیک است و گوشت من هم قسمت تو است، می بینی که در این بیابان دیگر هیچ کس نیست. من هم راضی ام، نوش جانت و حلالت باشد. ولی خواهشم این است که کمی لطف و مرحمت داشته باشی و تا وقتی هوش و حواس من بجا هست و بیحال نشده ام در خوردن من عجله نکنی و بیخود و بی جهت گناه کشتن مرا به گردن نگیری، چرا که اکنون دست و پای من دارد می لرزد و زورکی خودم را نگاهداشته ام و تا چند لحظه دیگر خودم از دنیا می روم. در عوض من هم یک خوبی به تو می کنم و چیزی را که نمی دانی و خبر نداری به تو می دهم که با آن بتوانی صد تا خر دیگر هم بخری.»

گرگ گفت:«خواهشت را قبول می کنم ولی آن چیزی که می گویی کجاست؟ خر را با پول می خرند نه با حرف». خر گفت:«صحیح است من هم طلای خالص به تو می دهم. خوب گوش کن، صاحب من یک شخص ثروتمند است و آنقدر طلا و نقره دارد که نپرس، و چون من در نظرش خیلی عزیز بودم برای من بهترین زندگی را درست کرده بود. آخور مرا با سنگ مرمر ساخته بود، طویله ام را با آجر کاشی فرش می کرد، تو بره ام را با ابریشم می بافت و پالان مرا از مخمل و حریر می دوخت و بجای کاه و جو همیشه نقل و نبات به من می داد. گوشت من هم خیلی شیرین است حالا می خوری و می بینی. آنوقت چون خیلی خاطرم عزیز بود همیشه نعل های دست و پای مرا هم از طلای خالص می ساخت و من امروز تنها و بی اجازه به گردش آمده بودم که حالم به هم خورد.

حالا که گذشت ولی من خیلی خر ناز پرورده ای هستم و نعلهای دست و پای من از طلا است و تو که گرگ خوبی هستی می توانی این نعلها را از دست و پایم بکنی و با آن صدتا خر بخری. بیا نگاه کن ببین چه نعلهای پر قیمتی دارم!» همانطور که دیگران به طمع مال و منال گرفتار می شوند گرگ هم به طمع افتاد و رفت تا نعل خر را تماشا کند. اما همینکه به پاهای خر نزدیک شد خر وقت را غنیمت شمرد و با همه زوری که داشت لگد محکمی به پوزه گرگ زد و دندانهایش را در دهانش ریخت و دستش را شکست.

گرگ از ترس و از درد فریاد کشید و گفت:«عجب خری هستی!» خر گفت:«عجب که ندارد، ولی می بینی که هر دیوانه ای در کار خودش هوشیار است. تا تو باشی و دیگر هوس گوشت خر نکنی!» گرگ شکست خورده ناله کنان و لنگان لنگان از آنجا فرار کرد.

در راه روباهی به او برخورد و با دیدن دست شل و پوزه خونین گرگ از او پرسید:«ای سرور عزیز، این چه حال است و دست و صورتت چه شده، شکارچی تیرانداز کجا بود؟» گرگ گفت:«شکارچی تیرانداز نبود، من این بلا را خودم بر سر خودم آوردم.» روباه گفت:«خودت؟ چطور؟ مگر چه کار کردی؟» گرگ گفت:«هیچی، آمدم شغلم را تغییر بدهم و اینطور شد، کار من سلاخی و قصابی بود، زرگری و آهنگری بلد نبودم ولی امروز رفتم نعلبندی کنم!»   



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 77
نویسنده : آرش ایزدمهر

یکی از سناتورهای معروف آمریکا، درست هنگامی که از درب سنا خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد.
روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و سن پیتر* از او استقبال کرد: “خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه، چون ما به ندرت سیاستمداران بلندپایه و مقامات رو کنار دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست…”


سناتور گفت: “مشکلی نیست. شما مرا راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم.”
سن پیتر گفت: “اما در نامه ی اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید.”
سناتور گفت: “اشکالی نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. می خواهم به بهشت بروم!”
سن پیتر گفت: “می فهمم… به هر حال، ما دستور داریم. ماموریم و معذور” و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. پایین… پایین… پایین… تا اینکه به جهنم رسیدند.
وقتی در آسانسور باز شد، سناتور با منظره ی جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استقبال به سوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب، همگی به کافه کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. شیطان هم در جمع آنها حاضر شد و همراه با دختران زیبا رقص گرم و لذت بخشی داشتند. به سناتور آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. رأس بیست و چهار ساعت، سن پیتر به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم سناتور با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعاً نفهمید روز دوم هم چگونه گذشت. بعد از پایان روز دوم، سن پیتر به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟
سناتور گفت: “خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم. حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم، من جهنم را ترجیح می دهم.”
بدون هیچ کلامی، سن پیتر او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی وارد جهنم شدند، این بار سناتور بیابانی خشک و بی آب و علف را دید، پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند.
سناتور با تعجب از شیطان پرسید: “انگار آن روز من اینجا منظره ی دیگری دیدم؟ آن سرسبزی ها کو؟ ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم، زمین گلف؟…”

شیطان با خنده جواب داد: “آن روز، روز تبلیغات بود… امروز دیگر تو رای داده ای



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 96
نویسنده : آرش ایزدمهر

روزی بود؛ روزگاری بود. شهری بود؛ شهریاری بود.
پادشاهی بود بود و زنی داشت که از خوشگلی لنگه نداشت. اما از بخت بد, وزیر پادشاه خیلی بد چشم و بد چنس بود و گلوش پیش زن پادشاه گیر کرده بود.
وزیر می دانست اگر این راز را به کسی بروز دهد و به گوش پادشاه برسد, پادشاه طوری شقه شقه اش می کند که تکه بزرگش گوشش باشد. این بود که رازش را در دل نگه داشته بود و شب و روز نقشه می کشید به هر وسیله ای شده پادشاه را پس بزند و خودش بنشیند جای او و از این راه به وصال زن پادشاه برسد.
روزی از روزها, درویش دنیا دیده ای آمد به شهر. درویش هر روز در میدان شهر معرکه می گرفت و کارهایی می کرد که همه انگشت به دهان می ماندند. طولی نکشید که خبر رسید به گوش پادشاه. پادشاه وزیر را خواست و گفت «برو ببین این درویش چه کار می کند و برای چه آمده اینجا.»
وزیر رفت درویش را دید و برگشت پیش شاه. گفت «ای پادشاه! این درویش چند چشمه تردستی بلد است که با آن ها برای خودش ناندانی درست کرده و زندگی می گذراند.»
پادشاه گفت «برو بیارش اینجا تا ما هم تماشایی بکنیم و ببینیم چه کارهایی می کند.»
وزیر رفت درویش را آورد پیش پادشاه.
پادشاه چند چشمه از کارهای درویش را دید و تعجب کرد. اما, برای اینکه خودش را از تک و تا نندازد, گفت «این ها که چیزی نیست, ما بالاترش را دیده ایم.»
درویش به رگ غیرتش برخورد و گفت «ای پادشاه! بگو اتاق را خلوت کنند تا من کاری بکنم که تا قیام قیامت انگشت به دهان بمانی.»
پادشاه گفت «خلوت!»
و در یک چشم به هم زدن همه از اتاق رفتند بیرون و پادشاه و درویش تنها ماندند.
درویش گفت «ای پادشاه! من می توانم از جلد خودم دربیایم و بروم به جلد یکی دیگر.»
پادشاه گفت «چطور این کار را می کنی؟»
درویش گفت «بگو مرغی بیارند تا نشانت بدم.»
پادشاه گفت مرغی آوردند. درویش مرغ را خفه کرد و لاشه اش را انداخت رو زمین.
پادشاه دید مرغ زنده شد؛ بنا کرد به قدقد کردن و دور اتاق گشتن. درویش هم افتاد گوشة اتاق و بدنش مثل مرده سرد شد.
چیزی نمانده بود که پادشاه از ترس سر و صدا راه بندازد و خدمتکارها را صدا بزند که یک دفعه مرغ افتاد رو زمین مرد و درویش جان گرفت و پا شد ایستاد جلو پادشاه.
پادشاه از کار درویش مات و متحیر ماند. گفت «درویش! لم این کار را به من یاد بده. در عوض هر چه بخواهی به تو می دهم.»
درویش گفت «یک خم خسروی طلا می خواهم و به غیر از این, شرط دیگری هم دارم.»
پادشاه یک خم خسروی طلا داد به درویش و گفت «شرط دیگرت را بگو.»
درویش گفت «هیچ کس نباید از این مطلب بو ببرد و بی اجازة من هم نباید لم این کار را به کسی یاد بدی.»
پادشاه گفت «قبول دارم.»
درویش لم این کار را به پادشاه یاد داد و موقع رفتن گفت «این خم خسروی را در تاریکی شب, طوری که وزیر نفهمد, برایم بفرست.»
از آن به بعد, پادشاه کارهاش را گذاشت زمین و آن قدر رفت تو جلد این و آن که وزیر با خبر شد و فهمید این کار را درویش یاد پادشاه داده است.
این بود که وزیر پنهانی درویش را خواست و به او گفت «هر چه بخواهی به تو می دهم؛ در عوض کاری را که به پادشاه یاد داده ای یاد من هم بده.»
درویش که عاشق دلخستة دختر وزیر بود و برای رسیدن به وصال او از شهر و دیارش آواره شده بود, به وزیر گفت «به شرطی یادت می دهم که دخترت را بدی به من.»
وزیر اول یک خرده جا خورد. اما کمی بعد جواب داد «خیلی خوب! فردا بیا تا جوابت را بدم.»
و رفت مطلب را با دخترش در میان گذاشت.
دختر گفت «پدرجان! من هیچ وقت چنین کاری نمی کنم؛ چون اگر زن درویش بشوم, پیش همه سرشکسته می شوم و نمی توانم از خجالت سر بلند کنم.»
وزیر گفت «من هم از این وصلت چندان راضی نیستم؛ اما نمی دانم چه جوابی به درویش بدهم.»
دختر گفت «به او بگو اگر دختر من را می خواهی یک خم خسروی طلا بیار و او را ببر.»
صبح فردا, درویش آمد پیش وزیر جوابش را بگیرد.
وزیر گفت «ای درویش! من حاضرم دخترم را بدم به تو؛ به شرطی که یک خم خسروی طلا بیاری و دختر را ببری.»
درویش گفت «قبول دارم.»
وزیر گفت «برو بیار! لم کارت را هم به من یاد بده و دختر را وردار ببر.»
بعد, به دخترش گفت «تو خودت را راضی نشان بده, وقتی خرمان از پل گذشت, یک جوری دست به سرش می کنم و از شهر می فرستمش بیرون.»
درویش رفت خم خسروی را آورد و لم کارش را یاد وزیر داد. اما همین که خواست دست دختر را بگیرد و ببرد, وزیر گفت «کجا؟ این طور که نمی شود. من وزیر پادشاهم و برای دخترم کیا بیایی دارم. مگر می گذارم خشک و خالی دست دخترم را بگیری و بزنی به چاک.»
درویش گفت «ما شرط و شروط دیگری نداشتیم.»
وزیر گفت «این چیزها را هر آدمی که سرش به تنش بیرزد می داند. اول باید با پادشاه مشورت کنم؛ بعد سور و سات عروسی را تهیه ببینم و در حضور بزرگان شهر جشن بگیرم. گذشته از این ها تو باید یک چله صبر کنی.»
وزیر گفت و گو را به جر و بحث کشاند. از درویش بهانه گرفت و داد او را از شهر انداختند بیرون و درویش از غصة عشق دختر سر گذاشت به بیابان.
بعد از این ماجرا, وزیر رفت پیش پادشاه و گفت «ای پادشاه! کاری را که تو بلدی, من هم بلدم. اما این درست نیست که تو هر روز به جلد این و آن بری و دست به کارهای نگفتنی بزنی؛ چون می ترسم آدم های بدخواه از این قضیه سر دربیارند و رسوایی به بار بیاید.»
پادشاه گفت «وزیر! حرفت را قبول دارم و از این به بعد بیشتر احتیاط می کنم.»
چند روز پس از این صحبت, وزیر به پادشاه گفت «چطور است امروز برویم شکار و کسی را همراه نبریم که اگر خواستیم برویم به جلد مرغ یا جانور دیگری, هیچ کس ملتفت ماجرا نشود.»
پادشاه گفت «اتفاقاً مدتی است که دلم برای پرواز کردن پرپر می زند.»
و دوتایی رفتند به شکار.
دو سه منزل که از شهر دور شدند, نزدیک دهی رسیدند به آهویی. وزیر تیر گذاشت به چلة کمان و آهو را زد کشت.
وزیر به پادشاه گفت «ای پادشاه! تا حالا تو جلد آهو رفته ای؟»
پادشاه گفت «نه!»
وزیر گفت «اگر میل داری بیا برو به جلد آهو و اگر میل نداری, خودم این کار را بکنم.»
پادشاه گفت «از دویدن آهو خیلی خوشم می آید.»
و از اسب پیاده شد, رفت تو جلد آهو و تن بی جان خودش افتاد رو زمین.
وزیر که دنبال فرصتی بود, معطل نکرد؛ رفت به جلد پادشاه و پاشد نشست رو اسب و چهار نعل خودش را رساند به ده.
اهالی ده به هوای اینکه پادشاه آمده دیدارشان, خوشحال شدند, جلوش صف کشیدند؛ دست به سینه ایستادند و منتظر ماندند ببینند چه دستوری می دهد. او هم گفت «با وزیر آمده بودیم شکار که یک دفعه دلش درد گرفت و مرد. حالا سه چهار نفر از شماها بروید جسدش را ببرید تحویل زن و بچه اش بدهید.»
و خودش را به تاخت رساند به قصر و یکراست رفت به حرمسرای پادشاه.
زن پادشاه, که چشم وزیر دنبالش بود, تا دید شاه دارد می آید, دوید پیشوازش. ولی, همین که نزدیکش رسید, دید این شخص فقط شکل و شمایل شاه را دارد و از نگاه و رنگ و بوی شاه هیچ اثری ندارد. این بود که یک دفعه تو ذوقش خورد و خودش را پس کشید.
اما, وزیر, که در شکل و شمایل شاه ظاهر شده بود و برای رسیدن به آرزویش مانعی نمی دید, تا چشمش افتاد به بر و بالا و سر و صورت زیبای زن, پا گذاشت پیش و خواست او را در آغوش بگیرد که زن باز هم خودش را عقب کشید؛ چون هر لحظه بیشتر می فهمید که این شخص حال و هوای شاه را ندارد.
زن, از آن به بعد نزدیک شاه نرفت. شب و روز غصه می خورد و هر چه فکر کرد چرا چنین وضعی پیش آمده, عقلش به جایی نرسید و به دنبال پیدا کردن راهی بود که بگذارد و فرار کند.
حالا بشنوید از پادشاه!
وقتی که پادشاه رفت به جلد آهو و وزیر رفت به جلد او, پادشاه فهمید از وزیر رودست خورده؛ و از ترس این که او را با تیر بزند, پاگذاشت به فرار و مثل باد از صحرایی به صحرای دیگر رفت تا رسید به جنگلی و دید طوطی مرده ای زیر درختی افتاده.
پادشاه از جلد آهو درآمد رفت تو جلد طوطی و پر زد به هوا و نشست رو درختی و قاطی طوطی ها شد.
روزی از روزها, دید رو زمین دام پهن کرده اند. تند از آن بالا پرید پایین و پاورچین پاورچین رفت خودش را انداخت به دام. همین که طوطی به دام افتاد, شکارچی خوشحال و خندان از پشت بوته ها آمد بیرون و او را گرفت.
طوطی به شکارچی خوب که نگاه کرد, دید همان درویشی است که تو جلد دیگران رفتن را یادش داده؛ اما به روی خودش نیاورد. فقط گفت «من را ببر به صد اشرفی بفروش به پادشاه فلان شهر.»
شکارچی دید طوطی از همان شهری اسم می برد که وزیر از آنجا بیرونش کرده بود و نور امیدی به دلش تابید. با خودش گفت «حتماً در این کار حکمتی هست.»
و طوطی را ورداشت برد پیش پادشاه همان شهر.
پادشاه از طوطی خوشش آمد و از شکارچی پرسید «طوطی ات را چند می فروشی؟»
شکارچی جواب داد «صد اشرفی.»
در بین گفت و گو, شکارچی دو به شک شد که این پادشاه نباید همان پادشاهی باشد که لم تو جلد این و آن رفتن را یادش داده؛ اما به روی خودش نیاورد و طوطی را داد صد اشرفی گرفت و رفت.
وزیر که همة فکر و ذکرش این بود که هر طور شده دل زن پادشاه را به دست آورد, طوطی را زود فرستاد برای او.
همین که چشم طوطی افتاد به زن, خوشحال شد. اما, دید زنش خیلی لاغر شده. طوطی پرسید «خانم جان! چرا این قدر گرفته و بی دل و دماغی؟»
زن جواب داد «بیبی طوطی! دست به دلم نگذار. دردی در دل دارم که نمی توانم به کس بگویم.»
طوطی گفت «به من بگو!»
زن گفت «چه کاری از دست تو ساخته است؟»
طوطی گفت «شاید ساخته باشد.»
مدتی طوطی اصرار کرد و زن انکار تا آخر سر زن گفت «من پادشاه را از جان خودم بیشتر دوست داشتم و حتی از شنیدن اسمش دلم براش غش و ضعف می رفت. عشق و علاقة ما پا برجا بود, تا یک روز شاه با وزیر رفت شکار و چیزی نگذشت خبر آوردند وزیر دل درد گرفت و مرد. همان روز شاه به اندرون آمد و من دیدم شاه همان شاه است, اما نگاه و رنگ و بوی او فرق کرده و یک دفعه مهرش از دلم پاک شد و از آن روز تا امروز یک ماه می گذرد, هر کاری کرده که من با او مثل روز اول مهربان باشم و دوستش داشته باشم, تیرش به سنگ خورده و من هم آرزویی ندارم, به غیر از اینکه از اینجا و این همه غصه و غم خلاص شوم.»
طوطی گفت «بی بی جان! بیا جلو و من را بو کن.»
زن پاشد طوطی را بو کرد و با تعجب گفت «ای وای! این بو, بوی پادشاه است.»
طوطی گفت «من خود پادشاه هستم.»
و از اول تا آخر همه چیز را برای زنش تعریف کرد.
زن گفت «حالا چه کار کینم؟»
طوطی گفت «امشب در قفسم را باز بگذار, وقتی وزیر آمد یک خرده روی خوش نشانش بده و با او سر صحبت را باز کن و بگو از وقتی که وزیر مرده رفتارت عوض شده و مثل گذشته راز دلت را با من در میان نمی گذاری. بعد, او می گوید نه! من هیچ فرقی نکرده ام. آن وقت تو بگو مگر قول نداده بودی لمی را که درویش یادت داده به من هم یاد بدی. وقتی راضی شد, تو دیگر کاری نداشته باش؛ بقیه اش با من.»
زن پادشاه هر چه را که طوطی گفته بود, مو به مو انجام داد.
وقتی که پادشاه دروغی راضی شد لم به جلد این و آن رفتن را به زن یاد بدهد, زن فرستاد سگ سیاهی را خفه کردند و جسدش را آوردند. بعد, وزیر از جلد پادشاه درآمد و رفت تو جلد سگ.
پادشاه هم زود از جلد طوطی بیرون آمد و رفت تو جلد خودش و تند پاشد ایستاد و گفت «ای وزیر بد جنس! به من نارو می زنی؟ حالا سزایت این است که تا عمر داری سگ سیاه باشی, کتک بخوری و واغ واغ کنی.»
زن خوشحال شد و پرید دست انداخت گردن پادشاه.
پادشاه فرستاد درویش را آوردند. او را وزیر خودش کرد و دختر وزیر اولش را داد به او.
سگ سیاه را هم بردند بستند دم طویله و آن قدر کتکش زدند که مرد



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 78
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

روزی که سپاه ایران خود را آماده می ساخت شر یونانی ها را پس از سالها بردگی از روی ایران کم کند باران بسیاری بارید یکی از جادوگران در بین مردم شایعه کرده بود این باران اشک آسمان بخاطر مرگ جوانان ما است و بزودی خبرهای بسیار بدی می رسد . این خبر را به اشک یکم نخستین پادشاه از دودمان اشکانیان دادند او هم خندید و گفت این شاد باش آسمانها به ماست باران مایه رحمت و رویش است نه پیام شوم . سپاه کوچک و پارتیزانی او خیلی زود بخش بزرگی از شمال خراسان را از شر یونان آزاد ساخت و دل ایرانیان میهن را در همه جا گرم نمود اشک های بعدی ایران را به شکل کامل آزاد ساختند .
اندیشمند برجسته کشورمان ارد بزرگ می گوید : باران ، مهر آسمان است نه بغض آن ، همانند آدمیان مهرورزی که می بارند و کینه توزانی که خشک و بی نشانند .
نکته ایی را باید در این جا بنویسم و آن واژه پارتیزان است در کشورمان بسیاری فکر می کنند این واژه مربوط به مبارزین کمونیست اروپای شرقی در 50 سال پیش است حال آنکه این واژه در واقع مربوط به سپاهیان اشک یکم بود چون آنها از خاندان پارت بودند و ارتش منظمی هم نداشتند و به شکلی چریکی به سپاه حمله می کردند به آنها پارتیزان می گفتند پارتیزان ها بسیار تیراندازان باهوشی بودند و با تعداد اندک توانستند به مرور دشمن را از ایران پاکسازی نمایند .  



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 84
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

 

پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند.
آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید»...
پادشاه بیرون رفت و در را بست...
سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند.
نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود!
آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در گوشه ای نشسته بود و کاری نمی کرد. پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد،باز شد و بیرون رفت!!!
و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند. آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته!
وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: «کار را بس کنید. آزمون پایان یافته و من نخست وزیرم را انتخاب کردم».
آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: «چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمی کرد، او فقط در گوشه ای نشسته بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟»
مرد گفت: «مسئله ای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین
سؤال و نکته ی اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظه ای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم. کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟
نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسأله ای وجود دارد، چگونه می توان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت؛
هرگز از آن بیرون نخواهی رفت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است».

پادشاه گفت: «آری، کلک در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛ در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می کردید نمی توانستید آن را حل کنید. این مرد، می داند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد

 



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 436
نویسنده : آرش ایزدمهر

بورس ارز یک بازار غیرمتمرکز است و به جای یک متخصص، بازارسازان متعددی در آن دخیل هستند، با این وجود می توان شرکت کنندگان در این بازار را به طبقات متفاوتی تقسیم نمود. حق تقدم با آنهایی است که اعتبار، حجم معاملات و تجربه بیشتری دارند.

در رأس این طبقه بندی، بازار بین بانکی (Interbank) قرار دارد که روزانه بالاترین حجم معاملات در آن رخ می دهد که البته بیشتر این معاملات بر روی ارزهای محدودی همچون دلار آمریکا، یورو، پوند، ین ژاپن و... صورت می گیرد.

در بازار بین بانکی، بزرگترین بانک ها می توانند از طریق کارگزاران بین بانکی و یا سیستم های واسطه الکترونیکی مانند EBS و رویترز، بطور مستقیم با هم در ارتباط باشند.

در این بازار، معامله بانک ها تنها بر اساس ارتباطات اعتباری آن ها با یکدیگر صورت می گیرد و حجم عظیمی از این معاملات به جای نقل و انتقال واقعی ارز، از طریق بدهکار و بستانکار کردن حساب های بانکی انجام می شود. همه بانک ها از نرخ یکدیگر آگاهند و با این وجود هر بانکی برای معامله در نرخ پیشنهادی، باید ارتباط اعتباری خاصی با بانک دیگر داشته باشد. موسسات دیگر مثل بازارسازان آنلاین (Brokers)، شرکت های سهامی و صندوق های تامین سرمایه گذاری باید از طریق بانک های تجاری به معامله بپردازند. از آنجایی که بیشتر بانک ها (بانک های کوچک)، صندوق های سرمایه گذاری و سرمایه گذاران نهادی، با بانک های بزرگ خطوط اعتباری ثبت شده ای ندارند، هیچ گونه دسترسی به نرخ ها پیدا نمی کنند. بنابراین معامله گران کوچک مجبور می شوند که تنها از طریق یک بانک، برای احتیاجات تبادلات ارزی خود اقدام کنند و به این ترتیب سرمایه گذاران طبقات پایین تر، نمیتوانند به نرخ های رقابتی دسترسی داشته باشند.

اخیراً تکنولوژی موانع بین مصرف کنندگان نهایی بازار ارز و بازار بین بانکی را از بین برده است. تجارت آنلاین، با ایجاد ارتباط مؤثر و کم هزینه بین بازار سازان و سایر شرکت کنندگان، راه را برای مشتریان خرده پا هموار کرده و امکان دسترسی آنها را به بازار بین بانکی فراهم ساخته است. امروزه معامله گران شخصی هم قادرند دوشادوش بزرگ ترین بانک های جهان، با عملکرد و نرخ مشابهی به معامله بپردازند. به بیان دیگر معامله گران و سرمایه گذاران خصوصی هم قادرند از همان فرصت هایی استفاده کنند که قبلا فقط در اختیار بانک های بزرگ بوده است.امروزه فارکس یک فرصت نامحدود برای معامله گران آنلاین ارز است.

تجارت الکترونیکی در بازار ارز، برای اولین بار در اوایل دهه 1980 توسط سرویس کنترل معاملاتی رویترز مطرح شد که بعدها در سال 1998 با سرویس معاملاتی 1-2000 رویترز جایگزین شد. سیستم اولیه، ارتباط هر معامله گر را تنها با یک معامله گر دیگر برقرار می کرد و نمی توانست چندین معامله گر را با هم هماهنگ کند. اما در سال 1992، هنگامی که رویترز معامله گر 3-2000 را عرضه کرد، همه چیز تغییر یافت. این سیستم جدید، یک سیستم کارگزار الکترونیک است که به صورت خودکار نرخهای پیشنهادی معامله گران را با خرید و فروش هماهنگ می کند.

بعدها درآوریل 1993، موسسه سرمایه گذاری ماینکس (Minex) که یک گروه ژاپنی از کارگزاران و بانکداران است، سیستم خود را عرضه کرد و درسپتامبر 1993 یک گروه بزرگ از بانک های معامله گر، سیستم معاملاتی EBS (سرویس الکترونیکی کارگزاری) را ارائه نمود. هنگامی که مؤسسه مانیکس، حقوق تجاری خود را در سال 1996 به EBS واگذار کرد، تنها دو سیستم کارگزاری الکترونیکی در بورس ارز های خارجی باقی ماندند. سیستم های هماهنگ کننده سفارشات قابل اطمینان تر و سریعتر هستند و به معامله گران این اجازه را می دهند که به جای انجام یک معامله از طریق تلفن،به طور همزمان چندین معامله را انجام دهند.

این سیستم ها اصلی ترین ابزار برای داد و ستد معامله گران محسوب می شوند.از آنجایی که طبیعت بازار بورس ارز غیر متمرکز است، تعیین دقیق حجم معاملات تجاری این بازار که از طریق سرویسهای کارگزاری الکترونیکی انجام می شود امکان پذیر نیست، اما حدوداً 85 درصد حجم کل معاملات از طریق الکترونیکی انجام می شود.

منبع :gvb.ir

 



:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
تاریخ :
بازدید : 89
نویسنده : آرش ایزدمهر
روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنید.
روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او رابرداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آنروز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:

امروز بهار است، ولی من نمی توانم آنرا ببینم


:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 105
نویسنده : آرش ایزدمهر

داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سال ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.

او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی میرفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به شب برساند، به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملاٌ تاریک شد.

به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند حتی ماه وستاره ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند .پ کوهنورد همانطور که داشت بالا میرفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، ناگهان پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد..

سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگی اش را به یاد میآورد. داشت فکر میکرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده است.

حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود. در آن لحظات سنگین سکوت، چارهای نداشت جز اینکه فریاد بزند:

“خدایا کمکم کن”. ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه میخواهی ؟ - نجاتم بده

- واقعاٌ فکر میکنی میتوانم نجاتت دهم.

- البته تو تنها کسی هستی که میتوانی مرا نجات دهی.

- پس آن طناب دور کمرت را ببر

برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فرا گرفت و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند.

روز بعد، گروه نجات آمدند و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود در حالیکه تنها یک متر با زمین فاصله داشت!!

و شما؟ شما تا چه حد به طناب زندگی خود چسبیده اید؟ آیا تا به حال شده که طناب را رها کرده باشید؟

هیچگاه به پیامهایی که از جانب خدا برایتان فرستاده میشود شک نکنید.

هیچگاه نگویید که خداوند فراموشتان کرده یا رهایتان کرده است.

هیچگاه تصور نکنید که او از شما مراقبت نمیکند .



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 98
نویسنده : آرش ایزدمهر

روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کردکه برای گذران زندگی وتامین مخارج تحصیلش دست فروشی می کرد.از این خانه به ان خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست اورد.روزی متوجه شدکه تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این در حالی بود که شدیدا احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند.بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا فقط یک لیوان اب در خواست کرد. دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای اب برایش یک لیوان بزرگ شیر اورد. پسر با اشتیاق شیر را سر کشید و گفت:((چقدر باید به شما بپردازم؟))دختر پاسخ داد:((چیزی نباید بپردازی.مادر به ما اموخته که نیکی بهایی ندارد.))پسرک گفت:((پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم))

سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز،متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.

دکتر هوارد ،جهت بررسی وضعیت بیمار وارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به انجا امده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اتاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. دراولین نگاه او را شناخت.

سپس به اتاق مشاوره بازگشت تا هرچه زودتر برای نجات بیمارش اقدام کند.از ان روز به بعد زن را مورد توجهات خاص قرار داد. و سرانجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از ان دکتر  گردید.

اخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تایید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت و ان را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.

زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود. اهسته انرا خواند:

((بهای این صورتحساب قبلا با یک لیوان شیر پرداخت شده است ))



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 95
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

سیاه‌چاله ناحیه‌ای از فضا-زمان است که هیچ چیز، حتی نور نمی‌تواند از میدان گرانشی آن بگریزد. وجود سیاه‌چاله‌ها در نظریه نسبیت عام آلبرت اینشتین پیش بینی می‌شود. این نظریه پیش بینی می‌کند که یک جرم به اندازه کافی فشرده می‌تواند سبب تغییر شکل و خمیدگی فضا-زمان وتشکیل سیاهچاله شود. پیرامون سیاهچاله رویه‌ای ریاضی به نام افق رویداد تعریف می‌شود که هیچ چیزی پس از عبور از آن نمی‌تواند به بیرون برگردد و نقطه بدون بازگشت است. صفت «سیاه» در نام سیاه‌چاله به این دلیل است که همه نوری که به افق رویداد آن راه می‌یابد را به دام می‌اندازد که این دقیقا مانند مفهوم جسم سیاه در ترمودینامیک می‌باشد. مکانیک کوانتوم پیش‌بینی می‌کند که سیاهچاله‌ها مانند یک جسم سیاه با دمای متناهی از خود تابش‌های گرمایی گسیل می‌کنند. این دما با جرم سیاهچاله نسبت وارونه دارد و از این روی مشاهده این تابش برای سیاهچاله‌های ستاره‌ای و بزرگتر دشوار است.

اجسامی که به دلیل میدان گرانشی بسیار قوی اجازه گریز به نور نمی‌دهند برای اولین بار در سده ۱۸ (میلادی) توسط جان میشل و پیر سیمون لاپلاس مورد توجه قرار گرفتند. اولین راه حل نوین نسبیت عام که در واقع ویژگیهای یک سیاهچاله را توصیف می‌نمود در سال ۱۹۱۶ میلادی توسط کارل شوارتزشیلد کشف شد. هر چند که تعبیر آن به صورت ناحیه‌ای از فضا که هیچ چیز نمی‌تواند از آن بگریزد، تا چهار دهه بعد به خوبی درک نشد. برای دوره‌ای طولانی این چالش مورد کنجکاوی ریاضیدانان بود تا اینکه در میانه دهه ۱۹۶۰، پژوهش‌های نظری نشان داد که سیاهچاله‌ها به راستی یکی از پیش بینی‌های ژنریک نسبیت عام هستند. یافتن ستارگان نوترونی باعث شد تا وجوداجرام فشرده شده بر اثر رمبش گرانشی به عنوان یک واقعیت امکانپذیر فیزیکی مورد علاقه دانشمندان قرار گیرد. اینگونه پنداشته می‌شود که سیاهچاله‌های ستاره‌ای در جریان فروپاشی ستاره‌های بزرگ در یک انفجار ابرنواختری درپایان چرخه زندگیشان بوجود می‌آیند. جرم یک سیاهچاله پس از شکل گیری می‌تواند با دریافت جرم از پیرامونش افزایش یابد. با جذب ستارگان پیرامون و بهم پیوستن سیاهچاله‌های گوناگون، سیاهچاله‌های کلان جرم با جرمی میلیونها برابر خورشید تشکیل می‌شوند.

یک سیاهچاله به دلیل اینکه نوری از آن خارج نمی‌گردد نادیدنی است اما می‌تواند بودن خود را از راه کنش و واکنش با ماده از پیرامون خود نشان دهد. از راه بررسی برهمکنش میان ستاره‌های دوتایی با همدم نامرئیشان، اخترشناسان نامزدهای احتمالی بسیاری برای سیاهچاله بودن در این منظومه‌ها شناسایی کرده‌اند. این باور جمعی در میان دانشمندان رو به گسترش است که در مرکز بیشتر کهکشان‌ها یک سیاه‌چاله کلان‌جرم وجود دارد. برای نمونه، دستاوردهای ارزشمندی بازگوی این واقعیت است که در مرکز کهکشان راه شیری ما نیز یک سیاهچاله کلان جرم با جرمی بیش از چهار میلیون برابر جرم خورشید وجود دارد.

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ :
بازدید : 254
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

ماندانا یا ماندانای مادی ، یک شاهدخت مادی بود، که بعدها به همسری کمبوجیه اول درآمد و ملکه او شد. وی مادر کورش کبیر، شاهنشاه ایران و مؤسس سلسله هخامنشی است.

به گفته هرودوت، ماندانا فرزند ایشتوویگو، پادشاه ماد و پسر هووخشتره بزرگ بود، و آرینیس شاهزاده اهل لیدیه مادر او به شمار می‌آمد. آرینیس خود دختر آلیاتس دوم، پدر کرزوس شاه معروف لیدیه بود و بدین ترتیب آرینیس خواهر کرزوس محسوب می‌شد. با این حال، کریستین استفانی می‌گوید که آرینیس دختری بود که از مادری دیگر [به جز مادر کرزوس] بدنیا بود.

بر مبنای گزارش هرودوت، مدت کوتاهی بعد از تولد ماندانا، ایشتوویگو در عالم خواب، رویایی عجیب و غریب دید و آن رویا این بود که خواب دید از ادرار دخترش (ماندانا)، سیلی عظیم پدید آمد و این سیل آنقدر عظیم بود که سرتاسر آسیا را فراگرفت. او دربارهٔ این رویا به مشورت با یک مغ که تعبیر خواب می‌دانست، می‌پردازد و او ضمن تعبیر به وی هشدار می‌دهد که خوابش بدین معناست که فرزند ماندانا، حکومت وی را سرنگون خواهد نمود.

ایشتوویگو، به منظور جلوگیری از تحقق چنین نتیجه‌ای، ماندانا را برای یک شاهزاده هخامنشی که جزو رعایای خودش است، یعنی برای کمبوجیه اول، نامزد می‌نماید. کمبوجیه (کامبیز)، مردی است از خانواده‌ای خوب و آرام و مطیع، که از نظر ایشتوویگو، هیچگونه خطری برای تاج و تخت ماد به شمار نمیاید.

امّا ایشتوویگو برای بار دوم نیز، هنگامیکه ماندانا باردار بود، وی را در عالم رویا مشاهده نمود، در حالی که از درون رحم او، یک درخت مو می‌روید و به سرعت رشد می‌کند تا تمام جهان را فرامی گیرد. به همین دلیل ایشتوویگو، وحشت زده وفادارترین محرم اسرار بارگاه خویش، که هارپاگ نام دارد را، برای کشتن کودک برمی گزیند. با این حال، هارپاگ از بر زمین ریختن خون سلطنتی بیزار بود، کودک را، که همان کورش (کورش بزرگ) بود، مخفی نمود و او را به چوپانی به نام میتراداتس سپرد.

سال‌ها بعد، کوروش به مخالفت و سرپیچی از پدر بزرگ خویش، ایشتوویگو پرداخت و او را به مبارزه طلبید، که این امر منجر به جنگ میان آنها گردید؛ جنگی که گرچه نخست کورش در آن توفیقی نداشت، اما بعد از فرار هارپاگ از میدان جنگ به پاسارگاد، منجر به سرنگونی ایشتوویگو و تحقق پیش بینی‌هایی شد که از رویاهای وی برمی خاست.

 

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

 



:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,
تاریخ :
بازدید : 114
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

 
جهت محاسبه قيمت سكه تمام بهار آزادي از قيمت اونس جهاني به ترتيب زير عمل مي نمائيم:
  مي دانيم:
 يك اونس طلا = 1 . 31  گرم
  وزن هر سكه تمام بهار آزادي = 133 . 8  گرم
  عيار طلا در بازار جهاني = خلوص   999 . 0  ( يا  عيار  24 )
  عيار سكه بهار آزادي = خلوص   900 . 0  ( يا  عيار  22 )
  اجرت ضرب هر سكه = 5 . 1  درصد  ( يا  5  الي  7  هزار تومان )
  مفروضات:
 قيمت روز دلار  1150  تومان
  قيمت اونس جهاني  1670  دلار
  مراحل محاسبه:
 تبديل قيمت هر يك اونس از دلار به تومان
 1920500  =  1150  *  1670
تبديل قيمت طلاي با عيار جهاني ( 24 ) به عيار سكه ايران ( 22 )
 1730180.18  =  900 . 0  *  ( 999 . 0  /  1920500 )
محاسبه قيمت هر يك گرم سكه
  55632.80322  =  1. 31  /  1730180.18
محاسبه قيمت هر يك سكه تمام بهار آزادي بدون اجرت
  452461.5886  = 8.133  *  55632.80322
 
 محاسبه قيمت سكه تمام بهار آزادي با اجرت ساخت  (  1.5 درصد  )
  459248.5124  = 1.015 * 452461.5886
كه تقريبا معادل  460  هزار تومان مي باشد.
  همچنين:
 وزن هر انس طلا به طور دقيق برابر با  31.103431  گرم می باشد.
  خلوص 900 در هزار سكه در ايران، همان عيار  21.6  است كه 22 خوانده مي شود.
  نسبت عيارها براي محاسبه سريع مقدار  0.916  است. ( عدد 22 را بر 24 تقسیم می کنیم )
  وزن یک سکه بهار آزادی = یک سکه امامی طرح جدید = 8 گرم و 133 سوت = 8.133 گرم مي باشد.
 

   به عبارت روشن تر فرمول قيمت سكه عبارتست :  (از راست به چپ)

"(قيمت اونس جهاني طلا × نرخ دلار آزاد) ÷ 31.1 "× 0.916×وزن سكه}+ حق ضرب

 

  که مراحل ٱن را باید از راست به چپ انجام دهید:

 

  1- قیمت اونس جهانی طلا را در دلار آزاد ضرب کنید مثلا 1720 ضربدر 1850

 

  2- عدد را بر 31.1 تقسیم کنید

 

  3- عدد را در 0.916 ضرب کنید

 

  4- عدد را در وزن سکه در ٱخر این خبر ٱمده ضرب کنید

 

  5- عدد به دست آمده را به علاوه 5 هزار تومان حق ضرب بانک مرکزی کنید.

 

 


:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
تاریخ :
بازدید : 111
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

واحد اونس در دستگاه‌های گوناگون همچون یکاهای انگلیسی، یکاهای سلطنتی و دستگاه یکاهای معمول ایالات متحده کاربرد داشته است و در هر یک از این دستگاه‌ها وزن متفاوتی دارد. اونس معمولی در سیستم بین‌المللی اوزان برابر با یک‌شانزدهم پوند یا ۴۰۰ ارزن است که در سیستم متریک مساوی ۲۸٫۳۴۹۵۲۳۱۲۵گرم می‌شود. این واحد در ایالات متحده بسیار متداول است، در بریتانیا استفاده رسمی از آن در سال ۲۰۰۰ به پایان رسید اما هنوز هم در این کشور استفاده می‌شود.همچنین برای اندازه‌گیری وزن فلزات گرانبها یعنی؛ طلا، نقره، پلاتین و پالادیم از اونس بین‌المللی تروا استفاده می گردد که معادل ۳۱٫۱۰۳۴۷۶۸ گرم می باشد. این اونس فقط برای اندازه‌گیری این فلزات گران‌بها کاربرد دارد و وزن شمش‌ها و سکه‌های طلا و دیگر فلزات گران‌بها و همینطور قیمت آن‌ها معمولاً با اونس تروا بیان می‌شود. اصطلاح یک اونس طلا به معنی طلایی یک‌تکه یا ساچمه با وزن یک اونس تروا و با خلوص ۹۹٫۹۹ درصد (۲۴ عیار) است.
انواع دیگر اونس شامل اونس ماریا ترزا معادل ۲۸٫۰۶۶۸گرم، اونس اسپانیایی معادل ۲۸٫۷۵ گرم، اونس متریک چینی معادل ۵۰ گرم و اونس متریک هلندی معادل ۱۰۰ گرم، می‌شوند. هر اونس طلا برابر با بیست و نه گرم و سی و هفت سوت است.


:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
تاریخ :
بازدید : 155
نویسنده : آرش ایزدمهر

با تحلیل تکنیکال و بهره گیری از ابزارهای مناسب می توان با در نظر گرفتن جهت مناسب بازار و کشف قله ها و دره ها خصوصا نقاط پیوت اقدام به معاملات سود آور نمود .

تحلیل تکنیکال شما را قادر خواد ساخت تا در مورد حرکت قیمت و آرایشهای بوجود آمده صبور و پرحوصله اما دقیق و نافذ شوید . با تجربه در این هنر گستره کار شما به موضوعات مختلف زندگی تان نیز کشانده خواهد شد و اساسا ار دریچه ای متفاوت با گذشته به رویدادهای پیرامونتان خواهید نگریست .

به دلیل همبستگی و پیوستگی نمودار قیمت در تمامی بازارهای اقتصادی پر واضح است که تحلیلگر تکنیکال ارتباط تنگاتنگی را با رفتار انسانهای دخیل در اقتصاد برقرار می نماید و تحلیل قیمت او موازی با روان شناسی بازار خواهد بود .

ازهمه جالبتر اینکه یک تحلیلگر برای بقا در بازار مجبور به همراهی و کسب آموزشهایی است که رفتار بازار به او دیکته خواهد نمود و در روابط احتماعی و فرهنگی وی تاثیر بالقوه ای خواهد داشت .

رفتاری منفاوت با دیگر انسانها

        


تاریخ :
بازدید : 105
نویسنده : آرش ایزدمهر

● نابرابری ها به آن بزرگی نیست

گری بکر

گزارش سازمان ملل درباره نابرابری جهانی ثروت (منتشره در اداره امور اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل، «گزارش بررسی اقتصادی و اجتماعی جهانی، واگرایی رشد و توسعه» (۲۰۰۶))پوشش خبری گسترده ای پیدا کرد. (این مطلب در سال ۲۰۰۶ نوشته شده است).

این گزارش نتیجه می گیرد که ۲ درصد ثروتمندترین بزرگسالان جهان، مالک نصف دارایی های جهان هستند که توزیع کاملا یک سویه ثروت های جهانی را به روشنی نشان می دهد، اما وقتی موضوع را در بستر واقعی آن بررسی کرده و نابرابری ثروت را به نحو مناسبی تعریف می کنیم، این نابرابری تقریبا به آن بزرگی که گزارش نشان می دهد نیست. نابرابری ثروت در جهان تقریبا بی هیچ تردیدی طی زمان کمتر شده است و آن طور که برخی رسانه ها گزارش کرده اند بزرگ تر نشده است.

گزارش سازمان ملل را گروهی از اقتصاددانان واقعا خوب تهیه کرده اند و وظیفه ای شایسته ستایش برای کاری که تلاش می کردند انجام دادند.

آنها توزیع جهانی دارایی های فیزیکی و مالی را به قیمت های سال ۲۰۰۰ که بدهی از آن کسر شده است، اندازه گیری کردند این را معمولا ارزش ویژه یا خالص می نامند. نویسندگان توانستند داده های ثروت مستقیم را برای کشورهایی به دست آورند که بیش از نصف جمعیت جهان و سهم حتی بیشتری از ثروت جهان را در اختیار دارند و ثروت کشورهایی که داده هایشان موجود نیست را استنتاج کردند. نتایج آنها نشان می دهد که هم نابرابری چشمگیر در دارایی ها و هم کشیدگی در بخش بالایی توزیع دارایی ها که در اصطلاح آماری چولگی نامیده می شود وجود دارد. این گزارش البته تلاشی نکرده است تا نشان دهد چه اتفاقی برای نابرابری جهانی طی زمان افتاده است اگر چه برخی گزارش های رسانه ها می گوید که طبق این گزارش، میزان نابرابری در دهه های اخیر به شدت افزایش یافته است.

نابرابری جهانی ثروت تا حد زیادی به واسطه نابرابری بین ملت ها تعیین می شود. داده های جامع در این باره که چه اتفاقی برای توزیع دارایی ها در جهان طی زمان افتاده است در دسترس نیست، اما داده های درآمدی نشان می دهد که نابرابری درآمدی جهان از ۱۹۸۰ به این سو کاهش محسوسی یافته است و نه اینکه افزایش یافته باشد. این عمدتا (اما به هیچ وجه تمام علت نیست) به علت نرخ رشد چشمگیر درآمد در دو ملت کاملا فقیر چین و هند بوده است که حدود ۳۷ درصد جمعیت جهان را تشکیل می دهند. بررسی ها همچنین نشان می دهد که طی بیست و پنج سال گذشته هم تعداد و هم نسبت جمعیت جهان که با درآمد روزانه ۱ دلار یا ۲ دلار زندگی می کنند به شدت کاهش یافته است که دوباره بخشی از آن به علت رشد اقتصادی چین و هند بوده است.

درآمد حاصل از کار و تلاش و نه درآمد ناشی از سرمایه فیزیکی یا مالی، عامل اصلی و تعیین کننده درآمد برای اکثریت وسیع اشخاص در بین کشورهای ثروتمند و نیز فقیر جهان هستند. به عبارت دیگر، سرمایه انسانی و نه دارایی های فیزیکی و مالی، مهم ترین شکل نگهداشت ثروت مردم هستند. میزان سرمایه انسانی با تحصیلات، آموزش، تغذیه و سایر شکل های سرمایه گذاری در تندرستی تعیین می شود. ثروت سرمایه انسانی که عایدی های افراد را تعیین می کند حدود سه برابر بیشتر از ثروت به شکل همه نوع دارایی های فیزیکی است. چنین ثروتی در قالب سرمایه انسانی به صورت برابرتری توزیع شده است و توزیع آن نسبت به توزیع دارایی ها سوگیری بسیار کمتری دارد.

حتی درآمدهای پولی و حاصل تلاش شخصی، سهم تندرست تر بودن به درآمد «واقعی» مردم را در نظر نمی گیرند درحالی که منظور از درآمد واقعی، درآمدهایی است که بهزیستی ایجاد می کند. نابرابری جهانی تندرستی بین کشورها از ۱۹۶۰ به این سو به شدت کاهش یافته است. با امید به زندگی در سنین مختلف اندازه گیری می شود، اگر چه شیوع ایدز در آفریقا باعث شد تا پیشرفت های حاصله در امید به زندگی پس از ۱۹۷۰ در آن قاره تا حد زیادی از بین برود. نابرابری درآمد «کامل» بین کشورها با سرعت بیشتری نسبت به نابرابری در تولید ناخالص داخلی سرانه از ۱۹۶۰ به بعد کاهش یافته است. رشد درآمد کامل را به صورت حاصل جمع رشد تولید ناخالص داخلی به علاوه ارزشی که افراد در کشورهای مختلف برای بهبود در امید به زندگی خود قائل هستند تعریف می کنیم برای تعاریف و نتایج مختلف درباره نابرابری جهانی، به مقاله بکر، فیلیپسن و سوارس در نشریه امریکن اکونومیک رویو، مارس ۲۰۰۵ نگاه کنید.

نابرابری درآمد درون کشورها مثل آمریکا و بسیاری از دیگر کشورها حقیقتا از ۱۹۸۰ به این سو رشد زیادی کرده است که بخشی از علت آن، بازده های بسیار بیشتر تحصیلات و سایر سرمایه های انسانی و بخش دیگر آن به رشد تقریبا مرتبط در درآمد دهک بالایی جامعه مربوط است که پوسنر بحث می کند. این گسترش یافتن نابرابری ظاهرا تا حد زیادی به علت پیشرفت فناوری و سایر تغییرات مثل جهانی شدن بوده است که بازده اشخاص دارای تحصیلات بیشتر و سایر سرمایه های انسانی شامل توانایی های پیشرفته را افزایش داده است؛ اما میزان نابرابری در امید به زندگی درون اکثر کشورهای پیشرفته، در نتیجه دسترسی برابرتر به مراقبت های بهداشتی و تندرستی کاهش یافته است که در آمریکا عمدتا به علت رشد برنامه های مراقبت پزشکی و کمک پزشکی از ۱۹۷۰ به بعد بوده است؛ بنابراین در حالی که نابرابری درآمد کل احتمالا همچنان رشد می کند و شاید رشد شدیدتری بکند، نسبت به نابرابری در عایدات حاصل از کار و درآمد دارایی ها بسیار کندتر رشد کرده است.

بحث من نباید به گونه ای فهمیده شود که یک آسوده خیالی درباره نابرابری موجود درون کشورها مثل آمریکا یا بین کشورها ایجاد کند. برای مثال آمریکا باید تحرک بیشتری بکند تا راهی برای جوانان توانمند از خانواده های با پیشینه محرومیت دار پیدا شود که دبیرستان را تمام کنند و وارد دانشکده شوند بیست و پنج سال گذشته برای اشخاصی که تحصیلات پایینی داشتند ویرانگر بوده است. این مشکل آسان حل نمی شود، اما برنامه های «امتیاز دادن» و پرداخت های انتقالی مرتبط با دوران کودکی ظاهرا اثربخش بوده است، همچنین از رقابت بیشتر بین مدارس پشتیبانی می کنم. برخلاف پوسنر، من از مالیات بر املاک حمایت نمی کنم چون که درآمد مالیاتی اندکی نسبت به هزینه های زیاد مربوط به قانونا فرار کردن از این مالیات از طریق تشکیل تراست ها و مثل آن و نیز با فرار غیرقانونی از این مالیات ایجاد می کند (بحث مفصل تر از مالیات بر املاک را در پست دیگر ما ببینید.)

سایر کشورهای فقیرتر باید از نمونه چین و هند پیروی کرده و اقتصادهای خود را به روی رقابت و تجارت جهانی باز کنند، به طوری که آنها هرچه سریع تر بتوانند رشد کنند. به همین ترتیب کشورهای ثروتمند باید محدودیت های وضع شده بر واردات کالاهای تولیدی کشورهای در حال توسعه و کشورهایی که می خواهند توسعه پیدا کنند را بردارند.

نتیجه گیری بحث اینکه، ارزش به خاطر آوردن دارد که نابرابری جهانی درآمدهای «واقعی» طی بیست و پنج سال گذشته به مقدار زیادی کاهش و نه افزایش یافته است. کار بیشتری می توان انجام داد تا فرصت های درون و بین ملت ها برابرسازی شود، در عین حال که نابخردانه است توجه را عمدتا بر نابرابری در دارایی ها متمرکز سازیم. این یک عنصر از نابرابری است؛ اما به هیچ وجه عامل تعیین کننده اصلی نابرابری در بهزیستی نیست.

● آیا باید نگران افزایش نابرابری درآمد و ثروت باشیم؟

ریچارد پوسنر

نابرابری اقتصادی در آمریکا و در سایر کشورهای توسعه یافته رو به افزایش است و همچنین در کشورهای به سرعت در حال توسعه که شاخص ترین شان چین و هند هستند در حال افزایش است. بکر و من مدتی قبل درباره نابرابری اقتصادی نوشتیم؛ اما نشانه هایی وجود دارد که نابرابری در دهک بالایی توزیع درآمد رو به افزایش گذاشته است که شایسته توجه بیشتری است و بکر در نظر خود به گزارش اخیر نابرابری درآمد جهان توجه کرده است. گزارش های اخیر در رسانه ها مستنداتی از این نابرابری ها ارائه می دهند، از قبیل بازده های چشمگیر برای مدیران صندوق های سرمایه گذاری، سرمایه گذاران شرکت های سهامی خاص و سایر کارشناسان مالی، حقوق نجومی مدیران عامل، بازده هنگفت کارآفرینان نرم افزار، هجوم وکلا و پزشکان به وال استریت، بنگاه حقوقی که پاداش های ۲۰۰ هزار دلاری به کسانی می دهد که منشی دادگاه عالی بوده اند، هدایای نیکوکارانه هنگفت (حالا دیگر ۱۰۰ میلیون کمک و هدیه فارغ التحصیلان به دانشگاه و دانشکده محل تحصیل غیرعادی دیده نمی شود) و افزایش تقاضا برای محصولاتی که فقط آدم های خیلی پولدار می خرند از قبیل هواپیماهای مسافربری بزرگی که با صرف هزینه زیاد به هواپیمای خصوصی تبدیل می شود، خانه های ۴۰ میلیون دلاری، تابلوهای نقاشی که ده ها میلیون دلار قیمت می خورد و خودروهایی چند صد هزار دلاری. در آمریکا اکنون تقریبا هشتصد میلیاردر و تعداد بی شماری میلیونر وجود دارد و یکی از هر پانصد خانوار آمریکایی درآمد سالانه حداقل یک میلیون دلاری دارد.

اینک می خواهیم فقط به محدوده بالای توزیع درآمد نگاه کنیم. به این معنا که تمام توزیع درآمد را بررسی نکرده و فقر را نیز کنار می گذاریم. با تمرکز متداول به درآمدها برحسب بیستک، تغییر اندکی در سال های اخیر مشاهده می شود، اما از ۱۹۸۰ به این سو، درصد درآمد کل شخصی که به ۱ درصد بالایی سرپرست خانوار می رسد از ۸ درصد به ۱۶ درصد افزایش یافته است. این همان نوک توزیع درآمد است که من به آن توجه خواهم کرد.

علت ها و نیز معلول های این روند درآمدی (و البته ثروت) بالاترین بخش توزیع درآمد چه هستند؟ یکی از علل آن به کاهش نرخ های مالیات نهایی مربوط است، چون نرخ بالای مالیات نهایی جلوی ریسک پذیری را می گیرد. دو فرد را در نظر بگیرید: یکی کارگر حقوق بگیر با درآمد ثابت سالانه ۱۰۰ هزار دلار که امنیت شغلی خوبی دارد و دیگری یک کارآفرین با ۱۰ درصد شانس به دست آوردن ۱ میلیون دلار در یک سال معین و ۹۰ درصد شانس که هیچ چیز در آن سال به دست نیاورد. میانگین درآمد سالانه آنها یکسان است؛ اما مالیات کاملا تصاعدی باعث خواهد شد تا درآمد پس از مالیات مورد انتظار کارآفرین بسیار کمتر از درآمد مربوط به کارگر حقوق بگیر شود. بیشتر کسانی که در بالای نردبان توزیع درآمد قرار دارند، آدم های ریسک پذیری هستند که شانس به آنها رو کرده است و ثروتمند شدند؛ ریسک پذیرهای بداقبال به قسمت های پایین تر توزیع درآمد سقوط می کنند. در آمارهای گزارش شده، آدم های ثروتمند به عنوان یک طبقه دیده می شوند که نسبتا ثروتمندتر شده اند.

اگر چه نرخ های مالیات بر درآمد نهایی بر ثروتمندان در سال های اخیر کاهش چندانی نیافته است؛ اما کاهش نرخ مالیات بر درآمد از سال ۲۰۰۱ به نفع ثروتمندان عمل کرده است.

عامل مهم تر دیگر در جهش ثروت اخیر، بازده رو به رشد در ضریب هوشی بوده است؛ موفقیت درخشان در حوزه های کاملا پیچیده ای از قبیل فایناس و نرم افزار، همبستگی زیادی با سطح بالای هوش دارد و افزایش اندازه بازارها در نتیجه افزایش تجارت بین الملل، بازده های بیشتری عاید نوآوری های موفقیت آمیز می کند.

من به اثرات افزایش درآمد ثروتمندان علاقه مندتر هستم اگر چه کسی شاید بپرسد: آیا هیچ اثری، به غیر از اینهایی که کاملا خوب هستند هم وجود دارد؟ با اینکه مالیات بر درآمد فدرال، بیشتر حالت تناسبی دارد تا تصاعدی (در عین حال هنوز تا حدودی تصاعدی است چون میانگین نرخ مالیات برای ۱ درصد بالایی سرپرستان خانوار ۲۴ درصد است که تقریبا دو برابر این نرخ برای همه مالیات دهندگان فدرال است،) هر اندازه توزیع درآمد سوگیری بیشتری داشته باشد نسبت مالیاتی که ثروتمندان می پردازند بیشتر خواهد شد. و در واقع ۱ درصد بالایی سرپرستان خانوار بیش از یک سوم تمام مالیات بر درآمد فدرال را در حال حاضر می پردازند که یک نوع احسان و موهبت برای بقیه جامعه است. آدم های بسیار ثروتمندی که حامی کارهای هنری هستند، منابع مالی برای سرمایه گذاری های پر ریسک فراهم می کنند (و واقعا هنر یکی از این سرمایه گذاری های خطرپذیر است) و پول در امور نیکوکاری خرج می کنند و سایر آمریکایی ها حسادت بسیار کمی نسبت به ثروتمندان دارند که یکی از دلایل آن اثر «فروبارشی» است؛ یعنی منافعی که از ثروتمندان نصیب طبقات پایین تر جامعه می شود و اثر خیلی واقعی است. بخشی از این اثر به خاطر فعالیت های نیکوکاری است ولی بیشتر آن از «مازاد مصرف کننده» هنگفت از محصولاتی از قبیل ویندوز مایکروسافت ایجاد می شود که ناشی از فکر و ابتکار اشخاصی است که اکنون میلیاردر هستند.

یک دلیل دیگر حسادت نداشتن به ثروتمندان به این واقعیت مربوط می شود که با توجه به نزولی بودن مطلوبیت نهایی درآمد، افزایش درآمد در سطوح پایین تر سلسله مراتب درآمدی، رفاه شخصی را بیشتر از افزایش درآمد در سطوح بالاتر افزایش می دهد. علاوه بر این، ثروت واقعی تابعی از بهبود کیفیت و تنوع محصولات و خدمات است و این بهبودی ها به همه طبقات جمعیتی نفع می رساند.

با همه اینها که گفته شد نباید تصور شود که وجود قشری از آدم های خیلی خیلی ثروتمند در مجموع چیز خوبی است. سه پیامد بالقوه بدی که این آدم های ثروتمند می توانند برای جامعه ما داشته باشند عبارتند از:

۱) وجود بازده مالی خیلی زیاد برای بهره هوشی، آدم های با بهره هوشی بالا را از ورود به مشاغل و حرفه هایی که بازده اجتماعی آنها بسیار بیشتر از بازده خصوصی است مثل خدمات دولتی، علوم پایه و آموزش منصرف می کند. اینک به نظر می رسد کیفیت هر دو خدمات کشوری دولتی و مدارس عمومی در حال کاهش است.

۲) فعالیت های نیکوکارانه گسترده ای که به سمت خارج از کشور هدایت می شود احتمال دارد با سیاست خارجی منسجم کشور تداخل کرده و مشکل ایجاد کند. فعالیت های عمده نیکوکاری مثل بنیاد گیتس تصمیمات مخارجی خود را با اهداف ملی آمریکا هماهنگ نمی کنند.

۳) ثروت شخصی عظیم می تواند نقش نامتناسبی در رقابت های سیاسی ایفا کند. نامزد انتخاباتی که ثروت شخصی بالایی دارد برتری بسیار زیادی نسبت به بقیه پیدا می کند، اما حتی به شخص ثروتمندی که نمی خواهد نامزد شود نیز اجازه می دهد تا نفوذ و کنترل بر نامزدها و سیاست ها اعمال نماید مثل مورد ریچارد ملون اسکایف. این واقعیت که یک شخص سفته باز و دلال سهام بسیار باهوشی بوده است، دلیل و تضمینی نمی دهد که بینش یا فهم سیاسی بالایی داشته باشد؛ و این واقعیت که شخصی ثروت عظیمی را به ارث برده است مثل اسکایف، تضمینی به ما نمی دهد که توانایی هر نوع کاری را داشته باشد. اما مهم تر اینکه خرج پول های هنگفت در مبارزات انتخاباتی توسط ثروتمندان، نامزدهای غیرثروتمند را مجبور می سازد تا زمان و کوشش بیشتری را صرف جمع آوری پول و اعانه کنند که مشاغل سیاسی را برای اشخاص غیرثروتمند کم جاذبه تر می سازد و سیاستمدارانی که ثروت ندارند آگاهی و شناخت کمتری درباره موضوعات سیاسی پیدا می کنند و به گروه های ذینفع برای حمایت مالی وابسته تر می شوند نسبت به شرایطی که مخارج انتخاباتی کمتر می بود.

آیا این پیامدها به حدی جدی هستند که نیاز به اقدامات اصلاحی و ترمیمی باشد؟ من این طور فکر نمی کنم به استثنای اینکه آنها زمینه ها و دلایلی در اختیار ما می گذارند تا بخواهیم مالیات بر املاک را حفظ کرده یا حتی تقویت کنیم. اثرات ضد انگیزشی مالیات ستانی از املاک و مستغلات بسیار کمتر از اثرات ضدانگیزشی مالیات ستانی از درآمدها هستند.


مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
روزنامه دنیای اقتصاد ( www.donya e eqtesad.com )



:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
تاریخ :
بازدید : 108
نویسنده : آرش ایزدمهر

            

 
 

 

 

بازار نفت یکی از اصلی ترین بازارهای جهانی است که معمولاً در رابطه با دیگر بازارها، پیشرو است. به عبارت دیگر تغییرات نفت موجب تحول در دیگر بازارها از جمله ارز می شود و عکس این موضوع معمولاً صادق نیست.
یکی از مسائل بسیار قابل توجه در عرصه بازارهای مالی رابطه تنگاتنگ قیمت کالاها و ارزش ارزهای کشورهای مختلف جهان با یکدیگر است. به طوری که در هیچ بازاری نمی توان منفرد عمل کرد و به اخبار و اطلاعات مربوط به آن کالا یا ارز بسنده کرد و باید اطلاعات جامعی اگر نگوییم از تمام کالاها لااقل از تعداد قابل توجهی از آنها را گردآوری و تحلیل کرد تا به نتیجه ای مطلوب رسید.
البته چه در مورد رابطه دلار و نفت که به آن پرداخته شد و چه درباره مسائلی که در ادامه مطرح می شود باید این نکته را در نظر گرفت که رابطه بین ارزها و کالاهای حساس مثل نفت و طلا صرفاً یکی از چندین پارامتر تأثیرگذار است و چه بسا در شرایط خاص این ملاحظات از طرف بازیگران بازار نادیده گرفته شود. تشخیص اینکه در چه شرایطی این روابط محکم و استوار است و در چه شرایطی سست و ناپایدار، به عهده تحلیلگران بازارهای مالی و این مهم خود امری دشوار است.
در اینجا سعی شده به بخش کوچکی از مساله پیوستگی متقابل بین بازارهای مالی جهان پرداخته شود و به عنوان شروع کار رابطه نفت و طلا و ارز های کشورهای مختلف من جمله دلار آمریکا، یورو، ین، پوند، دلار استرالیا، فرانک سوئیس و... مورد بررسی قرار گرفته است. ابتدا از نفت شروع می کنیم.
بازار نفت یکی از اصلی ترین بازارهای جهانی است که معمولاً در رابطه با دیگر بازارها، پیشرو است. به عبارت دیگر تغییرات نفت موجب تحول در دیگر بازارها از جمله ارز می شود و عکس این موضوع معمولاً صادق نیست. این مسئله اهمیت بررسی تحولات نفت را دوچندان می کند.
عوامل تأثیرگذار بر قیمت نفت خارج از بازارهای مالی هستند و بیشتر به مسائل سیاسی جاری در کشورهای تولید کننده و به تقاضا از طرف مصرف کنندگان بزرگ مثل چین و هند و ایالات متحده مربوط می شود.
اما تغییرات قیمت نفت تأثیر شدیدی بر بازارهای مالی دارد. براثر گران شدن نفت سهام بسیاری از شرکتها و ارزهای رایج ضربه می بینند که از آن میان می توان به سهام شرکتهای اتومبیل سازی اشاره کرد که قیمت نفت از فاکتورهای تأثیرگذار بر آنها است. نفت در بازار ارز نیز تأثیر خود را می گذارد و با گران شدن نفت ارز رایج کشورهایی که مصرف کنندگان بزرگ نفت هستند با کاهش ارز روبه رو می شود که از بین آنها می توان به دلار و ین اشاره کرد.
آمریکا به عنوان بزرگترین مصرف کننده نفت، اقتصادی به شدت حساس در برابر نفت دارد و اگرچه در این مقاله قصد بحث در مورد تاریخ حضور آمریکا در خاورمیانه را نداریم اما نگاهی اجمالی به تاریخ معاصر این منطقه ژئوپلیتیک نشان دهنده میزان حساسیت آمریکا به مسئله نفت است.

این حساسیت را در پول رسمی این کشور، دلار، نیز می توان مشاهده کرد. به عنوان مثال در گذشته پس از طوفان کاترینا و اثرات مخربی که بر پالایشگاه های کلیدی آمریکا وارد آمد دلار نیز متأثر از قیمت نفت حرکت می کرد و با بالاتر رفتن آن ضعیف تر می شد.
ین ارز رایج سرزمین آفتاب تابان نیز از بزرگترین قربانیان نفت است. ژاپن بیش از ۹۸
درصد از نفت خود را از خارج از مرزهای خود وارد می کند و اقتصادی به شدت وابسته به نفت دارد به همین دلیل نسبت به افزایش قیمت نفت از خود حساسیت نشان می دهد.
از دیگر ارزهایی که به تغییرات قیمت نفت از خود حساسیت نشان می دهند می توان به دلار کانادا اشاره کرد که برخلاف دلار و ین از افزایش ارزش این ماده ژئوپلیتیک سود می برد. کانادا از صادرکنندگان نفت است و کاملاً طبیعی است که بر اثر بالا رفتن قیمت نفت، اقتصاد قوی تر و در نتیجه ارز قوی تر داشته باشد به طوری که دلار کانادا در سالهای اخیر که قیمت نفت روبه رشد بوده و تنها از اواسط سال ۲۰۰۳
تاکنون از حدود ۲۴ دلار به حوالی ۷۵ دلار رسیده است، رشد شدیدی را تجربه کرده و با شیب تندی در برابر دلار آمریکا صعود کرده به طوری که زوج ارز USD/CAD در دهم می سال جاری به مرز ۱۰/۱ سقوط کرد (چون دلار کانادا در مخرج کسر قرار دارد هرچه این عدد کمتر باشد به معنی قوی تر بودن دلار کانادا است) و این در حالی است که این عدد از اوایل سال ۱۹۷۸ مشاهده نشده بود.
از دیگر کالاهای حیاتی و بسیار مهم در عرصه مبادلات جهانی که نفت تأثیر زیادی بر آن دارد می توان به طلا اشاره کرد.
بالا رفتن قیمت نفت موجب افزایش تورم جهانی می شود و در این شرایط سرمایه گذاران علاقه مند هستند تا سرمایه خود را به چیزی تبدیل کنند تا بیشترین مقاومت را در برابر افزایش تورم داشته باشد، طلا یکی از بهترین انتخاب های آنان است و به همین دلیل تقاضا برای طلا بالا رفته و موجب گرانی آن می شود.
از طرف دیگر طلا و نفت عوامل تأثیرگذار مشترک یکسانی دارند که موجب می شود قیمت این دو کالای حیاتی هم جهت باشد. به عنوان مثال تنش های منطقه ای علی الخصوص در خاورمیانه هم باعث بالا رفتن قیمت نفت و هم طلا می شود.
تأثیرگذاری قیمت نفت بر طلا موجب می شود تا نفت به صورت غیر مستقیم بر بسیاری دیگر از کالاها، سهام شرکتها و ارزهای رایج کشورهای مختلف نیز تأثیر بگذارد.

طلا
تغییرات قیمت طلا نیز تأثیر زیادی بر بازارهای مالی جهان دارد. در بازار ارز عمده ارزهایی که رابطه تنگاتنگی با طلا دارند عبارت اند از دلار، فرانک سوئیس و دلار استرالیا. برخلاف نفت که در تمامی روابط خود با دیگر بازارها نقش پیشرو (Leader
) را داشت طلا در رابطه خود با بازار ارز گاه نقش پیشرو و گاه نقش پیرو را بازی می کند.
به عنوان مثال در رابطه طلا با دلار، دلار نقش پیشرو را بازی می کند و تغییرات طلا متأثر از تغییرات دلار است. عکس آن نیز در مواردی دیده شده است. یعنی طلا دلار را مطیع خود کرده و تغییرات دلار از پی تغییر قیمت طلاآمده اما به طور کلی آنچه معمول است اینست که دلار جهت طلا را مشخص می کند. علت این مسئله اینست که طلا در بازارهای جهانی به دلار ارزش گذاری می شود و با بالا رفتن ارزش دلار قیمت طلا برای کسانی که با دیگر ارزها قصد خرید دارند گران می شود و در نتیجه از تقاضای آن کاسته شده که کاهش قیمت را به دنبال دارد. عکس این موضوع نیز صادق است یعنی کاهش ارزش دلار موجب کاهش قیمت طلا برای خریدارانی است با ارزی غیر از دلار که قصد خرید دارند ، در نتیجه تقاضا بالا رفته موجب افزایش قیمت می شود.
بنابراین یکی از اولین قوانین بازار طلا اینست که قیمت این فلز با ارزش دلار رابطه معکوس دارد و در جهت خلاف آن حرکت می کند. البته بسیاری اوقات دیده شده که این قانون نقض می شود و طلا و دلار هم جهت با یکدیگر حرکت می کنند که نمونه مشهور آن هم رفتار بازار در سال
۲۰۰۵ بود که طلا و دلار هر دو افزایش داشتند.
از دیگر ارزهایی که متأثر از قیمت طلا ارزش خود را تنظیم می کند فرانک سوئیس است. کشوری که دارای ذخایر بالای طلا است و به همین دلیل بالا رفتن قیمت این فلز موجب افزایش ارزش پول رایج این کشور می شود.

ممکن است اینجا این سؤال پیش بیاید که چرا دلار با وجود اینکه آمریکا دارای بیشترین ذخایر طلای جهان است از قاعده ای که بین ارزش طلا و فرانک سوئیس است پیروی نمی کند. در پاسخ باید گفت اقتصاد آمریکا اقتصاد بسیار بزرگی است و با اینکه دارای بیشترین ذخایر طلای جهان است اما این میزان طلا به نسبت کل اقتصاد این کشور ناچیز است و وزنه سنگینی محسوب نمی شود اما در مورد سوئیس اینگونه نیست و ذخایر طلای سوئیس برای اقتصاد متوسط این کشور وزنه وزینی محسوب می شود و تغییر ارزش در قیمت طلا اقتصاد این کشور را قدرتمند تر می کند که بالا رفتن ارزش ارز اولین نتیجه آن است.

در بازارهای جهانی بدیهی ترین رابطه برای طلا،نفت و دلار به این ترتیب است كه با افزایش قیمت جهانی نفت به دلیل معامله نفت با دلار، تقاضا برای دلار افزایش یافته و قاعدتاً ارزش دلار افزایش می یابد.

اما به دلیل این كه افزایش ارزش
دلار، صادرات آمریكا و به دنبال آن تراز تجاری این كشور را كاهش می دهد، بنابراین آمریكا مبادرت به عرضه دلاركرده و در مقابل عرضهدلار،طلا خریداری می كند.

با عرضه دلار
و خرید طلا ارزش دلار كاهش و ارزش طلا افزایش می یابد.

البته جدای از تقاضای
طلا در مقابل عرضه دلارتوسط بانك مركزی آمریكا، تضعیف دلارموجب ارزان تر شدنطلا( كه به دلار قیمت گذاری می شود) برای دارندگان سایر ارزهای معتبر می شود و بنابراین تقاضا برای خرید طلا به عنوان یك ابزار سرمایه گذاری مطمئن افزایش می یابد.

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
تاریخ :
بازدید : 95
نویسنده : آرش ایزدمهر

در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر" و "دیراگ" و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند.. آقای دکتر خودشان کارتهای دعوت را طراحی می کنند و حاشیه ی آن را با گل های نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست تزئین می کنند و منشا و مفهوم این گلها را هم توضیح می دهند. چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند.
دکتر می گفت: " برای همه کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویالونش جایی نمی رود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد. همه سر وقت آمدند اما انیشتین 20دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند. من فورا یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم.                                                     
به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنایی را نگه داشته اند و از آن پاسداری کرده اند.                                                           
برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد."                                                  
آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت بعدها انیشتین به من گفت: " وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن 10هزارساله چیست. ما برای کریسمس به جنگل می رویم درخت قطع می کنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را زینت می دهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است."                           
بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را تحلیل و تفسیر می کنند.. به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و معانی ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست شگفت زده شده بودند.                                                                     
بعد با شیرینی های محلی از مهمانان پذیرایی می کنند و کوک ویلون انیشتین را عوض می کنند و یک آهنگ ایرانی می نوازند. همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند. ایشان می گویند موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست. انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه ی دیگری بنوازند. پس از پایان این قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشمهایش را بسته بود چشم هایش را باز کرد و گفت" دقیقا من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند.
آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با "س" شروع می شد توی سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود. بعد توضیح می دهد که این در واقع هفت چین یعنی 7 انتخاب بوده است. تنها سبزه با "س" شروع می شود به نشانه ی رویش.. ماهی با "م" به نشانه ی جنبش، آینه با "آ" به نشانه ی یکرنگی، شمع با "ش" به نشانه ی فروغ زندگی و . . .                                           
همه متعجب می شوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد. آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرفها را نمی زد و نخبگانی مثل انیشتین، بور، فرمی و دیراک این مفاهیم عمیق را درک می کردند.                                 
بعد یک کاسه آب روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقای دکتر برای مهمانان توضیح می دهند که این کاسه 10هزارسال قدمت دارد. آب نشانه ی فضاست و نارنج نشانه ی کره ی زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست. انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود.    
    

                                                                  
از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟                                 
می گوید : "ما در مملکت خودمان 200 سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید. علم شما کجا و علم ما کجا؟!"                                                                                  
خیلی جالب است که آدم به بهانه ی نوروز یا هر بهانه ی خوب دیگر ، فرهنگ و اعتبار ملی خودش را به جهانیان معرفی کند

 

 
 منبع : hessaby.persianblog.ir



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 92
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

می گویند "مریلین مونرو " یک وقتی نامه ای نوشت به " البرت اینشتین " که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه ها یمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند !

اقای " اینشتین " هم نوشت :
ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم .واقعا هم که چه غوغایی می شود !
ولی این یک روی سکه است .
فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود !

 



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,
تاریخ :
بازدید : 94
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

می گویند شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بیدار شد وباعجله دو مسأله راکه روی تخته سیاه نوشته بود یاداشت کرد و بخیال اینکه استاد آنها را بعنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز وآن شب برای حل آنها فکر کرد. هیچیک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت . سرانجام یکی را حل کرد وبه کلاس آورد. استاد بکلی مبهوت شد ، زیرا آنها را بعنوان دونمونه از مسائل غیر قابل حل ریاضی داده بود.
اگر این دانشجو این موضوع را می دانست احتمالا آن را حل نمی کرد ولی چون به خود تلقین نکرده بود که مسئله غیر قابل حل است ، بلکه برعکس فکر می کرد که باید آن مسئله را حل کند سرانجام راهی برای حل مسئله یافت .

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: حکایت , ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 40 صفحه بعد

به عنوان تریدر بازارهای مالی و تحلیلگر تکنیکال سعی دارم در گردآوری و ارائه مطالب مرتبط با بازار فارکس و یا ارز برای علاقمندان خدماتی را در این وبلاگ ارائه دهم

فارکس چگونه بازاری است ؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 287
بازدید کل : 50116
تعداد مطالب : 40
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

 

RSS

Powered By
loxblog.Com