عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ :
بازدید : 317
نویسنده : آرش ایزدمهر

 آربیتراژ عبارت است از فرصت دستیابی به سود بدون ریسک ، از طریق ورود همزمان در دو یا چند بازار ، با یک مثال ساده می خواهیم اشاره ای به مفهوم آربیتراژ داشته باشیم .

فرض کنید سهامی در بورس سهام نیویورک و در بورس لندن معامله می‌شود همچنین فرض کنید، قیمت این سهام در بورس نیویورک 172 دلار و در بورس لندن 100 پوند است. اگر نرخ مبادله پوند و دلار برابر 75/1 دلار برای هر پوند باشد، آنگاه آربیتراژ می‌تواند با خرید مثلاً 100 سهام از بورس نیویورک و فروش آن سهام در بازار لندن به سود بدون ریسک زیر دست پیدا کند.
دلار 300={172-(100×75/1)}×100
یعنی سودی معادل 300 دلار بدون در نظر گرفت هزینه معاملات برای آربیتراژگر تضمین می‌شود.معاملات برای سرمایه‌گذاران کوچک سود آربیتراژی را از بین می برد ، با این حال، هزینه های مربوط به معاملات در بازار تبادلات ارز، برای معاملات بزرگ رقم چندانی نیست و همین موضوع سبب می‌شود که فرصت آربیتراژ بسیار جذاب باشد و همگان بکوشند تا از این فرصت‌ها بیشتر منفعت را کسب کنند.
همچنین باید توجه داشت که فرصت‌های آربیتراژی که یک نمونه آن در بالا ذکر شد نمی‌تواند برای مدت طولانی استمرار داشته باشد . با خرید سهام در بازار نیویورک ، نیرو های عرضه و تقاضا باعث افزایش قیمت سهام می‌شوند و همچنین فروش آنها در بازار لندن ، زمینه کاهش قیمت را فراهم می آورد و به زودی دو قیمت فوق با نرخ مبادله فعلی در دو بازار یکسان خواهند شد. نکته جالب تر این است ، که وجود آربیتراژگرانی که به دنبال کسب سود آربیتراژی هستند، امکان تفاوتی قابل ملاحظه بین قیمت دلار و قیمت پوند را از همان ابتدا غیر ممکن می سازد . به طور کلی می‌توان گفت، وجود تعداد زیادی آربیتراژگر در بازار، به این معنی است که در عمل، فرصت آربیتراژی بسیار کمی در بازار های مالی مشاهده می‌شود .به همین دلیل، بیشتر مسایلی که در خصوص قیمت قراردادهای آتی، پیمان های آینده و ارزش معاملات قراردادهای اختیار معاملات مطرح می‌شوند، بر این پیش فرض مبتنی هستند که فرصت آربیتراژ دیگر وجود ندارد.



:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
تاریخ :
بازدید : 135
نویسنده : آرش ایزدمهر
این 3 پرسش و پاسخ‌های آن 3 محور اساسی در یک سرمایه‌گذاری پیروزمندانه و موفق به شمار می‌رود.
برای اینکه بتوانید در جاده بازار سهام منحرف نشده و در مسیر خود حرکت کنید، بهتر است این نکات خواندنی نوشته شده در کتاب 23 اصل موفقیت وارن بافت را مرور کنید:
هنگامی که باورهای خود درباره علت تغییر قیمت‌ها را مشخص نمودید، قدم بعدی در ایجاد فلسفه سرمایه‌گذاری این است که منظور خود از «ارزش» را مشخص کنید. ممکن است با گراهام و بافت هم عقیده باشید که یک سرمایه‌گذاری از ارزشی ذاتی و قابل اندازه‌گیری برخوردار است یا ممکن است که دیدگاهی مشابه شوارتز داشته باشید مبنی بر اینکه ارزش، هدفی دائما متغیر است که با تغییر دریافت‌ها و اقدامات اشخاص فعال در بازار، مشخص می‌شود یا ممکن است بر این باور باشید که ارزش، در حالی که قابل اندازه‌گیری است، وابسته به شرایط نیز هست. به گونه‌ای که یک لیوان آب برای فردی که در بیابان از فرط تشنگی در حال مردن است،
در مقایسه با من یا شما، ارزش ذاتی (حیات بخش) بسیار بیشتری دارد.
تعریف سرمایه‌گذاری خوب
با مشخص کردن باور خود در مورد ماهیت ارزش حالا می‌توانید تعریف خود از یک سرمایه‌گذاری خوب را ارائه دهید. شما باید قادر باشید که آن را به صورت خلاصه در یک جمله بیان کنید. به این نمونه‌ها در تعریف سرمایه‌گذاران خوب توجه کنید:
وارن بافت: شرکت خوبی که بتوان آن را پایین‌تر از ارزش فعلی درآمدهای آتی خریداری کرد.
جورجی شوارتز: یک سرمایه‌گذاری که بتوان پیش از تشخیص کلی جو روانی بازار آن را خرید و فروش کرد که این موضوع ارزشی را که بازار برای آن متصور است، تغییر خواهد داد.
کارل آیکان: شرکتی بدون سهامدار مدیریتی (کنترل‌کننده) که پایین‌تر از ارزش آن در هنگام انحلال، در حال خرید و فروش است و به صورت بالقوه نمونه‌ای مجذوب‌کننده برای قبضه نمودن مالکیت باشد. بنجامین گراهام: شرکتی که به میزان بسیار کمتری نسبت به ارزش ذاتی‌اش قابل خریداری باشد.
صدها امکان دیگر وجود دارد. چند نمونه دیگر:
تصاحب‌کننده شرکت‌ها: شرکت‌هایی که بخش‌هایی از آنها بیش از کل شرکت ارزش دارد.
تحلیلگر تکنیکال: سرمایه‌گذاری در جایی که شاخص‌های تکنیکال، تغییر در روند قیمت‌ها را نشان می‌دهند.
تعمیرکننده و فروشنده املاک: املاک نیازمند به تعمیر که می‌توان آنها را با ارزشی بسیار بیشتر از میزان سرمایه‌گذاری لازم برای خرید و بازسازی آنها، به فروش رساند.
آربیتراژگر: یک دارایی مالی که بتوان آن را در یک بازار اوراق بهادار خریداری کرد و همزمان در بازار اوراق بهادار دیگری با قیمتی بالاتر فروخت.
سرمایه‌گذار زمان بحران: دارایی‌هایی که پس از سقوط بازار به علت‌ترسی خاص، می‌توان آنها را با قیمت‌های بسیار مناسب و ارزان خریداری کرد.
رسیدن به تعریفی از یک سرمایه‌گذاری خوب که در ذهن شما وجود دارد، اگر نسبت به انواع سرمایه‌گذاری‌هایی که برایتان جالب است، آگاه باشید و باورهای خود درباره قیمت‌ها و ارزش‌ها را شفاف ساخته باشید، آسان خواهد بود
راهنمای خود را انتخاب کنید
سریع‌ترین راه برای تسلط یافتن بر هر چیزی، این است که با فردی خبره در آن زمینه کار کنید.
اگر شخصی هم‌اکنون روش سرمایه‌گذاری مورد نظر شما را تکمیل کرده است، چرا مجددا به ایجاد آن بپردازید؟ به دنبال او بروید. اگر لازم است به او پیشنهاد کنید تا بدون دستمزد برای او کار کنید (همانطور که بافت به گراهام پیشنهاد کرد).
اگر چنین کاری ممکن نیست، می‌توانید راهنمای دیگری از هر کجا که مایلید انتخاب کنید. تا آنجا که می‌توانید هر مطلبی را در مورد او و روش‌هایش بخوانید و مطالعه کنید. هنگامی که در مورد ایجاد یک سرمایه‌گذاری فکر می‌کنید، همیشه از خود بپرسید: «او در این شرایط چه کاری انجام می‌دهد؟»
خود را جای شخص دیگری گذاشتن به ذهن ناخودآگاه شما کمک می‌کند تا برخی از رفتارهای طبیعی و خصوصیت‌های آن شخص را بپذیرید، در حالی که تنها با خواندن در مورد او و تقلید آگاهانه از کارهای او متوجه چنین نکاتی نمی‌شوید. پیش از آنکه فیلمبرداری فیلم «مرد بارانی» آغاز شود، داستین ‌هافمن سه هفته شخصی را که داستان بر اساس او شکل گرفته بود، در همه جا تعقیب کرد. در مرحله‌ای از فیلمبرداری او با تغییر چراغ راهنما از خیابان عبور می‌کند. در حالی که در متن فیلمنامه اینگونه نیست؛‌ هافمن در میان راه ایستاد. آنها بعدا متوجه شدند که این دقیقا همان کاری است که شخصیت اصلی در چنین شرایطی در واقعیت انجام می‌دهد.
حتی اگر بعدا به اصلاح روشی که از راهنمای خود گرفته اید، بپردازید، الگو برداری از او، پذیرش روش‌های پیروزمندانه سرمایه‌گذاری مربوط به وارن بافت و جورجی شوارتز را برای شما آسان‌تر می‌کند.
همان‌طور که وارن بافت می‌گوید: «نکته کلیدی در زندگی این است که چه کسی را به عنوان الگوی خود برگزینیم.»
شخصیت سرمایه‌گذاری شما چیست؟
شاید تعریف شما و بافت از یک سرمایه‌گذاری خوب مشترک باشد. آیا به این معنا است که باید از او الگوبرداری کنید؟
الزاما اینطور نیست. برای مثال می‌توانید برای سرمایه‌گذاری از قوانین بافت پیروی کنید؛ اما همچون برخی از معامله‌گرها اصلاحات خود را در مورد آنها انجام دهید.
تعداد کمی از سرمایه‌گذاران موفق، روش سرمایه‌گذاری بنجامین گراهام را تغییر می‌دهند. آنها شرکت‌هایی را که بسیار بالاتر از ارزش ذاتی خود به فروش می‌رسند، مشخص می‌کنند سپس به فروش استقراضی آنها می‌پردازند.
علاوه بر تصمیم‌گیری در مورد سرمایه‌گذاری‌هایی که می‌خواهید بر آنها متمرکز شوید، شما همچنین باید روش سرمایه‌گذاری خود را انتخاب کنید. یکی از راه‌های انتخاب روشی که کاملا مناسب شما باشد این است که تصمیم بگیرید که آیا شما در درجه اول یک تحلیلگر، معامله‌گر یا آمارگر هستید. هم‌اکنون‌ احتمالا متوجه شده‌اید که کدام شخصیت سرمایه‌گذاری بیشتر با شما تناسب دارد. اگر متوجه نشدید، باید در این مورد فکر کنید که آیا افق سرمایه‌گذاری شما بلندمدت، کوتاه‌مدت یا میان‌مدت است. آیا قصد دارید که خرید کنید و آن را حفظ کنید، یا اینکه به هر دو شکل کوتاه‌مدت و بلندمدت می‌پردازید، در داخل و خارج به خرید و فروش می‌پردازید یا همچون قمارباز حرفه‌ای رویکردی صرفا آماری دارید؟
نکات دیگری که در همین ارتباط باید مورد توجه قرار دهید استعدادها، مهارت‌ها و توانایی‌های شما است. آیا شما از لحاظ ریاضی با استعداد هستید؟ اگر اینطور است، لزوما به این معنی نیست که شما باید از بافت پیروی کنید. ممکن است‌ترجیح دهید که سیستم کامپیوتری و بر پایه محاسبات ریاضیاتی طرح کنید تا از طریق آن به انتخاب سرمایه‌گذاری‌هایی بپردازید که به طور متوسط از انتظار سود مثبت برخوردار هستند؛ این رویکردی کاملا آماری است.
یا شاید شما فردی اجتماعی هستید و یافتن ایده‌های سرمایه‌گذاری از طریق صحبت با مدیران، رقبا، خرده فروش‌ها، تهیه‌کنندگان، و افراد دیگری که در معاملات هستند، را روش آسان‌تری بدانید. یا شاید روش شما، خواندن احساس معامله‌گرها در تالار بورس است.
نکته کلیدی، اتخاذ روش و راهبردی است که به بهترین شکل با شخصیت شما هماهنگ باشد و از مهارت‌ها و توانایی‌های شما به خوبی استفاده کند. یکی از راه‌های میانبر، بررسی سرمایه‌گذاران و معامله‌گران مختلف است تا رویکردی را بیابید که بیشترین تاثیر را بر روی شما دارد. هنگامی که چنین کاری را انجام دادید، آماده خواهید بود تا طراحی سیستم سرمایه‌گذاری خود را آغاز کنید.
استرس عاملی است که باید در هنگام انتخاب روش و طرح سیستم سرمایه‌گذاری خود به آن توجه کنید و برای موفقیت آن را مدیریت کنید. سرمایه‌گذاران موفق به طرق مختلف با استرس برخورد می‌کردند، از جمله از طریق ورزش کردن، انجام مدیتیشن، استفاده کامل از تعطیلات و مرخصی‌ها یا از طریق اصلاح سیستم‌های خود برای کاهش یا از بین بردن میزان استرس.
 

منبع: www.bourse24.ir


:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
:: برچسب‌ها: سرمایه گذاری , املاک , ,
تاریخ :
بازدید : 115
نویسنده : آرش ایزدمهر

فارکس چیست ؟
 به زبان ساده "فارکس" بورس بین المللی تجارت ارز می باشد. این بازار به دلیل نوسانات قابل توجه و حجم بالای معاملات، فرصت مناسبی است برای افراد و موسساتی که مایل اند در بورس بین المللی به تجارت و سرمایه گذاری بپردازند.
 امروزه با استفاده از تکنولوژی پیشرفته، این امکان فراهم شده است تا سرمایه گذاران، تحولات و نوسانات لحظه به لحظه تمامی بورس های جهان را زیر نظر گرفته و از فرصت های سرمایه گذاری در هر کجای جهان بهره اقتصادی ببرند. در واقع تکنولوژی محدودیت ها را از بین برده و سرمایه گذاری و معامله در تمامی بورس های جهان برای تمامی افراد میسر گردیده است. به این معنی که همه می توانند از طریق اینترنت به شبکه تجارت بین المللی متصل شده و قیمت های لحظه ای تمامی کالا ها، ارز ها و سهام را مشاهده و تحلیل نمایند و در فرصت های مناسب، دستورات خرید و فروش خود را به کارگزاران بین المللی برای معامله ارز، سهام، طلا، نفت و سایر کالاهای قابل معامله ارسال کنند.
 کافی است تحلیل کنید و به نتیجه برسید که کدام ارز در مقابل ارز دیگر قوی خواهد شد، کدام کالا (نفت، طلا و...) ارزان یا گران خواهد شد و کدام شاخص سهام (داو جونز، نزدک، S&P و...) رشد یا نزول خواهد داشت. در این هنگام می توانید با یک کلیک دستور خرید یا فروش را به کارگزار خود ارسال کنید. معامله مورد نظر شما در عرض چند ثانیه اجرا خواهد شد و شما می توانید از نوسانات قیمت منتفع شوید.
 بورس بین المللی ارز (فارکس) با میانگین گردش مالی 2 تریلیون دلار در روز، بزرگترین بازار مالی جهان محسوب می شود که هم اکنون شما نیز می توانید به عنوان یک معامله گر و سرمایه گذار خصوصی، از نوسانات آن بهترین بهره را ببرید.
 بسیاری از موسسات سرمایه گذاری، بانک ها و اشخاص حقیقی در سراسر جهان به تجارت و سرمایه گذاری در بورس های بین المللی ارز، کالا و سهام مشغول اند و از این راه پول می سازند. در ایران نیز طی چند سال گذشته شرکت ها و افراد بسیاری به تجارت در بورس بین المللی ارز ( فارکس ) و سایر بورس های جهانی روی آورده اند و رفته رفته با پی بردن به پتانسیل های بالای این بازار و نقش آن در تولید ثروت، سرمایه گذاران و معامله گران بسیاری جذب این بازار ها شده اند.
 نکته ای که لازم است به آن اشاره شود، لزوم کسب دانش تحلیل این بازارها می باشد. در دنیای تجارت امروزی، دانش و اطلاعات مهم ترین نقش را ایفا می کند. یعنی شما باید بدانید که در چه زمانی، کدام ارز، کالا و یا سهام را بخرید و کدام را بفروشید. همین نکته است که باعث سود یا ضرر شما خواهد شد. بنا بر این توصیه اکید ما این است که قبل از شروع انجام معاملات، حتما دانش کافی را کسب کنید و پس از آن اقدام به معامله نمایید.
 
 بازار فارکس یک بازار بین بانکی است که در آن ارزهای مختلف معامله می شوند در این بازار یک ارز را توسط ارز دیگری معامله می کنید . برای مثال اگر احساس می کنید که ارزش ارزی در حال افزایش است آن ارز را خریداری می کنید و هنگامیکه ارزش آن افزایش یافت به فروش آن می پردازید.
 
 البته این معامله می تواند بر عکس نیز انجام پذیرد . بدین معنا که ارز گران را ابتدا بفروشید و پس از ارزان شدن بخرید . این ویژگی، دو طرف بودن بازار است . پس در هر معامله دو ارز وجود دارد، ارزهایی که در برابر دلار قرار می گیرند را ارزهای Major و ارزهایی که برابر دلار نمی باشند را Cross rate گویند . برابری ارزها به شکل، EUR/USD ، USD/JPY و... نمایش داده می شود .
 
 معامله در فارکس را می توان در دو شعار خلاصه کرد : ( ابتدا در نرخ بالا بفروشید و سپس در نرخ پایین بخرید یا ابتدا در نرخ پایین بخرید و سپس در نرخ بالا بفروشید ) .
 
 بازار فارکس بزرگترین بازار تجاری جهان بوده و حجم معاملات روزانه بسیار بالایی دارد . این بازار در ابتدای شکل گیری تنها بر روی بانکها و سایر موسسات دولتی بزرگ باز بود اما با گسترش علم ارتباطات و الکترونیک امروزه این بازار فرا گیر شده است . نحوه شکل گیری این بازار در بخش تاریخچه فارکس آمده است . برای موفقیت در این بازار باید تدابیری در نظر گرفته شود، این تدابیر را می توان به طور کلی به دو گروه تجزیه و تحلیل فنی، تجزیه وتحلیل خبری تقسیم کرد .
 چرا و چگونه در بازار تبادل ارز جهانی معامله کنید ؟
 
 
 برای تجزیه وتحلیل فنی سه نظریه اصلی وجود دارد :
 
 1- همه چیز در روند بازار خلاصه می شود.
 
 2- تغییر نرخها هدفمند است .
 
 3- تاریخ تکرار پذیر است .
 
 
 بازار فارکس بزرگترین وشناورترین بازار جهان است . این بازار تا کنون عرصه فعالیت بزرگترین موسسات اقتصادی همچون بانکهای مرکزی ، تعاونی های جهانی و ... بوده است .
 
 امروزه در کنار این شرکتهای بزرگ، معامله گران شخصی نیز به این بازار دسترسی داشته و از موقعیتهای موجود آن سود می برند ودر حقیقت این اشخاص بازیگران بزرگترین بازار اقتصادی جهان هستند .
 
 حال با استفاده از تحلیل آماری و ریاضیاتی ، قادر خواهید بود تا حد موثری روند بازار را تخمین بزنید .
 
 در بخش تجزیه و تحلیل خبری باید وضعیت کنونی ارز را از دیدگاه اقتصادی ، سیاسی و اخبار بررسی کرد و با پیش بینی تاثیر این اخبار بر روی بازار ، روند تغییر نرخ را حدس زد . رخدادهای مهمی که دراین بخش موثرند شامل نرخ تورم ، نرخ بیکاری ، نرخ بهره بانک مرکزی و ... می باشند . 
 



:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
:: برچسب‌ها: بازار فارکس , نفت , طلا , نواسانات , سرمایه گذاری , بورس بین الملل , کالا , ارز , تجارت ارز , تحلیل , Cross rate , روند , شناور , تجزیه و تحلیل , نرخ تورم , ژیش بینی , نرخ بیکاری , سیاسی , اخبار , بهره بانکی ,
تاریخ :
بازدید : 230
نویسنده : آرش ایزدمهر

درود بر شما

قبل از اینکه در مورد شاخاب پارس که بعد از دگرگونی عمدی در زبان پارسی به خلیج فارس مشهور است صحبت کنم لازم می بینم در مورد درود و واژه ای به نام سلام اول کمی صحبت کنم .

متاسفانه همین که می خواهیم قدمی از قدم برداریم دچار مشکلاتی منجمله واژگان ایرانی و الفاظ عربی هستیم چه رسد به بحث پیرامون مناقشات اعراب بر سر شاخاب پارس . من فکر نمی کنم ایرانیان بر سر این موضوع مناقشه ای داشته باشند . گمان می کنم اعراب این مسئله را مناقشه برانگیز جلوه می دهند تا واکنش ما را بینند .

به هر حال

به آن هم خواهیم رسید .

می گویند سلام سلامتی می آورد در صورتیکه این دو واژه از نظر ریشه ای هیچ ارتباطی با هم ندارند . واژه درود یک واژه ناب پارسی و ایرانی است . استاد فریدون جنیدی در اینباره می گوید : واژه ای در اوستا وجود دارد به نام دراوات که به معنی تندرستی است .این واژه در زبان پهلوی تبدیل به درات و آنگاه در پارسی به دراد شده و امروزه به آن می گوییم درود .

واما سلام

واژه سلام در زبان عربی از واژه اسلام به معنی تسلیم و سرسپردگی است . واژه تندرستی در زبان عربی می شود : صحه .

بعلاوه اگر بخواهیم به کلمه سلامتی نیز ارتباط دهیم باز هم نمی شود چرا که سلامتی خود نیز از سلامه و ی ساخته شده که ارتباطی با موضوع نخواهد داشت .

اینگونه کلمات در به کارگیری روزمره کم کم نهادینه شده و به صورت واژگان درخواهد آمد که در مورد سلام اینگونه بوده است .

هرچند کلمه سلام تنها یک واژه می باشد و در مقابل تمامی کلمات عربی در زبان امروزی پارسی هیچ است اما با درست ادا کردن یک واژه که در آغاز تمام جملات استفاده می شود می توانیم از بروز دیگر وازگان منحوس عربی جلوگیری کنیم . زیرا زیبایی و شیوایی زبان پارسی به کلمات پسندیده و ریشه دار کهن وابسته است .

در مورد شاخاب پارس نیز همینطور است . سستی در به کارگیری کلمات پارسی و بی اهمیتی به واژگان اصیل ایرانی این توهم را در ذهن اعراب ایجاد خواهد کرد که می توان با تغییر دادن نام شاخاب پارس به خلیج العربی گام دیگری را در هویت بخشیدن به تمدنی بی ریشه و اساس و رنگ بخشیدن به فرهنگی بی پایه و دون پایه برداشت .

جای بسی تاسف است که ایرانیان در یک خواب طولانی به سر می برند و نمی خواهند ببینند که در بیداری رنگهایی برای دیدن وجود دارد .در بیداری جایگاهی برای بودن وجود دارد . در بیداری هویتی برای افتخار به آن وجود دارد . در بیداری ترنمی برای شنیدن وجود دارد .

 شیوه اعراب فعلی در تاراج سرزمینها و فرهنگ و تمدن ملل دیگر دقیقا مشابه اجدادشان است . اگر در تاریخ نگاهی افکنیم  اولین حمله اعراب در براندازی پادشاهی ایران به صورت یک حمله کوچک و بی اهمیتی به آرامی نشینان بصره بود و بعد از آن حمله به تعدادی از سربازان ایرانی . فروکش کردن ترس از امپراتوری ایران در وجودشان با عدم پیگیری و مجازات اعراب متجاوز از سوی ایران باعث جری شدن آنها و گردآوری سپاه و در نهایت حمله به ایران شد .

حمله ای که با خیانت عده ای در دربار ایران برای رسیدن به تاج و تخت به پیروزی اعراب انجامید و مسیر تاریخ را به بیراهه برد .

بیراهه ای که امروز شاهد تبعات پیاپی آن خواهیم بود . به نظرم نسل جدید اعراب بر خلاف ما ایرانیان به توصیه ها و وصیت اجدادشان به خوبی عمل می کنند و در نهایت اگر به همین منوال پیش بروند موفق نیز خواهند شد .

ملتی که هویت خود را از دست بدهد ثروت ملی خود را نیز از کف می دهد . و وقتی ثروتی نباشد تن به هر کاری می دهد .

امروز اگر بتوانند نام شاخاب پارس را به خلیج العربی و یا هر واژه عربی دیگری تغییر بدهند فردا نیز جزایر را طلب کرده و پس فردا نیز به ما موالی خواهند گفت .

به قسمتی از ویکی پدیا  توجه کنید :

به هنگامیکه تازیان به سوی ایران تاختند بر خلاف اصول اسلام که آوای برابری و برادری سر می‌دادند، شهرها و قلعه‌های بسیاری را ویران بساختند و دودمانهای زیادی را ازمیان برداشتند. عربان مال و ثروت توانگران و اغنیا را غارت نموده و غنایم وانفال نام نهادند و دختران و زنان ایرانی را در بازارهای حجاز به نامهایی بسان سبایا و اسرا فروختند و از کشاورزان و پیشه وران ایرانی که اسلام را نمی‌پذیرفتند به زور باج گرفته و نام جزیه بر آن نهادند. بدیهی است که تمامی این اعمال در سایه تازیانه و شمشیر انجام می‌پذیرفت. ایرانیان  پس از تأسیس سلسله موروثی امویان به دست معاویه بن ابوسفیان که پایه‌های حکومت خویش را برپایه برتری نژادی اعراب و تحقیر غیرعربان بنا نهاده بود مورد ستم و ازار بیشتری نسبت به دوران حکومت خلفای راشدین قرار گرفته بودند و بسیار پست شمرده می‌شدند و با انان بسان بندگان رفتار می‌گشت و موالی خوانده می‌شدند

 بنابراین به وضوح می توان به انگیزه آنها که فقط جمع آوری هویت و اعتبار بین المللی ولو به قیمت تاراج فرهنگ و تمدن دیگران باشد پی برد .

 

گفته می شود برای برحق بودن ایران امضاء دهید و مدارک تاریخی دال بر برحق بودن ایران بر سر این موضوع ارائه دهید . در مورد اینکه ایران بر حق است یا اعراب اصلا حیف وقت و زمان که بخواهیم به این مورد اختصاص دهیم . مانند این است که اعراب بخواهند در مورد کل کشورمان دعوی مالکیت کنند و ما بخواهیم درمورد برحق بودنمان و اینکه ایران برای ما بوده است و اسنادی به میان بیاوریم بحث کنیم . واقعا جای تعجب است که عده ای ایرانی نما سنگ عربها را خواسته و ناخواسته به سینه می زنند .

شاخاب فارس برای ایران است و اگر خود ما هم بخواهیم دو دستی به عربها بدیم نمی شود . به راستی نمی شود دریای به این بزرگی را که از کهن ترین دست نبشته ها تا کنون شاخاب پارس نام داشته برای قوم و قبیله ای که چند صد سال بیشتر سابقه تاریخی ندارد به نام انها زد و تقدیم آنها کرد حتی اگر مخارج کل جهان را نیز بپردازند باز هم نمی شود .

شاید کشورهایی مثل دول اروپایی و ارگانها و شرکتهایی همچون گوگل برای گریز از بحرانهای اقتصادی به تبلیغ و ترویج نامهای دلخواه کارفرمایانشان که همان اعراب هستند بپردازند ولی به راستی چنین چیزی شدنی نیست . موضوع اصلی اهانت و توهین همیشگی عربها به کیان و خاک این مملکت است که متاسفانه به دلایل عدیده ای نمی توان آنها را جای خودشان نشاند و می بایستی تحمل نمود

 



:: موضوعات مرتبط: تاریخی , عمومی , ,
:: برچسب‌ها: هویت , خلیج پارس , خلیج فارس , درود , سلام , اعراب , شاهنشاهی , اوستا , بسان , سبایا , اسلام , ثروت , غارت , غنایم , سرسپردگی , شاخاب پارس ,
تاریخ :
بازدید : 160
نویسنده : آرش ایزدمهر

       

سیاه چاله های فضایی

 

سیاه‌چاله ناحیه‌ای از فضا-زمان است که هیچ چیز، حتی نور نمی‌تواند از میدان گرانشی آن بگریزد.  وجود سیاه‌چاله‌ها در نظریه نسبیت عام آلبرت اینشتین پیش بینی می‌شود. این نظریه پیش بینی می‌کند که یک جرم به اندازه کافی فشرده می‌تواند سبب تغییر شکل و خمیدگی فضا-زمان وتشکیل سیاهچاله شود. پیرامون سیاهچاله رویه‌ای ریاضی به نام افق رویداد تعریف می‌شود که هیچ چیزی پس از عبور از آن نمی‌تواند به بیرون برگردد و نقطه بدون بازگشت است.
 صفت «سیاه» در نام سیاه‌چاله به این دلیل است که همه نوری که به افق رویداد آن راه می‌یابد را به دام می‌اندازد که این دقیقا مانند مفهوم جسم سیاه در ترمودینامیک می‌باشد.  مکانیک کوانتوم پیش‌بینی می‌کند که سیاهچاله‌ها مانند یک جسم سیاه با دمای متناهی از خود تابش‌های گرمایی گسیل می‌کنند. این دما با جرم سیاهچاله نسبت وارونه دارد و از این روی مشاهده این تابش برای سیاهچاله‌های ستاره‌ای و بزرگتر دشوار است.
اجسامی که به دلیل میدان گرانشی بسیار قوی اجازه گریز به نور نمی‌دهند برای اولین بار در سده ۱۸ (میلادی) توسط جان میشل و پیر سیمون لاپلاس مورد توجه قرار گرفتند. اولین راه حل نوین نسبیت عام که در واقع ویژگیهای یک سیاهچاله را توصیف می‌نمود در سال ۱۹۱۶ میلادی توسط کارل شوارتزشیلد کشف شد.  هر چند که تعبیر آن به صورت ناحیه‌ای از فضا که هیچ چیز نمی‌تواند از آن بگریزد، تا چهار دهه بعد به خوبی درک نشد.
برای دوره‌ای طولانی این چالش مورد کنجکاوی ریاضیدانان بود تا اینکه در میانه دهه ۱۹۶۰، پژوهش‌های نظری نشان داد که سیاهچاله‌ها به راستی یکی از پیش بینی‌های ژنریک نسبیت عام هستند. یافتن ستارگان نوترونی باعث شد تا وجوداجرام فشرده شده بر اثر رمبش گرانشی به عنوان یک واقعیت امکانپذیر فیزیکی مورد علاقه دانشمندان قرار گیرد.  اینگونه پنداشته می‌شود که سیاهچاله‌های ستاره‌ای در جریان فروپاشی ستاره‌های بزرگ در یک انفجار ابرنواختری درپایان چرخه زندگیشان بوجود می‌آیند.
جرم یک سیاهچاله پس از شکل گیری می‌تواند با دریافت جرم از پیرامونش افزایش یابد. با جذب ستارگان پیرامون و بهم پیوستن سیاهچاله‌های گوناگون، سیاهچاله‌های کلان جرم با جرمی میلیونها برابر خورشید تشکیل می‌شوند. .
یک سیاهچاله به دلیل اینکه نوری از آن خارج نمی‌گردد نادیدنی است اما می‌تواند بودن خود را از راه کنش و واکنش با ماده از پیرامون خود نشان دهد. از راه بررسی برهمکنش میان ستاره‌های دوتایی با همدم نامرئیشان، اخترشناسان نامزدهای احتمالی بسیاری برای سیاهچاله بودن در این منظومه‌ها شناسایی کرده‌اند. این باور جمعی در میان دانشمندان رو به گسترش است که در مرکز بیشتر کهکشان‌ها یک سیاه‌چاله کلان‌جرم وجود دارد. برای نمونه، دستاوردهای ارزشمندی بازگوی این واقعیت است که در مرکز کهکشان راه شیری ما نیز یک سیاهچاله کلان جرم با جرمی بیش از چهار میلیون برابر جرم خورشید وجود دارد.
مهمترین ویژگی که یک سیاهچاله را تعریف می‌کند پیدایش افق رویداد است. افق رویداد به شکل کروی یا تقریبا کروی با شعاع شوارتزشیلد حول نقطه مرکزی سیاهچاله‌است. این کره ناحیه‌ای از فضا زمان است که عبور نور و ماده از آن تنها در یک جهت و به طرف درون آن ممکن است. درون این کره سرعت گریز از سرعت نور بیشتر خواهد بود و از آنجاییکه هیچ جسمی توانایی حرکت باسرعت بیشتر از سرعت نور را ندارد، هیچ جسمی توانایی گریز از این منطقه را ندارد.
هر جرم یا انرژی که به یک سیاه چاله نزدیک شود، در داخل فاصله معینی که افق رویداد آن خوانده می‌شود، به طور مقاومت ناپذیری به درون سیاه چاله کشیده می‌شود. نوری که از اطراف یک سیاه چاله عبور می‌کند، اگر به افق رویداد نرسد، روی مسیری منحنی شکل از کنار آن می‌گذردو اگر به افق رویداد برسد، در سیاه چاله سقوط می‌کند. افق رویداد را از این رو به این نام می‌خوانند که از درون آن اطلاعات راجع به آن رخداد به مشاهده کننده نمی‌رسد ومشاهده کننده نمی‌تواند یقین حاصل کند که این اتفاق رخ داده‌است. .
آنگونه که در نسبیت عام پیش بینی می‌شود، حضور یک جسم باعث خمش فضا-زمان می‌شود به گونه‌ای که مسیرهایی که ذرات طی می‌کنند به سمت جرم خمیده می‌شوند.  در افق رویداد یک سیاهچاله این تغییر شکل به اندازه‌ای قوی می‌شود که هیچ مسیری که از سیاهچاله دور شود وجود نخواهد داشت.
از دید یک ناظر دور زمان در نزدیکی سیاهچاله کندتر از نقاط دورتر خواهد گذشت.  این پدیده به نام اتساع زمان نامیده می‌شود. شیئی که به افق رویداد نزدیک شود به نظر خواهد رسید که هرچه نزدیکتر می‌گردد از سرعت آن کاسته می‌شود و زمانی بی نهایت طول خواهد کشید تا به آن برسد.  و چون تمام فرایندهای این ذره کند تر می‌شود، نوری که منتشر می‌کند تاریکتر و قرمزتر خواهد شد که این اثر به نام انتقال به سرخ گرانشی نامیده می‌شود.  سرانجام در نقطه‌ای که به افق رویداد می‌رسد این جسم کاملا تاریک و غیر قابل مشاهده می‌شود.
ازسوی دیگر ناظری که به درون سیاهچاله سقوط می‌کند در زمانی که افق رویداد را رد می‌کند متوجه هیچکدام از این تاثیرات نخواهد شد. طبق ساعت خود وی، او افق رویداد را در زمانی متناهی رد می‌کند اگرچه هرگز نمی‌تواند بفهمد که دقیقا در چه زمانی از افق رویداد رد شده‌است زیرا غیر ممکن است که بتوان با مشاهدات محلی، موقعیت افق رویداد را تعیین کرد.
افق رویداد یک سطح جامد نیست و مانع ورود ماده یا تابشی که به سمت ناحیه داخل آن در حرکت است نمی‌شود. در واقع افق رویداد یک ویژگی تعریف شده سیاهچاله‌است که حدود سیاهچاله را مشخص می‌کند. علت سیاه بودن افق رویداد هم این است که هیچ پرتوی نور یا تابش دیگری نمی‌تواند از آن بگریزد. از این رو افق رویداد هر آنچه را که درون آن اتفاق می‌افتد از دید دیگران پنهان نگه می‌دارد.
با در نظر گرفتن ماهیت عجیب سیاهچاله‌ها شاید طبیعی باشد که این سوال به ذهن خطور کند که آیا چنین اجسام عجیبی می‌توانند در طبیعت وجود داشته باشند یا اینکه این اجسام تنها جواب‌های پاتولوژیکی برای معادلات انیشتین هستند. خود انیشتین به اشتباه گمان می‌کرد که سیاهچاله‌ها نمی‌توانند تشکیل شوند زیرا او بر این باور بود که تکانه زاویه‌ای ذرات در حال سقوط حرکت آنها را در شعاع خاصی پایدار می‌نمود.  این باعث شد که جامعه نسبیت عام تا مدت‌ها نتایج مخالف را از دست بدهد. هر چند که گروه کمتری از نسبیت پردازان همچنان بر این باور بودند که سیاهچاله‌ها اجسام فیزیکی واقعی هستند   و این گروه تا پایان دهه ۱۹۶۰ اکثر پژوهشگران این زمینه را متقاعد کرده بودند که هیچ مانعی برای بوجود آمدن افق رویداد وجود ندارد.
زمانی که یک افق رویداد تشکیل می‌شود، پنروز ثابت نمود که یک تکینگی در نقطه‌ای درون آن بوجود می‌آید. مدت کوتاهی پس از وی هاوکینگ نشان داد که بسیاری از راه حل‌های کیهان شناسی که مهبانگ را توصیف می‌کنند نقاط تکینه‌ای بدون میدان‌های اسکالر یا مواد عجیب دیگر دارند. راه حل کر، قضیه بدون مو و قوانین ترمودینامیک سیاهچاله‌ها نشان دادند که خواص فیزیکی سیاهچاله‌ها ساده و قابل فهم هستند و این اجسام موضوعات مناسبی برای پژوهش هستند.
ابتدایی ترین فرایندی که انتظار می‌رود به تشکیل سیاهچاله‌ها بینجامد، رمبش گرانشی اجسام بسیار سنگین همچون ستاره هاست. البته فرایندهای عجیب تری نیز هستند که ممکن است به تولید سیاهچاله‌ها بینجامد .
شمار سیاهچاله‌ها در جهان به قدری زیاد است که شمردن آنها امکانپذیر نیست. کهکشان راه شیری به تنهایی در حدود صد میلیارد ستاره دارد که از هر هزار ستاره تقریبا یکی به اندازه‌ای بزرگ هست که به سیاهچاله تبدیل شود. پس کهکشان ما باید در حدود صد میلیون سیاهچاله ستاره‌ای داشته باشد. اما تاکنون تنها یک دوجین از آنها شناسایی شده‌اند. از آنجا که در محدوده‌ای از جهان که از زمین قابل مشاهده‌است در حدود صد میلیارد کهکشان وجود دارد و سیاهچاله‌های کلان جرم نیز در مرکز این کهکشان‌ها قرار دارند پس باید در حدود صد میلیارد سیاهچاله کلان جرم در این ناحیه از جهان وجود داشته باشد.
 
منبع : ویکی پدیا


:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
:: برچسب‌ها: سیاه چاله , فضا , زمان , فضا-زمان , نور , میدان گرانشی , نسبیت , نسبیت عام , نسبیت عام آلبرت اینشتین , آلبرت اینشتین , جرم , فشرده , خمیدگی , افق رویداد , دام , جسم سیاه , ترمودینامیک , مکانیک کوانتوم , تابش های گرمایی , دما , ستاره , جان میشل , پیر سیمون لاپلاس , کارل شوارتزشیلد , ژنریک نسبیت عام , نوترونی , ستاره نوترونی , اجرام فشرده , فروپاشی ستاره ها , کلان جرم , خورشید , منظومه , اختر شناس , کهکشان , کهکشان راه شیری , کروی , منظومه , شعاع شوارتزشیلد , رخداد , خمش , اتساع زمان , پاتولوژیکی , تکانه زاویه‌ای , تکینگی , رمبش , ,
تاریخ :
بازدید : 123
نویسنده : آرش ایزدمهر

شهداد حیدری :

در روان‌شناسی امروز، رنگ‌ها ارزشی نمادین دارند و همانند کلیدی گمان بُرده می‌شوند که لایه‌های پنهانی شخصیت انسان‌ها را آشکار می‌سازند. هر رنگ تاثیر ویژه‌ای دارد: برخی شادی‌بخش‌اند، برخی سرزندگی و جنبش را پدید می‌آورند و رنگ‌هایی نیز اثری اندوه‌زا دارند. در استوره‌شناسی نیز همین‌گونه است و رنگ‌ها، رمزی برای درک مفاهیم دانسته می‌شوند. پس شگفت نیست اگر شاهنامه، که شالوده‌اش برپایه‌‌ي استوره و حماسه است، سرشار از اشاره‌های نمادین به رنگ‌ها باشد. یافتن آن معناهای نمادین، نه تنها ارزش‌های هنری شاهنامه را آشکار می‌سازد، بلکه راهی برای پی بردن به راز و رمز داستان‌ها و رویدادهای استوره‌ای و حماسی نیز هست. در شاهنامه بیش از 4 هزاربار از عنصر رنگ بهره برده شده است.

رنگ سپید
‌در رمزشناسی رنگ‌ها، سپید، رنگ مینوی و جاودانگی است. هرگاه سپید با رنگ زرین پیوسته شود، سپندینگی افزون‌تری خواهد یافت. برپایه‌ی پژوهش دکتر کاووس حسن‌لی، در شاهنامه 304 بار واژه‌ی سپید به کار رفته است که 28 بار آن برای برآمدن خورشید و ماه است و 25 بار دیگر درباره‌ی روشن شدن زمین. 114 بار نیز برای نشان دادن زیبایی است. از این میان 94 نمونه برای توصیف زیبایی زنان، 13 نمونه برای وصف پادشاهان و 8 بار نیز برای توصیف پهلوانان است. اما نکته این‌جاست که در همه‌ی این نمونه‌ها، هیچ‌گاه از خود واژه‌ی سپید نام برده نشده است. بلکه به جای آن واژه‌هایی چون: روزگون، ماه‌روی، ماه‌چهر، سیمین‌بر و... به کار رفته است.
-‌ در شاهنامه حتا به سپیدی سوگند خورده می‌شود: به دادار دارنده سوگند خورد/ به روز سپید و شب لاژورد.
-‌ با این‌همه در یک نمونه، سپید بارمعنایی منفی دارد؛ و آن در نام «دیو سپید» است. هرچند تَنِ این دیو نیز هم‌چون قیر، سیاه است.

رنگ بنفش
رنگ بنفش هیجان‌انگیز است و از دید روانی به رفتار انسان تندی و شتاب می‌بخشد. از این‌رو در شاهنامه رنگ درفش بسیاری از جنگجویان، بنفش است.‌ یک نمونه‌ی آن، درفش بنفش رستم است که بر زمینه‌ی آن پیکر اژدها نقش شده است. در روان‌شناسی رنگ‌ها، بنفش، رنگ پویایی شمرده می‌شود و اضطراب و ترس را می‌کاهد. افزون‌بر این‌که نیروزا است و پایداری بدن آدمی را افزایش می‌دهد. همین نکته نشان می‌دهد که چرا رنگ بنفش را برای درفش رستم- جهان‌پهلوان ایران- برگزیده‌اند.
-‌ در شاهنامه 89 بار واژه‌ی بنفش آمده است. از همه شگفت‌تر آن‌که گاه از واژه‌ی بنفش برای برآمدن یا فرورفتن خورشید بهره برده شده است.

رنگ سبز
رنگ سبز در هیچ‌کدام از ابزارها و کارزارهای شاهنامه دیده نمی‌شود. چون سبز نشانه‌ی بردباری و نرمش است و رنگ ساکن و ایستایی شمرده می‌شود که هیچ پیوندی با جنگ و نبرد و چالاکی رزم‌آوران ندارد. از این‌رو فردوسی آگاهانه این رنگ را برای نبردها به کار نمی‌برَد.
-‌ البته در شاهنامه 64 بار واژه‌ی سبز آورده شده که به پژوهش دکتر حسن‌لی، 26 بار آن توصیف چمن، درخت، طبیعت و مانند آن است. 20 بار نیز برای بازگویی تندرستی و شادکامی و دیرزیوی به کار رفته است؛ که هیچ‌کدام پیوندی با جنگ و کارزار ندارند.
-‌ سراپرده‌ی رستم نیز سبز است. چون او مایه‌ی سرافرازی و خرمی ایران است.

رنگ زرد
در روان‌شناسی رنگ‌ها، زرد نشانه‌ی آرامش و رهاشدن از دشواری‌هاست. افزون بر این‌که رنگی عاطفی است که امیدبخش هم هست. رنگ خورشید شاهنامه از جنس دیبا و یاقوت زرد(زبرجد) است. از این‌رو، گرم و گیرا و برانگیزاننده است: چو خورشید با رنگ دیبای زرد/ ستم کرده بر توده‌ی لاژورد.
-‌ 313 بار واژه‌ی زرد در شاهنامه دیده می‌شود. شگفت است که رنگ اشک در این کتاب، زرد است: همی ریخت از دیدگان آب زرد/ همی از جهان آفرین یاد کرد.

رنگ سیاه
دکتر حسن‌لی می‌نویسد که 668 بار رنگ سیاه در شاهنامه به کار رفته است که 485 با آن با واژه‌ی سیاه و نمونه‌های دیگری چون: آبنوس، قیر، قار، دیزه، شبرنگ، شبگون و... است. واژه‌ی تیره 443 بار و واژه‌ی تاریک 52 بار در شاهنامه آورده شده است. فردوسی بیش از 80 بار از واژه‌ی سیاه برای نشان دادن انبوهی لشکر بهره برده است.
-‌ در استوره و باور ایرانی، سیاه رنگ اهریمن و نیروهای آن است. هم‌چنین رمز دروغ و پلیدی شناخته می‌شود. از این‌رو همه‌ی دیوهای شاهنامه به رنگ سیاه‌اند. اژدها و مارها نیز رنگ سیاه دارند. همانند دو ماری که از دوش ضحاک سربرآوردند.
-‌ فردوسی هنگام توصیف چهره‌های منفی و اهریمنی شاهنامه، از رنگ سیاه سود می‌جوید. ابزارهای آن‌ها هم به رنگ سیاه و تیره است. در شاهنامه 35 بار از درفش سیاه نام بُرده شده است که به‌جز 4 نمونه، همه‌ی نمونه‌های دیگر درفش دشمنان ایران‌اند.
-‌ اما چون سیاه گاه نماد قدرت و شکوه دانسته شده است، خرگاه و سراپرده و مهد و چتر برخی از پادشاهان و وابستگان آن‌ها، به رنگ سیاه است. همانند سراپرده‌ی توس و یزدگرد سوم و بارگاه کیخسرو. در این نمونه‌ها سیاه رنگ مثبت است.
-‌ اگر سیاه در کنار رنگ زرد به کار بُرده شود، برای نشان دادن خطر و مرگ و هشدار است. از این‌رو، هنگامی که سیاوش می‌خواهد تورانیان را هشدار بدهد که اگر او را بکشند، ایرانیان به خونخواهی خواهند آمد، رنگ سیاه را به درفش کاویانی ایرانیان(درفشی که رنگ آن سرخ و زرد و بنفش است) می‌افزاید: بسی سرخ و زرد و سیاه و بنفش/ از ایران به توران ببینی درفش.
در نشانه‌شناسی امروز هم رنگ سیاه  در کنار زرد، خبر از هشدار و پرهیز دادن دارد.
-‌ رنگ برخی از اسب‌های شاهنامه نیز سیاه است که نشان از توانایی و قدرت آن‌ها دارد. همانند اسب سیاوش، اسفندیار و خسروپرویز. در شاهنامه بیش از 100 بار از رنگ سیاه برای نشان دادن رنگ حیوانات بهره برده شده است.

رنگ سرخ
سرخ نشان‌دهنده‌ی نیرو و کشش است و گرمی و هیجان روحی پدید می‌آورَد. از دیگر ویژگی‌های آن نیروی بدنی، پایداری و پشتکار است. افزون‌براین‌که دم و بازدم را افزایش می‌دهد. اما یک سویه‌ی منفی هم دارد: سرخ، رنگ گستاخی و خشونت هم هست.
-‌ در شاهنامه بارها به رنگ سرخ اشاره شده است و بسامد(:تکرار شوندگی) این واژه فراوان است.
-‌ سرخ نمودی از عشق هم هست. از این‌رو رنگ پیشکش‌های داستان عاشقانه‌ی «زال و رودابه» همگی سرخ است. فردوسی بیش از 120 بار رنگ سرخ را برای توصیف زیبایی به کار بُرده است. 80 بار نیز از این رنگ برای توصیف میدان جنگ سود جسته است.

یاری‌نامه:
«کارکرد رنگ سیاه و سپید در شاهنامه»( کاووس حسن‌‌لی و لیلا احمدیان- ادب پژوهی، تابستان 1386)
«بازنمود رنگ‌های سرخ، زرد، سبز و بنفش در شاهنامه‌ی فردوسی»(کاووس حسن‌لی و لیلا احمدیان- نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه باهنر کرمان، بهار 1387)
 «برابری اندیشه‌های فردوسی با امپرسیونیست‌ها در استفاده از رنگ»(زهرا محراب‌زاده- شاهنامه‌پژوهی، دفتر سوم)
«رنگ و نگار درفش و نقش آن در نبردها»(محمدحسین حسن‌زاده- شاهنامه‌پژوهی، دفتر سوم).


:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
تاریخ :
بازدید : 508
نویسنده : آرش ایزدمهر

بورس ارز یک بازار غیرمتمرکز است و به جای یک متخصص، بازارسازان متعددی در آن دخیل هستند، با این وجود می توان شرکت کنندگان در این بازار را به طبقات متفاوتی تقسیم نمود. حق تقدم با آنهایی است که اعتبار، حجم معاملات و تجربه بیشتری دارند.

در رأس این طبقه بندی، بازار بین بانکی (Interbank) قرار دارد که روزانه بالاترین حجم معاملات در آن رخ می دهد که البته بیشتر این معاملات بر روی ارزهای محدودی همچون دلار آمریکا، یورو، پوند، ین ژاپن و... صورت می گیرد.

در بازار بین بانکی، بزرگترین بانک ها می توانند از طریق کارگزاران بین بانکی و یا سیستم های واسطه الکترونیکی مانند EBS و رویترز، بطور مستقیم با هم در ارتباط باشند.

در این بازار، معامله بانک ها تنها بر اساس ارتباطات اعتباری آن ها با یکدیگر صورت می گیرد و حجم عظیمی از این معاملات به جای نقل و انتقال واقعی ارز، از طریق بدهکار و بستانکار کردن حساب های بانکی انجام می شود. همه بانک ها از نرخ یکدیگر آگاهند و با این وجود هر بانکی برای معامله در نرخ پیشنهادی، باید ارتباط اعتباری خاصی با بانک دیگر داشته باشد. موسسات دیگر مثل بازارسازان آنلاین (Brokers)، شرکت های سهامی و صندوق های تامین سرمایه گذاری باید از طریق بانک های تجاری به معامله بپردازند. از آنجایی که بیشتر بانک ها (بانک های کوچک)، صندوق های سرمایه گذاری و سرمایه گذاران نهادی، با بانک های بزرگ خطوط اعتباری ثبت شده ای ندارند، هیچ گونه دسترسی به نرخ ها پیدا نمی کنند. بنابراین معامله گران کوچک مجبور می شوند که تنها از طریق یک بانک، برای احتیاجات تبادلات ارزی خود اقدام کنند و به این ترتیب سرمایه گذاران طبقات پایین تر، نمیتوانند به نرخ های رقابتی دسترسی داشته باشند.

اخیراً تکنولوژی موانع بین مصرف کنندگان نهایی بازار ارز و بازار بین بانکی را از بین برده است. تجارت آنلاین، با ایجاد ارتباط مؤثر و کم هزینه بین بازار سازان و سایر شرکت کنندگان، راه را برای مشتریان خرده پا هموار کرده و امکان دسترسی آنها را به بازار بین بانکی فراهم ساخته است. امروزه معامله گران شخصی هم قادرند دوشادوش بزرگ ترین بانک های جهان، با عملکرد و نرخ مشابهی به معامله بپردازند. به بیان دیگر معامله گران و سرمایه گذاران خصوصی هم قادرند از همان فرصت هایی استفاده کنند که قبلا فقط در اختیار بانک های بزرگ بوده است.امروزه فارکس یک فرصت نامحدود برای معامله گران آنلاین ارز است.

تجارت الکترونیکی در بازار ارز، برای اولین بار در اوایل دهه 1980 توسط سرویس کنترل معاملاتی رویترز مطرح شد که بعدها در سال 1998 با سرویس معاملاتی 1-2000 رویترز جایگزین شد. سیستم اولیه، ارتباط هر معامله گر را تنها با یک معامله گر دیگر برقرار می کرد و نمی توانست چندین معامله گر را با هم هماهنگ کند. اما در سال 1992، هنگامی که رویترز معامله گر 3-2000 را عرضه کرد، همه چیز تغییر یافت. این سیستم جدید، یک سیستم کارگزار الکترونیک است که به صورت خودکار نرخهای پیشنهادی معامله گران را با خرید و فروش هماهنگ می کند.

بعدها درآوریل 1993، موسسه سرمایه گذاری ماینکس (Minex) که یک گروه ژاپنی از کارگزاران و بانکداران است، سیستم خود را عرضه کرد و درسپتامبر 1993 یک گروه بزرگ از بانک های معامله گر، سیستم معاملاتی EBS (سرویس الکترونیکی کارگزاری) را ارائه نمود. هنگامی که مؤسسه مانیکس، حقوق تجاری خود را در سال 1996 به EBS واگذار کرد، تنها دو سیستم کارگزاری الکترونیکی در بورس ارز های خارجی باقی ماندند. سیستم های هماهنگ کننده سفارشات قابل اطمینان تر و سریعتر هستند و به معامله گران این اجازه را می دهند که به جای انجام یک معامله از طریق تلفن،به طور همزمان چندین معامله را انجام دهند.

این سیستم ها اصلی ترین ابزار برای داد و ستد معامله گران محسوب می شوند.از آنجایی که طبیعت بازار بورس ارز غیر متمرکز است، تعیین دقیق حجم معاملات تجاری این بازار که از طریق سرویسهای کارگزاری الکترونیکی انجام می شود امکان پذیر نیست، اما حدوداً 85 درصد حجم کل معاملات از طریق الکترونیکی انجام می شود.

منبع :gvb.ir

 



:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
تاریخ :
بازدید : 169
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

 
جهت محاسبه قيمت سكه تمام بهار آزادي از قيمت اونس جهاني به ترتيب زير عمل مي نمائيم:
  مي دانيم:
 يك اونس طلا = 1 . 31  گرم
  وزن هر سكه تمام بهار آزادي = 133 . 8  گرم
  عيار طلا در بازار جهاني = خلوص   999 . 0  ( يا  عيار  24 )
  عيار سكه بهار آزادي = خلوص   900 . 0  ( يا  عيار  22 )
  اجرت ضرب هر سكه = 5 . 1  درصد  ( يا  5  الي  7  هزار تومان )
  مفروضات:
 قيمت روز دلار  1150  تومان
  قيمت اونس جهاني  1670  دلار
  مراحل محاسبه:
 تبديل قيمت هر يك اونس از دلار به تومان
 1920500  =  1150  *  1670
تبديل قيمت طلاي با عيار جهاني ( 24 ) به عيار سكه ايران ( 22 )
 1730180.18  =  900 . 0  *  ( 999 . 0  /  1920500 )
محاسبه قيمت هر يك گرم سكه
  55632.80322  =  1. 31  /  1730180.18
محاسبه قيمت هر يك سكه تمام بهار آزادي بدون اجرت
  452461.5886  = 8.133  *  55632.80322
 
 محاسبه قيمت سكه تمام بهار آزادي با اجرت ساخت  (  1.5 درصد  )
  459248.5124  = 1.015 * 452461.5886
كه تقريبا معادل  460  هزار تومان مي باشد.
  همچنين:
 وزن هر انس طلا به طور دقيق برابر با  31.103431  گرم می باشد.
  خلوص 900 در هزار سكه در ايران، همان عيار  21.6  است كه 22 خوانده مي شود.
  نسبت عيارها براي محاسبه سريع مقدار  0.916  است. ( عدد 22 را بر 24 تقسیم می کنیم )
  وزن یک سکه بهار آزادی = یک سکه امامی طرح جدید = 8 گرم و 133 سوت = 8.133 گرم مي باشد.
 

   به عبارت روشن تر فرمول قيمت سكه عبارتست :  (از راست به چپ)

"(قيمت اونس جهاني طلا × نرخ دلار آزاد) ÷ 31.1 "× 0.916×وزن سكه}+ حق ضرب

 

  که مراحل ٱن را باید از راست به چپ انجام دهید:

 

  1- قیمت اونس جهانی طلا را در دلار آزاد ضرب کنید مثلا 1720 ضربدر 1850

 

  2- عدد را بر 31.1 تقسیم کنید

 

  3- عدد را در 0.916 ضرب کنید

 

  4- عدد را در وزن سکه در ٱخر این خبر ٱمده ضرب کنید

 

  5- عدد به دست آمده را به علاوه 5 هزار تومان حق ضرب بانک مرکزی کنید.

 

 


:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
تاریخ :
بازدید : 168
نویسنده : آرش ایزدمهر

 

واحد اونس در دستگاه‌های گوناگون همچون یکاهای انگلیسی، یکاهای سلطنتی و دستگاه یکاهای معمول ایالات متحده کاربرد داشته است و در هر یک از این دستگاه‌ها وزن متفاوتی دارد. اونس معمولی در سیستم بین‌المللی اوزان برابر با یک‌شانزدهم پوند یا ۴۰۰ ارزن است که در سیستم متریک مساوی ۲۸٫۳۴۹۵۲۳۱۲۵گرم می‌شود. این واحد در ایالات متحده بسیار متداول است، در بریتانیا استفاده رسمی از آن در سال ۲۰۰۰ به پایان رسید اما هنوز هم در این کشور استفاده می‌شود.همچنین برای اندازه‌گیری وزن فلزات گرانبها یعنی؛ طلا، نقره، پلاتین و پالادیم از اونس بین‌المللی تروا استفاده می گردد که معادل ۳۱٫۱۰۳۴۷۶۸ گرم می باشد. این اونس فقط برای اندازه‌گیری این فلزات گران‌بها کاربرد دارد و وزن شمش‌ها و سکه‌های طلا و دیگر فلزات گران‌بها و همینطور قیمت آن‌ها معمولاً با اونس تروا بیان می‌شود. اصطلاح یک اونس طلا به معنی طلایی یک‌تکه یا ساچمه با وزن یک اونس تروا و با خلوص ۹۹٫۹۹ درصد (۲۴ عیار) است.
انواع دیگر اونس شامل اونس ماریا ترزا معادل ۲۸٫۰۶۶۸گرم، اونس اسپانیایی معادل ۲۸٫۷۵ گرم، اونس متریک چینی معادل ۵۰ گرم و اونس متریک هلندی معادل ۱۰۰ گرم، می‌شوند. هر اونس طلا برابر با بیست و نه گرم و سی و هفت سوت است.


:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
تاریخ :
بازدید : 142
نویسنده : آرش ایزدمهر

● نابرابری ها به آن بزرگی نیست

گری بکر

گزارش سازمان ملل درباره نابرابری جهانی ثروت (منتشره در اداره امور اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل، «گزارش بررسی اقتصادی و اجتماعی جهانی، واگرایی رشد و توسعه» (۲۰۰۶))پوشش خبری گسترده ای پیدا کرد. (این مطلب در سال ۲۰۰۶ نوشته شده است).

این گزارش نتیجه می گیرد که ۲ درصد ثروتمندترین بزرگسالان جهان، مالک نصف دارایی های جهان هستند که توزیع کاملا یک سویه ثروت های جهانی را به روشنی نشان می دهد، اما وقتی موضوع را در بستر واقعی آن بررسی کرده و نابرابری ثروت را به نحو مناسبی تعریف می کنیم، این نابرابری تقریبا به آن بزرگی که گزارش نشان می دهد نیست. نابرابری ثروت در جهان تقریبا بی هیچ تردیدی طی زمان کمتر شده است و آن طور که برخی رسانه ها گزارش کرده اند بزرگ تر نشده است.

گزارش سازمان ملل را گروهی از اقتصاددانان واقعا خوب تهیه کرده اند و وظیفه ای شایسته ستایش برای کاری که تلاش می کردند انجام دادند.

آنها توزیع جهانی دارایی های فیزیکی و مالی را به قیمت های سال ۲۰۰۰ که بدهی از آن کسر شده است، اندازه گیری کردند این را معمولا ارزش ویژه یا خالص می نامند. نویسندگان توانستند داده های ثروت مستقیم را برای کشورهایی به دست آورند که بیش از نصف جمعیت جهان و سهم حتی بیشتری از ثروت جهان را در اختیار دارند و ثروت کشورهایی که داده هایشان موجود نیست را استنتاج کردند. نتایج آنها نشان می دهد که هم نابرابری چشمگیر در دارایی ها و هم کشیدگی در بخش بالایی توزیع دارایی ها که در اصطلاح آماری چولگی نامیده می شود وجود دارد. این گزارش البته تلاشی نکرده است تا نشان دهد چه اتفاقی برای نابرابری جهانی طی زمان افتاده است اگر چه برخی گزارش های رسانه ها می گوید که طبق این گزارش، میزان نابرابری در دهه های اخیر به شدت افزایش یافته است.

نابرابری جهانی ثروت تا حد زیادی به واسطه نابرابری بین ملت ها تعیین می شود. داده های جامع در این باره که چه اتفاقی برای توزیع دارایی ها در جهان طی زمان افتاده است در دسترس نیست، اما داده های درآمدی نشان می دهد که نابرابری درآمدی جهان از ۱۹۸۰ به این سو کاهش محسوسی یافته است و نه اینکه افزایش یافته باشد. این عمدتا (اما به هیچ وجه تمام علت نیست) به علت نرخ رشد چشمگیر درآمد در دو ملت کاملا فقیر چین و هند بوده است که حدود ۳۷ درصد جمعیت جهان را تشکیل می دهند. بررسی ها همچنین نشان می دهد که طی بیست و پنج سال گذشته هم تعداد و هم نسبت جمعیت جهان که با درآمد روزانه ۱ دلار یا ۲ دلار زندگی می کنند به شدت کاهش یافته است که دوباره بخشی از آن به علت رشد اقتصادی چین و هند بوده است.

درآمد حاصل از کار و تلاش و نه درآمد ناشی از سرمایه فیزیکی یا مالی، عامل اصلی و تعیین کننده درآمد برای اکثریت وسیع اشخاص در بین کشورهای ثروتمند و نیز فقیر جهان هستند. به عبارت دیگر، سرمایه انسانی و نه دارایی های فیزیکی و مالی، مهم ترین شکل نگهداشت ثروت مردم هستند. میزان سرمایه انسانی با تحصیلات، آموزش، تغذیه و سایر شکل های سرمایه گذاری در تندرستی تعیین می شود. ثروت سرمایه انسانی که عایدی های افراد را تعیین می کند حدود سه برابر بیشتر از ثروت به شکل همه نوع دارایی های فیزیکی است. چنین ثروتی در قالب سرمایه انسانی به صورت برابرتری توزیع شده است و توزیع آن نسبت به توزیع دارایی ها سوگیری بسیار کمتری دارد.

حتی درآمدهای پولی و حاصل تلاش شخصی، سهم تندرست تر بودن به درآمد «واقعی» مردم را در نظر نمی گیرند درحالی که منظور از درآمد واقعی، درآمدهایی است که بهزیستی ایجاد می کند. نابرابری جهانی تندرستی بین کشورها از ۱۹۶۰ به این سو به شدت کاهش یافته است. با امید به زندگی در سنین مختلف اندازه گیری می شود، اگر چه شیوع ایدز در آفریقا باعث شد تا پیشرفت های حاصله در امید به زندگی پس از ۱۹۷۰ در آن قاره تا حد زیادی از بین برود. نابرابری درآمد «کامل» بین کشورها با سرعت بیشتری نسبت به نابرابری در تولید ناخالص داخلی سرانه از ۱۹۶۰ به بعد کاهش یافته است. رشد درآمد کامل را به صورت حاصل جمع رشد تولید ناخالص داخلی به علاوه ارزشی که افراد در کشورهای مختلف برای بهبود در امید به زندگی خود قائل هستند تعریف می کنیم برای تعاریف و نتایج مختلف درباره نابرابری جهانی، به مقاله بکر، فیلیپسن و سوارس در نشریه امریکن اکونومیک رویو، مارس ۲۰۰۵ نگاه کنید.

نابرابری درآمد درون کشورها مثل آمریکا و بسیاری از دیگر کشورها حقیقتا از ۱۹۸۰ به این سو رشد زیادی کرده است که بخشی از علت آن، بازده های بسیار بیشتر تحصیلات و سایر سرمایه های انسانی و بخش دیگر آن به رشد تقریبا مرتبط در درآمد دهک بالایی جامعه مربوط است که پوسنر بحث می کند. این گسترش یافتن نابرابری ظاهرا تا حد زیادی به علت پیشرفت فناوری و سایر تغییرات مثل جهانی شدن بوده است که بازده اشخاص دارای تحصیلات بیشتر و سایر سرمایه های انسانی شامل توانایی های پیشرفته را افزایش داده است؛ اما میزان نابرابری در امید به زندگی درون اکثر کشورهای پیشرفته، در نتیجه دسترسی برابرتر به مراقبت های بهداشتی و تندرستی کاهش یافته است که در آمریکا عمدتا به علت رشد برنامه های مراقبت پزشکی و کمک پزشکی از ۱۹۷۰ به بعد بوده است؛ بنابراین در حالی که نابرابری درآمد کل احتمالا همچنان رشد می کند و شاید رشد شدیدتری بکند، نسبت به نابرابری در عایدات حاصل از کار و درآمد دارایی ها بسیار کندتر رشد کرده است.

بحث من نباید به گونه ای فهمیده شود که یک آسوده خیالی درباره نابرابری موجود درون کشورها مثل آمریکا یا بین کشورها ایجاد کند. برای مثال آمریکا باید تحرک بیشتری بکند تا راهی برای جوانان توانمند از خانواده های با پیشینه محرومیت دار پیدا شود که دبیرستان را تمام کنند و وارد دانشکده شوند بیست و پنج سال گذشته برای اشخاصی که تحصیلات پایینی داشتند ویرانگر بوده است. این مشکل آسان حل نمی شود، اما برنامه های «امتیاز دادن» و پرداخت های انتقالی مرتبط با دوران کودکی ظاهرا اثربخش بوده است، همچنین از رقابت بیشتر بین مدارس پشتیبانی می کنم. برخلاف پوسنر، من از مالیات بر املاک حمایت نمی کنم چون که درآمد مالیاتی اندکی نسبت به هزینه های زیاد مربوط به قانونا فرار کردن از این مالیات از طریق تشکیل تراست ها و مثل آن و نیز با فرار غیرقانونی از این مالیات ایجاد می کند (بحث مفصل تر از مالیات بر املاک را در پست دیگر ما ببینید.)

سایر کشورهای فقیرتر باید از نمونه چین و هند پیروی کرده و اقتصادهای خود را به روی رقابت و تجارت جهانی باز کنند، به طوری که آنها هرچه سریع تر بتوانند رشد کنند. به همین ترتیب کشورهای ثروتمند باید محدودیت های وضع شده بر واردات کالاهای تولیدی کشورهای در حال توسعه و کشورهایی که می خواهند توسعه پیدا کنند را بردارند.

نتیجه گیری بحث اینکه، ارزش به خاطر آوردن دارد که نابرابری جهانی درآمدهای «واقعی» طی بیست و پنج سال گذشته به مقدار زیادی کاهش و نه افزایش یافته است. کار بیشتری می توان انجام داد تا فرصت های درون و بین ملت ها برابرسازی شود، در عین حال که نابخردانه است توجه را عمدتا بر نابرابری در دارایی ها متمرکز سازیم. این یک عنصر از نابرابری است؛ اما به هیچ وجه عامل تعیین کننده اصلی نابرابری در بهزیستی نیست.

● آیا باید نگران افزایش نابرابری درآمد و ثروت باشیم؟

ریچارد پوسنر

نابرابری اقتصادی در آمریکا و در سایر کشورهای توسعه یافته رو به افزایش است و همچنین در کشورهای به سرعت در حال توسعه که شاخص ترین شان چین و هند هستند در حال افزایش است. بکر و من مدتی قبل درباره نابرابری اقتصادی نوشتیم؛ اما نشانه هایی وجود دارد که نابرابری در دهک بالایی توزیع درآمد رو به افزایش گذاشته است که شایسته توجه بیشتری است و بکر در نظر خود به گزارش اخیر نابرابری درآمد جهان توجه کرده است. گزارش های اخیر در رسانه ها مستنداتی از این نابرابری ها ارائه می دهند، از قبیل بازده های چشمگیر برای مدیران صندوق های سرمایه گذاری، سرمایه گذاران شرکت های سهامی خاص و سایر کارشناسان مالی، حقوق نجومی مدیران عامل، بازده هنگفت کارآفرینان نرم افزار، هجوم وکلا و پزشکان به وال استریت، بنگاه حقوقی که پاداش های ۲۰۰ هزار دلاری به کسانی می دهد که منشی دادگاه عالی بوده اند، هدایای نیکوکارانه هنگفت (حالا دیگر ۱۰۰ میلیون کمک و هدیه فارغ التحصیلان به دانشگاه و دانشکده محل تحصیل غیرعادی دیده نمی شود) و افزایش تقاضا برای محصولاتی که فقط آدم های خیلی پولدار می خرند از قبیل هواپیماهای مسافربری بزرگی که با صرف هزینه زیاد به هواپیمای خصوصی تبدیل می شود، خانه های ۴۰ میلیون دلاری، تابلوهای نقاشی که ده ها میلیون دلار قیمت می خورد و خودروهایی چند صد هزار دلاری. در آمریکا اکنون تقریبا هشتصد میلیاردر و تعداد بی شماری میلیونر وجود دارد و یکی از هر پانصد خانوار آمریکایی درآمد سالانه حداقل یک میلیون دلاری دارد.

اینک می خواهیم فقط به محدوده بالای توزیع درآمد نگاه کنیم. به این معنا که تمام توزیع درآمد را بررسی نکرده و فقر را نیز کنار می گذاریم. با تمرکز متداول به درآمدها برحسب بیستک، تغییر اندکی در سال های اخیر مشاهده می شود، اما از ۱۹۸۰ به این سو، درصد درآمد کل شخصی که به ۱ درصد بالایی سرپرست خانوار می رسد از ۸ درصد به ۱۶ درصد افزایش یافته است. این همان نوک توزیع درآمد است که من به آن توجه خواهم کرد.

علت ها و نیز معلول های این روند درآمدی (و البته ثروت) بالاترین بخش توزیع درآمد چه هستند؟ یکی از علل آن به کاهش نرخ های مالیات نهایی مربوط است، چون نرخ بالای مالیات نهایی جلوی ریسک پذیری را می گیرد. دو فرد را در نظر بگیرید: یکی کارگر حقوق بگیر با درآمد ثابت سالانه ۱۰۰ هزار دلار که امنیت شغلی خوبی دارد و دیگری یک کارآفرین با ۱۰ درصد شانس به دست آوردن ۱ میلیون دلار در یک سال معین و ۹۰ درصد شانس که هیچ چیز در آن سال به دست نیاورد. میانگین درآمد سالانه آنها یکسان است؛ اما مالیات کاملا تصاعدی باعث خواهد شد تا درآمد پس از مالیات مورد انتظار کارآفرین بسیار کمتر از درآمد مربوط به کارگر حقوق بگیر شود. بیشتر کسانی که در بالای نردبان توزیع درآمد قرار دارند، آدم های ریسک پذیری هستند که شانس به آنها رو کرده است و ثروتمند شدند؛ ریسک پذیرهای بداقبال به قسمت های پایین تر توزیع درآمد سقوط می کنند. در آمارهای گزارش شده، آدم های ثروتمند به عنوان یک طبقه دیده می شوند که نسبتا ثروتمندتر شده اند.

اگر چه نرخ های مالیات بر درآمد نهایی بر ثروتمندان در سال های اخیر کاهش چندانی نیافته است؛ اما کاهش نرخ مالیات بر درآمد از سال ۲۰۰۱ به نفع ثروتمندان عمل کرده است.

عامل مهم تر دیگر در جهش ثروت اخیر، بازده رو به رشد در ضریب هوشی بوده است؛ موفقیت درخشان در حوزه های کاملا پیچیده ای از قبیل فایناس و نرم افزار، همبستگی زیادی با سطح بالای هوش دارد و افزایش اندازه بازارها در نتیجه افزایش تجارت بین الملل، بازده های بیشتری عاید نوآوری های موفقیت آمیز می کند.

من به اثرات افزایش درآمد ثروتمندان علاقه مندتر هستم اگر چه کسی شاید بپرسد: آیا هیچ اثری، به غیر از اینهایی که کاملا خوب هستند هم وجود دارد؟ با اینکه مالیات بر درآمد فدرال، بیشتر حالت تناسبی دارد تا تصاعدی (در عین حال هنوز تا حدودی تصاعدی است چون میانگین نرخ مالیات برای ۱ درصد بالایی سرپرستان خانوار ۲۴ درصد است که تقریبا دو برابر این نرخ برای همه مالیات دهندگان فدرال است،) هر اندازه توزیع درآمد سوگیری بیشتری داشته باشد نسبت مالیاتی که ثروتمندان می پردازند بیشتر خواهد شد. و در واقع ۱ درصد بالایی سرپرستان خانوار بیش از یک سوم تمام مالیات بر درآمد فدرال را در حال حاضر می پردازند که یک نوع احسان و موهبت برای بقیه جامعه است. آدم های بسیار ثروتمندی که حامی کارهای هنری هستند، منابع مالی برای سرمایه گذاری های پر ریسک فراهم می کنند (و واقعا هنر یکی از این سرمایه گذاری های خطرپذیر است) و پول در امور نیکوکاری خرج می کنند و سایر آمریکایی ها حسادت بسیار کمی نسبت به ثروتمندان دارند که یکی از دلایل آن اثر «فروبارشی» است؛ یعنی منافعی که از ثروتمندان نصیب طبقات پایین تر جامعه می شود و اثر خیلی واقعی است. بخشی از این اثر به خاطر فعالیت های نیکوکاری است ولی بیشتر آن از «مازاد مصرف کننده» هنگفت از محصولاتی از قبیل ویندوز مایکروسافت ایجاد می شود که ناشی از فکر و ابتکار اشخاصی است که اکنون میلیاردر هستند.

یک دلیل دیگر حسادت نداشتن به ثروتمندان به این واقعیت مربوط می شود که با توجه به نزولی بودن مطلوبیت نهایی درآمد، افزایش درآمد در سطوح پایین تر سلسله مراتب درآمدی، رفاه شخصی را بیشتر از افزایش درآمد در سطوح بالاتر افزایش می دهد. علاوه بر این، ثروت واقعی تابعی از بهبود کیفیت و تنوع محصولات و خدمات است و این بهبودی ها به همه طبقات جمعیتی نفع می رساند.

با همه اینها که گفته شد نباید تصور شود که وجود قشری از آدم های خیلی خیلی ثروتمند در مجموع چیز خوبی است. سه پیامد بالقوه بدی که این آدم های ثروتمند می توانند برای جامعه ما داشته باشند عبارتند از:

۱) وجود بازده مالی خیلی زیاد برای بهره هوشی، آدم های با بهره هوشی بالا را از ورود به مشاغل و حرفه هایی که بازده اجتماعی آنها بسیار بیشتر از بازده خصوصی است مثل خدمات دولتی، علوم پایه و آموزش منصرف می کند. اینک به نظر می رسد کیفیت هر دو خدمات کشوری دولتی و مدارس عمومی در حال کاهش است.

۲) فعالیت های نیکوکارانه گسترده ای که به سمت خارج از کشور هدایت می شود احتمال دارد با سیاست خارجی منسجم کشور تداخل کرده و مشکل ایجاد کند. فعالیت های عمده نیکوکاری مثل بنیاد گیتس تصمیمات مخارجی خود را با اهداف ملی آمریکا هماهنگ نمی کنند.

۳) ثروت شخصی عظیم می تواند نقش نامتناسبی در رقابت های سیاسی ایفا کند. نامزد انتخاباتی که ثروت شخصی بالایی دارد برتری بسیار زیادی نسبت به بقیه پیدا می کند، اما حتی به شخص ثروتمندی که نمی خواهد نامزد شود نیز اجازه می دهد تا نفوذ و کنترل بر نامزدها و سیاست ها اعمال نماید مثل مورد ریچارد ملون اسکایف. این واقعیت که یک شخص سفته باز و دلال سهام بسیار باهوشی بوده است، دلیل و تضمینی نمی دهد که بینش یا فهم سیاسی بالایی داشته باشد؛ و این واقعیت که شخصی ثروت عظیمی را به ارث برده است مثل اسکایف، تضمینی به ما نمی دهد که توانایی هر نوع کاری را داشته باشد. اما مهم تر اینکه خرج پول های هنگفت در مبارزات انتخاباتی توسط ثروتمندان، نامزدهای غیرثروتمند را مجبور می سازد تا زمان و کوشش بیشتری را صرف جمع آوری پول و اعانه کنند که مشاغل سیاسی را برای اشخاص غیرثروتمند کم جاذبه تر می سازد و سیاستمدارانی که ثروت ندارند آگاهی و شناخت کمتری درباره موضوعات سیاسی پیدا می کنند و به گروه های ذینفع برای حمایت مالی وابسته تر می شوند نسبت به شرایطی که مخارج انتخاباتی کمتر می بود.

آیا این پیامدها به حدی جدی هستند که نیاز به اقدامات اصلاحی و ترمیمی باشد؟ من این طور فکر نمی کنم به استثنای اینکه آنها زمینه ها و دلایلی در اختیار ما می گذارند تا بخواهیم مالیات بر املاک را حفظ کرده یا حتی تقویت کنیم. اثرات ضد انگیزشی مالیات ستانی از املاک و مستغلات بسیار کمتر از اثرات ضدانگیزشی مالیات ستانی از درآمدها هستند.


مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
روزنامه دنیای اقتصاد ( www.donya e eqtesad.com )



:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,
تاریخ :
بازدید : 176
نویسنده : آرش ایزدمهر

            

 
 

 

 

بازار نفت یکی از اصلی ترین بازارهای جهانی است که معمولاً در رابطه با دیگر بازارها، پیشرو است. به عبارت دیگر تغییرات نفت موجب تحول در دیگر بازارها از جمله ارز می شود و عکس این موضوع معمولاً صادق نیست.
یکی از مسائل بسیار قابل توجه در عرصه بازارهای مالی رابطه تنگاتنگ قیمت کالاها و ارزش ارزهای کشورهای مختلف جهان با یکدیگر است. به طوری که در هیچ بازاری نمی توان منفرد عمل کرد و به اخبار و اطلاعات مربوط به آن کالا یا ارز بسنده کرد و باید اطلاعات جامعی اگر نگوییم از تمام کالاها لااقل از تعداد قابل توجهی از آنها را گردآوری و تحلیل کرد تا به نتیجه ای مطلوب رسید.
البته چه در مورد رابطه دلار و نفت که به آن پرداخته شد و چه درباره مسائلی که در ادامه مطرح می شود باید این نکته را در نظر گرفت که رابطه بین ارزها و کالاهای حساس مثل نفت و طلا صرفاً یکی از چندین پارامتر تأثیرگذار است و چه بسا در شرایط خاص این ملاحظات از طرف بازیگران بازار نادیده گرفته شود. تشخیص اینکه در چه شرایطی این روابط محکم و استوار است و در چه شرایطی سست و ناپایدار، به عهده تحلیلگران بازارهای مالی و این مهم خود امری دشوار است.
در اینجا سعی شده به بخش کوچکی از مساله پیوستگی متقابل بین بازارهای مالی جهان پرداخته شود و به عنوان شروع کار رابطه نفت و طلا و ارز های کشورهای مختلف من جمله دلار آمریکا، یورو، ین، پوند، دلار استرالیا، فرانک سوئیس و... مورد بررسی قرار گرفته است. ابتدا از نفت شروع می کنیم.
بازار نفت یکی از اصلی ترین بازارهای جهانی است که معمولاً در رابطه با دیگر بازارها، پیشرو است. به عبارت دیگر تغییرات نفت موجب تحول در دیگر بازارها از جمله ارز می شود و عکس این موضوع معمولاً صادق نیست. این مسئله اهمیت بررسی تحولات نفت را دوچندان می کند.
عوامل تأثیرگذار بر قیمت نفت خارج از بازارهای مالی هستند و بیشتر به مسائل سیاسی جاری در کشورهای تولید کننده و به تقاضا از طرف مصرف کنندگان بزرگ مثل چین و هند و ایالات متحده مربوط می شود.
اما تغییرات قیمت نفت تأثیر شدیدی بر بازارهای مالی دارد. براثر گران شدن نفت سهام بسیاری از شرکتها و ارزهای رایج ضربه می بینند که از آن میان می توان به سهام شرکتهای اتومبیل سازی اشاره کرد که قیمت نفت از فاکتورهای تأثیرگذار بر آنها است. نفت در بازار ارز نیز تأثیر خود را می گذارد و با گران شدن نفت ارز رایج کشورهایی که مصرف کنندگان بزرگ نفت هستند با کاهش ارز روبه رو می شود که از بین آنها می توان به دلار و ین اشاره کرد.
آمریکا به عنوان بزرگترین مصرف کننده نفت، اقتصادی به شدت حساس در برابر نفت دارد و اگرچه در این مقاله قصد بحث در مورد تاریخ حضور آمریکا در خاورمیانه را نداریم اما نگاهی اجمالی به تاریخ معاصر این منطقه ژئوپلیتیک نشان دهنده میزان حساسیت آمریکا به مسئله نفت است.

این حساسیت را در پول رسمی این کشور، دلار، نیز می توان مشاهده کرد. به عنوان مثال در گذشته پس از طوفان کاترینا و اثرات مخربی که بر پالایشگاه های کلیدی آمریکا وارد آمد دلار نیز متأثر از قیمت نفت حرکت می کرد و با بالاتر رفتن آن ضعیف تر می شد.
ین ارز رایج سرزمین آفتاب تابان نیز از بزرگترین قربانیان نفت است. ژاپن بیش از ۹۸
درصد از نفت خود را از خارج از مرزهای خود وارد می کند و اقتصادی به شدت وابسته به نفت دارد به همین دلیل نسبت به افزایش قیمت نفت از خود حساسیت نشان می دهد.
از دیگر ارزهایی که به تغییرات قیمت نفت از خود حساسیت نشان می دهند می توان به دلار کانادا اشاره کرد که برخلاف دلار و ین از افزایش ارزش این ماده ژئوپلیتیک سود می برد. کانادا از صادرکنندگان نفت است و کاملاً طبیعی است که بر اثر بالا رفتن قیمت نفت، اقتصاد قوی تر و در نتیجه ارز قوی تر داشته باشد به طوری که دلار کانادا در سالهای اخیر که قیمت نفت روبه رشد بوده و تنها از اواسط سال ۲۰۰۳
تاکنون از حدود ۲۴ دلار به حوالی ۷۵ دلار رسیده است، رشد شدیدی را تجربه کرده و با شیب تندی در برابر دلار آمریکا صعود کرده به طوری که زوج ارز USD/CAD در دهم می سال جاری به مرز ۱۰/۱ سقوط کرد (چون دلار کانادا در مخرج کسر قرار دارد هرچه این عدد کمتر باشد به معنی قوی تر بودن دلار کانادا است) و این در حالی است که این عدد از اوایل سال ۱۹۷۸ مشاهده نشده بود.
از دیگر کالاهای حیاتی و بسیار مهم در عرصه مبادلات جهانی که نفت تأثیر زیادی بر آن دارد می توان به طلا اشاره کرد.
بالا رفتن قیمت نفت موجب افزایش تورم جهانی می شود و در این شرایط سرمایه گذاران علاقه مند هستند تا سرمایه خود را به چیزی تبدیل کنند تا بیشترین مقاومت را در برابر افزایش تورم داشته باشد، طلا یکی از بهترین انتخاب های آنان است و به همین دلیل تقاضا برای طلا بالا رفته و موجب گرانی آن می شود.
از طرف دیگر طلا و نفت عوامل تأثیرگذار مشترک یکسانی دارند که موجب می شود قیمت این دو کالای حیاتی هم جهت باشد. به عنوان مثال تنش های منطقه ای علی الخصوص در خاورمیانه هم باعث بالا رفتن قیمت نفت و هم طلا می شود.
تأثیرگذاری قیمت نفت بر طلا موجب می شود تا نفت به صورت غیر مستقیم بر بسیاری دیگر از کالاها، سهام شرکتها و ارزهای رایج کشورهای مختلف نیز تأثیر بگذارد.

طلا
تغییرات قیمت طلا نیز تأثیر زیادی بر بازارهای مالی جهان دارد. در بازار ارز عمده ارزهایی که رابطه تنگاتنگی با طلا دارند عبارت اند از دلار، فرانک سوئیس و دلار استرالیا. برخلاف نفت که در تمامی روابط خود با دیگر بازارها نقش پیشرو (Leader
) را داشت طلا در رابطه خود با بازار ارز گاه نقش پیشرو و گاه نقش پیرو را بازی می کند.
به عنوان مثال در رابطه طلا با دلار، دلار نقش پیشرو را بازی می کند و تغییرات طلا متأثر از تغییرات دلار است. عکس آن نیز در مواردی دیده شده است. یعنی طلا دلار را مطیع خود کرده و تغییرات دلار از پی تغییر قیمت طلاآمده اما به طور کلی آنچه معمول است اینست که دلار جهت طلا را مشخص می کند. علت این مسئله اینست که طلا در بازارهای جهانی به دلار ارزش گذاری می شود و با بالا رفتن ارزش دلار قیمت طلا برای کسانی که با دیگر ارزها قصد خرید دارند گران می شود و در نتیجه از تقاضای آن کاسته شده که کاهش قیمت را به دنبال دارد. عکس این موضوع نیز صادق است یعنی کاهش ارزش دلار موجب کاهش قیمت طلا برای خریدارانی است با ارزی غیر از دلار که قصد خرید دارند ، در نتیجه تقاضا بالا رفته موجب افزایش قیمت می شود.
بنابراین یکی از اولین قوانین بازار طلا اینست که قیمت این فلز با ارزش دلار رابطه معکوس دارد و در جهت خلاف آن حرکت می کند. البته بسیاری اوقات دیده شده که این قانون نقض می شود و طلا و دلار هم جهت با یکدیگر حرکت می کنند که نمونه مشهور آن هم رفتار بازار در سال
۲۰۰۵ بود که طلا و دلار هر دو افزایش داشتند.
از دیگر ارزهایی که متأثر از قیمت طلا ارزش خود را تنظیم می کند فرانک سوئیس است. کشوری که دارای ذخایر بالای طلا است و به همین دلیل بالا رفتن قیمت این فلز موجب افزایش ارزش پول رایج این کشور می شود.

ممکن است اینجا این سؤال پیش بیاید که چرا دلار با وجود اینکه آمریکا دارای بیشترین ذخایر طلای جهان است از قاعده ای که بین ارزش طلا و فرانک سوئیس است پیروی نمی کند. در پاسخ باید گفت اقتصاد آمریکا اقتصاد بسیار بزرگی است و با اینکه دارای بیشترین ذخایر طلای جهان است اما این میزان طلا به نسبت کل اقتصاد این کشور ناچیز است و وزنه سنگینی محسوب نمی شود اما در مورد سوئیس اینگونه نیست و ذخایر طلای سوئیس برای اقتصاد متوسط این کشور وزنه وزینی محسوب می شود و تغییر ارزش در قیمت طلا اقتصاد این کشور را قدرتمند تر می کند که بالا رفتن ارزش ارز اولین نتیجه آن است.

در بازارهای جهانی بدیهی ترین رابطه برای طلا،نفت و دلار به این ترتیب است كه با افزایش قیمت جهانی نفت به دلیل معامله نفت با دلار، تقاضا برای دلار افزایش یافته و قاعدتاً ارزش دلار افزایش می یابد.

اما به دلیل این كه افزایش ارزش
دلار، صادرات آمریكا و به دنبال آن تراز تجاری این كشور را كاهش می دهد، بنابراین آمریكا مبادرت به عرضه دلاركرده و در مقابل عرضهدلار،طلا خریداری می كند.

با عرضه دلار
و خرید طلا ارزش دلار كاهش و ارزش طلا افزایش می یابد.

البته جدای از تقاضای
طلا در مقابل عرضه دلارتوسط بانك مركزی آمریكا، تضعیف دلارموجب ارزان تر شدنطلا( كه به دلار قیمت گذاری می شود) برای دارندگان سایر ارزهای معتبر می شود و بنابراین تقاضا برای خرید طلا به عنوان یك ابزار سرمایه گذاری مطمئن افزایش می یابد.

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: عمومی , ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

به عنوان تریدر بازارهای مالی و تحلیلگر تکنیکال سعی دارم در گردآوری و ارائه مطالب مرتبط با بازار فارکس و یا ارز برای علاقمندان خدماتی را در این وبلاگ ارائه دهم

فارکس چگونه بازاری است ؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 70
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 251
بازدید ماه : 318
بازدید کل : 55802
تعداد مطالب : 40
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

 

RSS

Powered By
loxblog.Com